@asheghanehaye_fatima
اگر چه سرد بود جايْ جايِ آغوشش
هرگز مرا
به حال خودم رها نكرد
تنهايي...
#مهسا_رهنما
☘🍀
اگر چه سرد بود جايْ جايِ آغوشش
هرگز مرا
به حال خودم رها نكرد
تنهايي...
#مهسا_رهنما
☘🍀
@asheghanehaye_fatima
با دست هاي خالي
نگاهم مي كند
و با احتياط
سمت من قدم برمي دارد
تنهايي
از آنچه در آينه مي بينم
به من نزديك تر است
#مهسا_رهنما
☘🍀
با دست هاي خالي
نگاهم مي كند
و با احتياط
سمت من قدم برمي دارد
تنهايي
از آنچه در آينه مي بينم
به من نزديك تر است
#مهسا_رهنما
☘🍀
@asheghanehaye_fatima
باید به دهان تو رجوع کرد
لبخندت را بوسید
پنجرهی روحت را،
آنجا که خواب از سر خیالم پراند
آنجا که بوسه غرق بود در ابدیت
بگو چندبار میتوان عاشق یک لبخند شد؟
چندبار میتوان غنچهای را چید
باز در حسرت چیدنش جان داد؟
لبخندت را میبوسم
آنجا که هنوز عشق در اتفاق میافتد
حالا آغشتهام کن به روحت
یا با من
دهانم را شریک شو
#مهسا_رهنما
☘🍀
باید به دهان تو رجوع کرد
لبخندت را بوسید
پنجرهی روحت را،
آنجا که خواب از سر خیالم پراند
آنجا که بوسه غرق بود در ابدیت
بگو چندبار میتوان عاشق یک لبخند شد؟
چندبار میتوان غنچهای را چید
باز در حسرت چیدنش جان داد؟
لبخندت را میبوسم
آنجا که هنوز عشق در اتفاق میافتد
حالا آغشتهام کن به روحت
یا با من
دهانم را شریک شو
#مهسا_رهنما
☘🍀
@asheghanehaye_fatima
اينكه چرا عشق
با تخت خوابم غريبه است
سواليست كه هرشب
ذهن آغوشم را پر مي كند
من سوال هاي زيادي را مي شناسم
كه جوابشان را گم كرده اند
مانند نيمه ي پيدا شده ام
كه چند پنجره دورتر از اينجا
با دود سيگار پرواز مي كند
و نمي داند چرا آسمان
به تنش كوچك شده
#مهسا_رهنما
☘🍀
اينكه چرا عشق
با تخت خوابم غريبه است
سواليست كه هرشب
ذهن آغوشم را پر مي كند
من سوال هاي زيادي را مي شناسم
كه جوابشان را گم كرده اند
مانند نيمه ي پيدا شده ام
كه چند پنجره دورتر از اينجا
با دود سيگار پرواز مي كند
و نمي داند چرا آسمان
به تنش كوچك شده
#مهسا_رهنما
☘🍀
@asheghanehaye_fatima
حتی سپیده ی صبح
دلیل بر وقوع نیمه شب است
و ما میان شب و شب
تاريكي را به جاي سياهي انتخاب كرده ايم
بیهوده زیستیم و
در دردهای کهنسال ریشه دواندیم
حرفی نزدیم اما سکوت
دهان ما را بوسیده بود
و زاویه ی تیز رنج
بغض ما را خراش می داد
سوال های زیادی نپرسیده ایم اما
پاسخ ها اهمیتشان را از دست داده اند
خورشیدی که امروز
با اراده ی کلیدی روشن می شود
فردا
با اشاره ی سنگ ریزه ای خواهد شکست
حرفی نزدیم و با اينحال
ديگر از فردا
سراغی نخواهیم گرفت
زندگی
چیزی جز دورِ باطل تنهایی نبود
كه هربار از آن شکایت می کنیم
بر گور خالی خود گریسته ایم
#مهسا_رهنما
☘🍀
حتی سپیده ی صبح
دلیل بر وقوع نیمه شب است
و ما میان شب و شب
تاريكي را به جاي سياهي انتخاب كرده ايم
بیهوده زیستیم و
در دردهای کهنسال ریشه دواندیم
حرفی نزدیم اما سکوت
دهان ما را بوسیده بود
و زاویه ی تیز رنج
بغض ما را خراش می داد
سوال های زیادی نپرسیده ایم اما
پاسخ ها اهمیتشان را از دست داده اند
خورشیدی که امروز
با اراده ی کلیدی روشن می شود
فردا
با اشاره ی سنگ ریزه ای خواهد شکست
حرفی نزدیم و با اينحال
ديگر از فردا
سراغی نخواهیم گرفت
زندگی
چیزی جز دورِ باطل تنهایی نبود
كه هربار از آن شکایت می کنیم
بر گور خالی خود گریسته ایم
#مهسا_رهنما
☘🍀
@asheghanehaye_fatima
باید از چه کسی به کجا فرار کرد؟
مانند پیراهنی رنجور
که با دست و پای گمشده
از گلو آویزانش کرده باشند
از زندگی آویزانم
و می ترسم
کسی که قلب را به سینه ام باز می گرداند
دامنم را لکه دار کند.
