@asheghanehaye_fatima
اين کوچه هاي برگ-نشان مثل قلب مان
جاي عبور رهگذراني کلافه است
پاييز مثل عشق، براي جماعتي
چيزي شبيه قصه و حرف وخرافه است
#ليلا_کاظمي_فراهاني
اين کوچه هاي برگ-نشان مثل قلب مان
جاي عبور رهگذراني کلافه است
پاييز مثل عشق، براي جماعتي
چيزي شبيه قصه و حرف وخرافه است
#ليلا_کاظمي_فراهاني
@asheghanehaye_fatima
لانه ي موريانه ها شده است
دفتر شعر و ميز تحريرم
گور باباي شعرها بي تو،
در همين چارپاره مي ميرم
#ليلا_کاظمي_فراهاني
لانه ي موريانه ها شده است
دفتر شعر و ميز تحريرم
گور باباي شعرها بي تو،
در همين چارپاره مي ميرم
#ليلا_کاظمي_فراهاني
@asheghanehaye_fatima
.
.
پرنده هاي پريشان ِ پرسياه ،اگر
جواب جيغ ِ شما غير ِ تير و سنگ نبود
براي قصه نويسان ِ کذب و دريوزه،
صله بگير ِ شغالان شدن که ننگ نبود
به قرن هاي قِراني اميدها بستيم
گذشت و رفت ولي، اين جهان قشنگ نبود
.
.
#ليلا_کاظمي_فراهاني
.
.
پرنده هاي پريشان ِ پرسياه ،اگر
جواب جيغ ِ شما غير ِ تير و سنگ نبود
براي قصه نويسان ِ کذب و دريوزه،
صله بگير ِ شغالان شدن که ننگ نبود
به قرن هاي قِراني اميدها بستيم
گذشت و رفت ولي، اين جهان قشنگ نبود
.
.
#ليلا_کاظمي_فراهاني
@asheghanehaye_fatima
در شعرهاي لخت و باران خورده ،خيسم
هرشب خودم را توي قصه مي نويسم
از خواب هاي تُرد ِ در چشمم شکسته
از توده هاي حرف در لب هاي بسته
زن بودنم تکرار تاريخ جنون است
وقتي که چشمانم هميشه رنگ خون است
در مثنوي ها پابه پاي درد رفتم
تا لحن ِ اندوه ِ "نرو...برگرد..." رفتم
له کرد روحم را عذاب ِ شعر ِ مرده
فريادهاي توي خلوت جان سپرده
نصرت شدم توي سرنگي غرق ِ مورفين
نيما شدم، پرپر زدم با مرغ ِ آمين
دستم به خون ِ "دلخوشي" آغشته ميشد
هرلحظه در من آرزويي کشته ميشد
در سطل هاي غرق ِ استفراغ ِ خوني/
هي عق زدم اين زندگي را با جنوني.../
سرکش تر از عصيان ِ اشعار ِ فروغ و...
محکم تر از ابعاد ِ مرگي بي دروغ و...
ارابه هاي خشم در آيينه ول شد
آيينه بامن گرم ِ حرف و درد ِ دل شد
آيينه بامن چيزهايي مشترک داشت
او هم شبيه من به کل قصه شک داشت
از روزگار ِ لعنتي، -اين جنس ِ دوم-
آنقدر درد و زخم و آثار ِ کتک داشت/
که بيستون ِ پيکرش ازحرف پُر بود
تصويرهاي کهنه اي برسينه حک داشت
سر را جلو بردم ،جلوي صورتش که
حالا شبيه روح من، صدتا ترک داشت
گفتم:بيا حالا که دنيا سر نيامد/
هي زخم خورديم و صدامان درنيامد/...
حالا تو هم مانند من ديوانگي کن
خود را رها ازاين حصار ِ خانگي کن
نصرت بشو توي سُرنگي غرق مورفين
نيما بشو، پرپر بزن با مرغ ِ آمين
اين اشک ها باران که نه...مثل تگرگ اند
يادآور ِ نام و سياهي هاي مرگ اند
مثل تمرگيدن دراين ابيات ِ موهوم
يا مرگ توي سرفه هاي سرخ ِ مغموم
درسطل هاي غرق ِ استفراغ ِ خوني/
بالا بياور زندگي را با جنوني.../
سرکش تر از عصيان ِ اشعار ِ فروغ و.../
محکم تر از ابعاد ِ مرگي بي دروغ و...
