عاشقانه های فاطیما
812 subscribers
21.2K photos
6.49K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima
🎀


تو را و مرا
بی‌من و تو
بن‌بستِ خلوتی بس!
که حکایتِ من و آنان غمنامه‌ی دردی مکرر است !

#احمدشاملو
@asheghanehaye_fatima


خورشید شامگاهیْ آسمان را ترک گفته است
و بر قله‌ی یاگامی روشنایی به سیاهی می‌گراید
می‌پنداشتم مردی دلیرم
اما آستینِ قبای نازکم از اشک نمناک است


#هی_تومارو
برگردان:
#احمدشاملو
@asheghanehaye_fatima


دوستش می‌دارم
چرا که می‌شناسمش،
به دوستی و یگانگی.

ــ شهر
همه بیگانگی و عداوت است. ــ

هنگامی که دستان مهربانش را به دست می‌گیرم
تنهایی غم‌انگیزش را درمی‌یابم.

ـ□

اندوهش
غروبی دلگیر است
در غُربت و تنهایی.
همچنان که شادی‌اش
طلوعِ همه آفتاب‌هاست
و صبحانه
و نانِ گرم،
و پنجره‌ای
که صبحگاهان
به هوای پاک
گشوده می‌شود،
و طراوتِ شمعدانی‌ها
در پاشویه‌ی حوض.

ـ□

چشمه‌ای
پروانه‌ای و گُلی کوچک
از شادی
سرشارش می‌کند،
و یأسی معصومانه
از اندوهی
گرانبارش:
اینکه بامدادِ او دیری‌ست
تا شعری نسروده است.

چندان که بگویم
«امشب شعری خواهم نوشت»
با لبانی متبسم به خوابی آرام فرو می‌رود
چنان چون سنگی
که به دریاچه‌ای
و بودا
که به نیروانا.
و در این هنگام
دخترکی خُردسال را مانَد
که عروسکِ محبوبش را
تنگ در آغوش گرفته باشد.

ـ□

اگر بگویم که سعادت
حادثه‌ای‌ست
بر اساسِ اشتباهی؛
اندوه
سراپایش را در بر می‌گیرد
چنان چون دریاچه‌ای
که سنگی را
و نیروانا
که بودا را.
چرا که سعادت را
جز در قلمروِ عشق بازنشناخته است
عشقی که
به‌جز تفاهمی آشکار
نیست.

بر چهره‌ی زندگانیِ من
که بر آن
هر شیار
از اندوهی جانکاه حکایتی می‌کند
آیدا
لبخندِ آمرزشی‌ست.

نخست
دیرزمانی در او نگریستم
چندان که چون نظر از وی بازگرفتم
در پیرامونِ من
همه چیزی
به هیأتِ او درآمده بود.
آنگاه دانستم که مرا دیگر
از او
گریز نیست.




شبانه، از دفتر آیدا؛ درخت و خنجر و خاطره

#احمدشاملو
@asheghanehaye_fatima


کیستی که من
اینگونه به اعتماد
نام خود را
با تو می گویم...

کلید قلبم را
در دستانت می گذارم
نان شادی ام را با تو قسمت می کنم
به کنارت می نشینم
و سربر شانه‌ی تو
اینچنین آرام
به خواب می روم؟

کیستی که من
اینگونه به جد در دیار رویاهای خویش با تو درنگ می کنم؟!!

کیستی که من
جز او
نمی بینم و نمی یابم ؟!!
دریای پشت کدام پنجره ای؟

که اینگونه شایدهایم را گرفته ای
زندگی را دوباره جاری نموده ای
پر شور
زیبا
و
روان
دنیای با تو بودن در اوج همیشه هایم
جان می گیرد

و هر لحظه تعبیری می گردد از
فردایی بی پایان
در تبلور طلوع ماهتاب
باعبور ازتاریکی های سپری شده...

کیستی
ای مهربان ترین؟

#احمدشاملو
به تو سلام می‌کنم
کنارِ تو می‌نشینم
و در خلوتِ تو
شهرِ بزرگِ من بنا می‌شود.

#احمدشاملو ✳️

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



از آفتاب و نفس
چنان بریده خواهم شد
که لب از بوسه نا سیراب.
برهنه
بگو برهنه به خاکم کنند
سرا پا برهنه
بدان گونه که عشق را نماز می بریم،-
که بی شایبه حجابی
با خاک
عاشقانه
در آمیختن می خواهم.

