⚜🔆⚜🔆⚜🔆⚜🔆⚜🔆⚜🔆
🔆⚜
⚜
به دار میکشم موهایم را اگر نباشی و نبوسی عطرِ لطیفش را هر روز به هزار بهانه نیایی نزدیک نشوی به آغوش نگیریام که نیفتم به دامِ پر پیچ و تاب دستانت ، پا به پای احساسی عمیق ببوسم نگاهت را که دودوی مهربانشان تمام زندگی من است .
مگر میشود پنهان کنم نیازم را به تو ، به تو که تمام هستی منی .
که مهربانیات تکتکِ نفسهای منو ،
نگاهت به اندام وجودم تمامِ اعتماد من است ،
انگار خانهای ، آشیانهای ،
در زیر پوست وجودم بنا کردهای و تو در آن چه عاشقانه اقامت داری ، ترک نکن خانهی احساسم را ، که بیتو غم مجالِ زندگی به من نخواهد داد !
نمیشود نگفت از محبت ، نمیشود نگفت از عشق ، نمیشود ندید گرفت تمام روزهای انتظار را ، که خلاصهای از تو در من است که تمامم نمیشود ،
چگونه پر به آسمان بگیرم که پرنده بیهمدم ، شکل پرواز نمیشود ،
گریزانم از روزهای تنهایی ،
از به یاد آوردنِ سالهای نبودنت ، از غمِ نگاهت به روزهایی که جهنمت را بهشت مینوشتم ،
بیا دستِ من این نزدیک ، در انتظارِ نگاهِ مهربان و نوازشگرِ توست ، بیا دستی به حال و روزِ نگاهِ من بکَش ،که این چشمها به امنیتِ وجود تو چشم شدهاند ،
بیا تا دست از همهها کشیدن را به عشق جبران کنیم !
که روزهای ندیدنت ،
هنوز از روزهای بودنت برای من بیشتر است !
هزاران روز نبودی و من هنوز داغدارِ نوازشهای نشدهام !
من هنوز به کمای لحظاتِ پشت شیشه فرو میروم ،
که هیچ دستی از تو مرا نمیگیرد و هیچ لبی اشک روی گونهام را نمیبوسد ،
که هنوزهای من ، دردناک مانده و به تو رسیدنم ، قلب خونینیست برای من ، که جای خندههایم به جا مانده !
بیا درک کنیم زندگی برای ما سختتر از همگان بود ،
بیا تو بدانی مرا ،
که اگر دلتنگِ لحظهای میشوم در اندوهِ گذشتههای دردناکم و من بدانم تورا ،
اگر غرقِ افکارت میشوی ،
در انبوهِ روزهای سیاهِ زندانت گمشدهای به نام زندگیات داری !
و هرروز ،
تو غرق میشوی و هربار که صدایت میزنم نجاتت میدهم و تو هربار که دستانِ مرا میبوسی ،
مرا از حجمِ غمناکِ روزهای ملاقات به بهشتت میبری .
گاهی هم بیا تمام زندگی را به گوشهای بیندازیم ،
شاید کنارِ گوشهها دردهایمان پنهان شود ،
شاید از یاد ببریم تا به تو رسیدم ،
نداشتمت و ،
تا عاشقم شدی ،
از تو دور شدم !
بیا فراموش کنیم ،
صد روز تنها بودی و انفرادی ،
بوی گورستان میداد و پیراهنت را جای تو به آغوش کشیدن عطرِ عذابآورِ تنهایی !
گاهی فراموشی ،
به یادمان میآورد تو آزادی و ،
چشمانم حسِ نزدیکِ بودنت را پلک میزند و ،
شاید هم خوابِ خوشِ #بهشت را باهم دیدیم .
#مرجان_پورشریفی
@asheghanehaye_fatima
⚜
⚜🔆
🔆⚜🔆⚜🔆⚜🔆⚜🔆⚜🔆⚜
🔆⚜
⚜
به دار میکشم موهایم را اگر نباشی و نبوسی عطرِ لطیفش را هر روز به هزار بهانه نیایی نزدیک نشوی به آغوش نگیریام که نیفتم به دامِ پر پیچ و تاب دستانت ، پا به پای احساسی عمیق ببوسم نگاهت را که دودوی مهربانشان تمام زندگی من است .
مگر میشود پنهان کنم نیازم را به تو ، به تو که تمام هستی منی .
که مهربانیات تکتکِ نفسهای منو ،
نگاهت به اندام وجودم تمامِ اعتماد من است ،
انگار خانهای ، آشیانهای ،
در زیر پوست وجودم بنا کردهای و تو در آن چه عاشقانه اقامت داری ، ترک نکن خانهی احساسم را ، که بیتو غم مجالِ زندگی به من نخواهد داد !
نمیشود نگفت از محبت ، نمیشود نگفت از عشق ، نمیشود ندید گرفت تمام روزهای انتظار را ، که خلاصهای از تو در من است که تمامم نمیشود ،
چگونه پر به آسمان بگیرم که پرنده بیهمدم ، شکل پرواز نمیشود ،
گریزانم از روزهای تنهایی ،
از به یاد آوردنِ سالهای نبودنت ، از غمِ نگاهت به روزهایی که جهنمت را بهشت مینوشتم ،
بیا دستِ من این نزدیک ، در انتظارِ نگاهِ مهربان و نوازشگرِ توست ، بیا دستی به حال و روزِ نگاهِ من بکَش ،که این چشمها به امنیتِ وجود تو چشم شدهاند ،
بیا تا دست از همهها کشیدن را به عشق جبران کنیم !
که روزهای ندیدنت ،
هنوز از روزهای بودنت برای من بیشتر است !
هزاران روز نبودی و من هنوز داغدارِ نوازشهای نشدهام !
من هنوز به کمای لحظاتِ پشت شیشه فرو میروم ،
که هیچ دستی از تو مرا نمیگیرد و هیچ لبی اشک روی گونهام را نمیبوسد ،
که هنوزهای من ، دردناک مانده و به تو رسیدنم ، قلب خونینیست برای من ، که جای خندههایم به جا مانده !
بیا درک کنیم زندگی برای ما سختتر از همگان بود ،
بیا تو بدانی مرا ،
که اگر دلتنگِ لحظهای میشوم در اندوهِ گذشتههای دردناکم و من بدانم تورا ،
اگر غرقِ افکارت میشوی ،
در انبوهِ روزهای سیاهِ زندانت گمشدهای به نام زندگیات داری !
و هرروز ،
تو غرق میشوی و هربار که صدایت میزنم نجاتت میدهم و تو هربار که دستانِ مرا میبوسی ،
مرا از حجمِ غمناکِ روزهای ملاقات به بهشتت میبری .
گاهی هم بیا تمام زندگی را به گوشهای بیندازیم ،
شاید کنارِ گوشهها دردهایمان پنهان شود ،
شاید از یاد ببریم تا به تو رسیدم ،
نداشتمت و ،
تا عاشقم شدی ،
از تو دور شدم !
بیا فراموش کنیم ،
صد روز تنها بودی و انفرادی ،
بوی گورستان میداد و پیراهنت را جای تو به آغوش کشیدن عطرِ عذابآورِ تنهایی !
گاهی فراموشی ،
به یادمان میآورد تو آزادی و ،
چشمانم حسِ نزدیکِ بودنت را پلک میزند و ،
شاید هم خوابِ خوشِ #بهشت را باهم دیدیم .
#مرجان_پورشریفی
@asheghanehaye_fatima
⚜
⚜🔆
🔆⚜🔆⚜🔆⚜🔆⚜🔆⚜🔆⚜