له کن تمام ِ مثنوي را توي مشتت!
باران نبار از چشم ِ مشکي ِ درشتت!
اين اشک ها باران که نه، مثل تگرگ اند...
يادآور نام و سياهي هاي مرگ اند
زن بودنت تکرار ِ تاريخ ِ جنون است
وقتي که چشمانت هميشه رنگ ِ خون است
مجنون ِ بي نام و نشان!
ليلا-زن-انسان!
درشعرهايت #زن بمان،
همپاي عصيان...
#ليلا_کاظمي_فراهاني
در شعرهاي لخت و باران خورده ،خيسم
هرشب خودم را توي قصه مي نويسم
از خواب هاي تُرد ِ در چشمم شکسته
از توده هاي حرف در لب هاي بسته
زن بودنم تکرار تاريخ جنون است
وقتي که چشمانم هميشه رنگ خون است
در مثنوي ها پابه پاي درد رفتم
تا لحن ِ اندوه ِ "نرو...برگرد..." رفتم
له کرد روحم را عذاب ِ شعر ِ مرده
فريادهاي توي خلوت جان سپرده
نصرت شدم توي سرنگي غرق ِ مورفين
نيما شدم، پرپر زدم با مرغ ِ آمين
دستم به خون ِ "دلخوشي" آغشته ميشد
هرلحظه در من آرزويي کشته ميشد
در سطل هاي غرق ِ استفراغ ِ خوني/
هي عق زدم اين زندگي را با جنوني.../
سرکش تر از عصيان ِ اشعار ِ فروغ و...
محکم تر از ابعاد ِ مرگي بي دروغ و...
ارابه هاي خشم در آيينه ول شد
آيينه بامن گرم ِ حرف و درد ِ دل شد
آيينه بامن چيزهايي مشترک داشت
او هم شبيه من به کل قصه شک داشت
از روزگار ِ لعنتي، -اين جنس ِ دوم-
آنقدر درد و زخم و آثار ِ کتک داشت/
که بيستون ِ پيکرش ازحرف پُر بود
تصويرهاي کهنه اي برسينه حک داشت
سر را جلو بردم ،جلوي صورتش که
حالا شبيه روح من، صدتا ترک داشت
گفتم:بيا حالا که دنيا سر نيامد/
هي زخم خورديم و صدامان درنيامد/...
حالا تو هم مانند من ديوانگي کن
خود را رها ازاين حصار ِ خانگي کن
نصرت بشو توي سُرنگي غرق مورفين
نيما بشو، پرپر بزن با مرغ ِ آمين
اين اشک ها باران که نه...مثل تگرگ اند
يادآور ِ نام و سياهي هاي مرگ اند
مثل تمرگيدن دراين ابيات ِ موهوم
يا مرگ توي سرفه هاي سرخ ِ مغموم
درسطل هاي غرق ِ استفراغ ِ خوني/
بالا بياور زندگي را با جنوني.../
سرکش تر از عصيان ِ اشعار ِ فروغ و.../
محکم تر از ابعاد ِ مرگي بي دروغ و...
له کن تمام ِ مثنوي را توي مشتت!
باران نبار از چشم ِ مشکي ِ درشتت!
اين اشک ها باران که نه، مثل تگرگ اند...
يادآور نام و سياهي هاي مرگ اند
زن بودنت تکرار ِ تاريخ ِ جنون است
وقتي که چشمانت هميشه رنگ ِ خون است
مجنون ِ بي نام و نشان!
ليلا-زن-انسان!
درشعرهايت #زن بمان،
همپاي عصيان...