#احمدشاملو
@asheghanehaye_fatima



در تاریکی چشمانت را جستم
در تاریکی چشمانت را یافتم
و شبم پر ستاره شد
تو را صدا کردم
در تاریکی ِ شب ها دلم صدایت کرد و
تو با طنین صدایم به سویم آمدی

با دستهایت برای دستهایم آواز خواندی
برای چشم هایم با چشم هایت
برای لب هایم با لب هایت
برای تنم با تنت آواز خواندی

من با چشم ها و لب هایت انس گرفتم
با تنت انس گرفتم
چیزی در من فروکش کرد
چیزی در من شکفت
من دوباره در گهواره کودکی خویش
به خواب رفتم
و لبخند آن زمانم را بازیافتم

در من
شک لانه کرده بود
دستهای تو
چون چشمه ای به سوی من جاری شد

و من تازه شدم من یقین کردم
یقین را چون عروسکی در آغوش گرفتم
و در گهواره‌ی سالهای نخستین به خواب رفتم
در دامانت -که گهواره رویاهایم بود -
و لبخند آن زمان به لب هایم برگشت
با تنت برایم لالا گفتی
چشمهای تو با من بود
و من چشمهایم را بستم

چرا که دست های تو اطمینان بود
بدی تاریکی‌ست
شب ها جنایتکارند
ای دل آویز من، ای یقین! من با بدی قهرم
و تو را بسان روزی بزرگ آواز می خوانم

صدایت می زنم
گوش بده قلبم صدایت می زند
شب گرداگردم حصار کشیده است

و من به تو نگاه می کنم
از پنجره های دلم
به ستاره هایت نگاه می کنم
چرا که هر ستاره، آفتابی‌ست
من آفتاب را باور دارم
من دریا را باور دارم
و چشم های تو سرچشمه دریاهاست.



#احمدشاملو
سرچشمه
'
@asheghanehaye_fatima



ﺯﻳﺒﺎﺗﺮﻳﻦ ﺣﺮﻓﺖ ﺭﺍ ﺑﮕﻮ
ﺷﮑﻨﺠﻪ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﺳﮑﻮﺗﺖ ﺭﺍ ﺁﺷﮑﺎﺭﻩ ﮐﻦ
ﻭ ﻫﺮﺍﺱ ﻣﺪﺍﺭ ﺍﺯ ﺁﻧﮑﻪ ﺑﮕﻮﻳﻨﺪ
ﺗﺮﺍﻧﻪ ﺍﻱ ﺑﻴﻬﻮﺩﻩ ﻣﻴﺨﻮﺍﻧﻴﺪ
ﭼﺮﺍ ﮐﻪ ﺗﺮﺍﻧﻪ ﻣﺎ
ﺗﺮﺍﻧﻪ ﺑﻴﻬﻮﺩﮔﻲ ﻧﻴﺴﺖ
ﭼﺮﺍ ﮐﻪ ﻋﺸﻖ ﺣﺮﻓﻲ ﺑﻴﻬﻮﺩﻩ ﻧﻴﺴﺖ
ﺣﺘﻲ ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﻧﻴﺰ ﺑﺮﻧﻴﺎﻳﺪ
ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻓﺮﺩﺍﻱ ﻣﺎ ﺍﮔﺮ
ﺑﺮ ﻣﺎﺵ ﻣﻨﺘﻲ ﺍﺳﺖ
ﭼﺮﺍ ﮐﻪ ﻋﺸﻖ
ﺧﻮﺩ ﻓﺮﺩﺍﺳﺖ
ﺧﻮﺩ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺍﺳﺖ



#احمدشاملو
در فراسوی مرزهای تنم
تو را دوست می‌دارم

در آن دوردستِ بعید
که رسالتِ اندام‌ها پایان می‌پذیرد

و شعله و شورِ تپش‌ها و خواهش ها
به‌تمامی فرومی‌نشیند

#احمدشاملو

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima




من در تو نگاه می‌کنم در تو نفس می‌کشم
و زندگی
مرا تکرار می‌کند
به‌سانِ بهار
که آسمان را و علف را.
و پاکیِ آسمان
در رگِ من ادامه می‌یابد.


#احمدشاملو
قسمتی از شعر #دربسته از مجموعه #هوای_تازه
کوه‌ها با هم‌اند و تنهایند

همچو ما، باهمانِ تنهایان.

#احمدشاملو /کوه ها/ 1339

@asheghanehsye_fatima
@asheghanehaye_fatima




ای پری‌وارِ در قالبِ آدمی
که پیکرت جز در خُلواره‌ی ناراستی نمی‌سوزد! ــ
حضورت بهشتی‌ست
که گریزِ از جهنم را توجیه می‌کند،
دریایی که مرا در خود غرق می‌کند
تا از همه گناهان و دروغ
شسته شوم.
و سپیده‌دم با دست‌هایت بیدار می‌شود.


#احمدشاملو
بهمنِ ۱۳۴۲
آیدا در آیینه