@asheghanehaye_fatima
"Tristesses de la lune"
Ce soir, la lune rêve avec plus de paresse;
Ainsi qu'une beauté, sur de nombreux coussins,
Qui d'une main distraite et légère caresse
Avant de s'endormir le contour de ses seins,
Sur le dos satiné des molles avalanches,
Mourante, elle se livre aux longues pâmoisons,
Et promène ses yeux sur les visions blanches
Qui montent dans l'azur comme des floraisons.
Quand parfois sur ce globe, en sa langueur oisive,
Elle laisse filer une larme furtive,
Un poète pieux, ennemi du sommeil,
Dans le creux de sa main prend cette larme pâle,
Aux reflets irisés comme un fragment d'opale,
Et la met dans son coeur loin des yeux du soleil.
#Charles_Pierre_Baudelaire
"اندوه ماه"
امشب چه با تنبلی رویا می بافد، ماه!
همچون زیبارویی که روی بالش ها تکیه زده
و پیش از خواب، دستی لطیف و بی خیال
پیچ و خم سینه اش را نوازش می کند.
ماه خسته
برپشت امواج درخشان
به خوابی طولانی تن می سپارد
و چشمانش را بر دنیای سپید می دوزد
که در افق نیلگون
به مانند فصل شکفتن
باز می شوند .
و آن هنگام که ماه
در رخوت طولانی اش
هرازگاه،
قطره اشکی فرو می ریزد،
شاعری شیدا و خوابزده
این اشک رنگ پریده را بر گودی کف دستش می گذارد
و دور از چشم خورشید آن را در قلبش پنهان می کند
که چون قطعه ای عقیق
می توان درخشش رنگین کمانی اش را دید .
#شارل_پییر_بودلر
(۹ آوریل ۱۸۲۱–۳۱ اوت ۱۸۶۷)
#شاعر_فرانسه🇫🇷
ترجمه :
#مریم_قربانی
"Tristesses de la lune"
Ce soir, la lune rêve avec plus de paresse;
Ainsi qu'une beauté, sur de nombreux coussins,
Qui d'une main distraite et légère caresse
Avant de s'endormir le contour de ses seins,
Sur le dos satiné des molles avalanches,
Mourante, elle se livre aux longues pâmoisons,
Et promène ses yeux sur les visions blanches
Qui montent dans l'azur comme des floraisons.
Quand parfois sur ce globe, en sa langueur oisive,
Elle laisse filer une larme furtive,
Un poète pieux, ennemi du sommeil,
Dans le creux de sa main prend cette larme pâle,
Aux reflets irisés comme un fragment d'opale,
Et la met dans son coeur loin des yeux du soleil.
#Charles_Pierre_Baudelaire
"اندوه ماه"
امشب چه با تنبلی رویا می بافد، ماه!
همچون زیبارویی که روی بالش ها تکیه زده
و پیش از خواب، دستی لطیف و بی خیال
پیچ و خم سینه اش را نوازش می کند.
ماه خسته
برپشت امواج درخشان
به خوابی طولانی تن می سپارد
و چشمانش را بر دنیای سپید می دوزد
که در افق نیلگون
به مانند فصل شکفتن
باز می شوند .
و آن هنگام که ماه
در رخوت طولانی اش
هرازگاه،
قطره اشکی فرو می ریزد،
شاعری شیدا و خوابزده
این اشک رنگ پریده را بر گودی کف دستش می گذارد
و دور از چشم خورشید آن را در قلبش پنهان می کند
که چون قطعه ای عقیق
می توان درخشش رنگین کمانی اش را دید .
#شارل_پییر_بودلر
(۹ آوریل ۱۸۲۱–۳۱ اوت ۱۸۶۷)
#شاعر_فرانسه🇫🇷
ترجمه :
#مریم_قربانی
@asheghanehaye_fatima
دستهایم فقیر شده اند
و زمان
هرروز پیرتر از دیروز است
دستمال سفید ندارم
دستمال سفید که نباشد
چطور آیینه ها را پاک کنم؟
این رسالت من است هرصبح!
می ترسم
از تصویر زنی که هیچ شباهتی به من ندارد
از خطهای پیشانیش
از خطهای کف دستهاش و صدای همیشگی باد
ازخاطره ای که مرگش از دستها شروع شد
از کاغذهایی که
زبانم را نمی فهمند
از اتاقی که مرا نمی بیند!
تو نیستی
و جهان من
دنیایی ست استوار بر شن!
دستمال سفید ندارم
این
اعترافی ست که سالهاست از عهده ام بر نمی آید
و این را جنگ ، خوب می داند!
#مریم_قربانی
دستهایم فقیر شده اند
و زمان
هرروز پیرتر از دیروز است
دستمال سفید ندارم
دستمال سفید که نباشد
چطور آیینه ها را پاک کنم؟
این رسالت من است هرصبح!
می ترسم
از تصویر زنی که هیچ شباهتی به من ندارد
از خطهای پیشانیش
از خطهای کف دستهاش و صدای همیشگی باد
ازخاطره ای که مرگش از دستها شروع شد
از کاغذهایی که
زبانم را نمی فهمند
از اتاقی که مرا نمی بیند!
تو نیستی
و جهان من
دنیایی ست استوار بر شن!
دستمال سفید ندارم
این
اعترافی ست که سالهاست از عهده ام بر نمی آید
و این را جنگ ، خوب می داند!
#مریم_قربانی
@asheghanehaye_fatima
گریستن های طولانی
و صدای لالایی ویولون های پاییزی
.
قلب مرا
با رخوتی خسته کننده
زخم می زنند.
آن هنگام که
زنگ ساعت
خسته و رنجور
فریاد می زند
به خاطر میآورم
روزهای رفته را
و مثل برگی خشکیده و مرده
که با بی جان ترین باد
کنده می شود از زمین و
به این سو و آن سو می رود
می گریم.
#پل_ماری_ورلن
#مریم_قربانی
گریستن های طولانی
و صدای لالایی ویولون های پاییزی
.
قلب مرا
با رخوتی خسته کننده
زخم می زنند.
آن هنگام که
زنگ ساعت
خسته و رنجور
فریاد می زند
به خاطر میآورم
روزهای رفته را
و مثل برگی خشکیده و مرده
که با بی جان ترین باد
کنده می شود از زمین و
به این سو و آن سو می رود
می گریم.
#پل_ماری_ورلن
#مریم_قربانی