#ليلا_کاظمي_فراهاني
@asheghanehaye_fatima
تکيه دادم به شونه ي خودکار
توي اين برزخ ِ فراموشي
نيستي و تا گلو فرو رفتم
توشب ِ سرد ِ بي هم-آغوشي
روي دست ِ تموم ِ اين شب ها
مونده موهاي پر کلاغي ِ من
خالي ام از خودم، ولي ازتو-
پُرشدم،عشق ِ اتفاقي ِ من!
نيستي و اين ترانه ناکوکه
توجدال ِ سکوت و فريادم
ائتلاف ِ عذاب وکابوسم
اتفاقم که توغم افتادم
به دياپازون ِ سرانگشتات
کوک ِ اين شاعر ُ منظم کن
گاهي ام لابه لاي اون اخمات
خنده اي محو و گنگ و مبهم کن
کودتاي تموم ِ ساعت ها
انقلاب ِ تموم ِ روياها
کل ِ دنيا رو دُور ِ تکراره
بين ِ شايد...اگر...و اماها
گونه هام خيس ِ اشکن و ،قلبم
مث موهاي تو پريشونه
گفتي:رد شو...برو، فراموشي-
توي اين روزا خيلي آسونه
گفتي:تقدير ِ ما همون برگه
که مي افته رو سينه ي پاييز
گفتي:بگذر ازاين ترانه ي درد
آخرش تلخه و ملال انگيز
گفتي:روزاي خوبمون تنها
حاصل عادتي غلط بوده
گفتي:بايد تموم شن اين روزا
مث يه ماجراي بيهوده
اينکه نيستي شبيه کابوسه
من به دنياي بي تو مشکوکم
دم به دم شعر و واژه مي ميره
وسط ِ گريه هاي ناکوکم
نيستي وتلخه کام ِ اوقاتم
شب شبيه ِ يه گور ِ نم-داره
نيستي و کار هرشبم بي تو
بوسه روي لباي سيگاره...
#ليلا_کاظمي_فراهاني
تکيه دادم به شونه ي خودکار
توي اين برزخ ِ فراموشي
نيستي و تا گلو فرو رفتم
توشب ِ سرد ِ بي هم-آغوشي
روي دست ِ تموم ِ اين شب ها
مونده موهاي پر کلاغي ِ من
خالي ام از خودم، ولي ازتو-
پُرشدم،عشق ِ اتفاقي ِ من!
نيستي و اين ترانه ناکوکه
توجدال ِ سکوت و فريادم
ائتلاف ِ عذاب وکابوسم
اتفاقم که توغم افتادم
به دياپازون ِ سرانگشتات
کوک ِ اين شاعر ُ منظم کن
گاهي ام لابه لاي اون اخمات
خنده اي محو و گنگ و مبهم کن
کودتاي تموم ِ ساعت ها
انقلاب ِ تموم ِ روياها
کل ِ دنيا رو دُور ِ تکراره
بين ِ شايد...اگر...و اماها
گونه هام خيس ِ اشکن و ،قلبم
مث موهاي تو پريشونه
گفتي:رد شو...برو، فراموشي-
توي اين روزا خيلي آسونه
گفتي:تقدير ِ ما همون برگه
که مي افته رو سينه ي پاييز
گفتي:بگذر ازاين ترانه ي درد
آخرش تلخه و ملال انگيز
گفتي:روزاي خوبمون تنها
حاصل عادتي غلط بوده
گفتي:بايد تموم شن اين روزا
مث يه ماجراي بيهوده
اينکه نيستي شبيه کابوسه
من به دنياي بي تو مشکوکم
دم به دم شعر و واژه مي ميره
وسط ِ گريه هاي ناکوکم
نيستي وتلخه کام ِ اوقاتم
شب شبيه ِ يه گور ِ نم-داره
نيستي و کار هرشبم بي تو
بوسه روي لباي سيگاره...
#ليلا_کاظمي_فراهاني
@asheghanehaye_fatima
من درپناه پنجره ام،
با #آفتاب رابطه دارم...
فروغ
___________________
بي حرف...
بي ملاحظه...
بي خواب...
نقطه چين...
شش ماه بين اين همه "بي" در به در شدم
به ريشه هاي فسفري ام چنگ مي زدم*
در دست هاي پير زمان، جان به سر شدم...