#مهسا_رهنما
☘🍀
باید از چه کسی به کجا فرار کرد؟
مانند پیراهنی رنجور
که با دست و پای گمشده
از گلو آویزانش کرده باشند
از زندگی آویزانم
و می ترسم
کسی که قلب را به سینه ام باز می گرداند
دامنم را لکه دار کند.
#مهسا_رهنما
☘🍀
@asheghanehaye_fatima
پشت به دوربین اگر می خندیدم
لبخند کوچکم
میان شعله ها دست به دست نمی شد،
لازم نبود پاره عکسی را ببوسم
که جا گذاشته دستی را دور گردنم.
پشت به دوربین اگر خندیده بودم
یادم نمی آمد منم
جا مانده میان نفس های کسی
که جا افتاده از نفسم،
زبانه می کشیدم و به یاد نمی آوردم
آتش
پیش از آنکه بسوزاند
سوخته است.
#مهسا_رهنما
☘🍀
پشت به دوربین اگر می خندیدم
لبخند کوچکم
میان شعله ها دست به دست نمی شد،
لازم نبود پاره عکسی را ببوسم
که جا گذاشته دستی را دور گردنم.
پشت به دوربین اگر خندیده بودم
یادم نمی آمد منم
جا مانده میان نفس های کسی
که جا افتاده از نفسم،
زبانه می کشیدم و به یاد نمی آوردم
آتش
پیش از آنکه بسوزاند
سوخته است.
#مهسا_رهنما
☘🍀
@asheghanehaye_fatima
عشق در فنجان من چه ریخت؟
که هربار خندیدم
دهانم تلخ شد،
صورت غمگینی شده ام
که با همه لبخند می زنم
تا در تنهایی اشک بریزم،
با گریه های انفرادی
به خنده های دسته جمعی فکر می کنم
وبه هقهق
که لهجه ی غمگین قه قهه است.
#مهسا_رهنما
☘🍀
عشق در فنجان من چه ریخت؟
که هربار خندیدم
دهانم تلخ شد،
صورت غمگینی شده ام
که با همه لبخند می زنم
تا در تنهایی اشک بریزم،
با گریه های انفرادی
به خنده های دسته جمعی فکر می کنم
وبه هقهق
که لهجه ی غمگین قه قهه است.
#مهسا_رهنما
☘🍀
@asheghanehaye_fatima
دست و پا مي زني تا نمرده باشي،
دست و پا مي زني
و تنها دست از مرگ درازتر
به زندگي باز مي گردي
تا گلو را محكم تر بفشاري؛
دست و پا نزن
تو زنده اي
و همين براي مردنت كافيست.
#مهسا_رهنما
🍀🍀
دست و پا مي زني تا نمرده باشي،
دست و پا مي زني
و تنها دست از مرگ درازتر
به زندگي باز مي گردي
تا گلو را محكم تر بفشاري؛
دست و پا نزن
تو زنده اي
و همين براي مردنت كافيست.
#مهسا_رهنما
🍀🍀
@asheghanehaye_fatima
عشق در فنجان من چه ریخت؟
که هربار خندیدم
دهانم تلخ شد،
صورت غمگینی شده ام
که با همه لبخند می زنم
تا در تنهایی اشک بریزم،
با گریه های انفرادی
به خنده های دسته جمعی فکر می کنم
وبه هقهق
که لهجه ی غمگین قه قهه است.
#مهسا_رهنما
🍀🍀
عشق در فنجان من چه ریخت؟
که هربار خندیدم
دهانم تلخ شد،
صورت غمگینی شده ام
که با همه لبخند می زنم
تا در تنهایی اشک بریزم،
با گریه های انفرادی
به خنده های دسته جمعی فکر می کنم
وبه هقهق
که لهجه ی غمگین قه قهه است.
#مهسا_رهنما
🍀🍀
@asheghanehaye_fatima
ويترين هاي طلافروشي
روزهاي غمگيني را لمس كرده اند
مانند دست هاي ما
كه باور دارند تنهايي
مرزيست ميان
حلقه هاي بي انگشت
انگشت هاي بي حلقه
#مهسا_رهنما
🍀🍀
ويترين هاي طلافروشي
روزهاي غمگيني را لمس كرده اند
مانند دست هاي ما
كه باور دارند تنهايي
مرزيست ميان
حلقه هاي بي انگشت
انگشت هاي بي حلقه
#مهسا_رهنما
🍀🍀