پاييز آمده ست،
کجا مانده اي؟ که من-
گنجشک ِ شعرهاي تو بودم،
عقاب ِ من!
درفصل هاي سرد ،کجا لانه ام شود؟
جز بيت هاي روشن ِ تو، "شعر ِ ناب" ِ من
گنجشک هاي بي خبر از هرچه بود و هست
اين برگ هاي بي خبر از هرچه هست و بود...
پاييز ،استخوان وسط زخم هاي ماست
جلاد ِ بي ملاحظه ي گنبد ِ کبود...
اين موريانه هاي طلبکار ِ خاطره
بي ترس مي جوند دلم را تمام شب
هي حفره...حفره...حفره ...
به پايان نميرسد!
تدمير ِ عاشقانه ي ليلا ، تمام شب
باشعرهاي تازه مرا گيج مي کني
هربار توي شعرسپيدي معلقم
يااينکه توي مثنوي ات راه مي روم
انگار بين يأس و اميدي معلقم
وقتي هنوز توي غزل هات زنده ام
يعني هنوز هم تو به من فکرميکني
شب ها هميشه خاطره-خيزند عشق من!
دربين روز هم ،تو به من فکر ميکني؟
معشوق ِ چشم قهوه اي ام! -درحريم ِ شعر/
پنهان شو از نگاه ِ به خنجر نشستگان
از جرح ِ نشمه هاي دعاگوي پشت سر
از تيزي ِ زبان ِ همه دست بستگان
تا دست هيچکس نرود، سمت ِ بودنت
در پاره پاره هاي همين شعرمن بخواب!
تو #آفتاب ِ منعکسي عشق من!
ولي/
لطفا به شعرهاي کسي غير ِ من، نتاااب...
#ليلا_کاظمي_فراهاني
*به ريشه هاي فسفري اش چنگ ميزند/فروغ
من درپناه پنجره ام،
با #آفتاب رابطه دارم...
فروغ
___________________
بي حرف...
بي ملاحظه...
بي خواب...
نقطه چين...
شش ماه بين اين همه "بي" در به در شدم
به ريشه هاي فسفري ام چنگ مي زدم*
در دست هاي پير زمان، جان به سر شدم...
پاييز آمده ست،
کجا مانده اي؟ که من-
گنجشک ِ شعرهاي تو بودم،
عقاب ِ من!
درفصل هاي سرد ،کجا لانه ام شود؟
جز بيت هاي روشن ِ تو، "شعر ِ ناب" ِ من
گنجشک هاي بي خبر از هرچه بود و هست
اين برگ هاي بي خبر از هرچه هست و بود...
پاييز ،استخوان وسط زخم هاي ماست
جلاد ِ بي ملاحظه ي گنبد ِ کبود...
اين موريانه هاي طلبکار ِ خاطره
بي ترس مي جوند دلم را تمام شب
هي حفره...حفره...حفره ...
به پايان نميرسد!
تدمير ِ عاشقانه ي ليلا ، تمام شب
باشعرهاي تازه مرا گيج مي کني
هربار توي شعرسپيدي معلقم
يااينکه توي مثنوي ات راه مي روم
انگار بين يأس و اميدي معلقم
وقتي هنوز توي غزل هات زنده ام
يعني هنوز هم تو به من فکرميکني
شب ها هميشه خاطره-خيزند عشق من!
دربين روز هم ،تو به من فکر ميکني؟
معشوق ِ چشم قهوه اي ام! -درحريم ِ شعر/
پنهان شو از نگاه ِ به خنجر نشستگان
از جرح ِ نشمه هاي دعاگوي پشت سر
از تيزي ِ زبان ِ همه دست بستگان
تا دست هيچکس نرود، سمت ِ بودنت
در پاره پاره هاي همين شعرمن بخواب!
تو #آفتاب ِ منعکسي عشق من!
ولي/
لطفا به شعرهاي کسي غير ِ من، نتاااب...
#ليلا_کاظمي_فراهاني
*به ريشه هاي فسفري اش چنگ ميزند/فروغ