@asheghanehaye_fatima
جایی نرو ! بچرخ فقط در مدار من !
ای ماه …! ای ستاره ی دنباله دار من
باید جهان و نظم قدیمش عوض شود
هر کار می کنم که تو باشی کنار من
#شیرین_خسروی
جایی نرو ! بچرخ فقط در مدار من !
ای ماه …! ای ستاره ی دنباله دار من
باید جهان و نظم قدیمش عوض شود
هر کار می کنم که تو باشی کنار من
#شیرین_خسروی
@asheghanehaye_fatima
شب ها به دشت پیرهنم خواب می دهی
نیلوفری و جلوه به مرداب می دهی
تو کیستی که با تو پُر از حرف تازه ام؟
هر شب به دفترم غزلی ناب می دهی
هر واژه را به لمس سرانگشت شاعرت
از دست من گرفته تب و تاب می دهی
پیراهن سفید تو آرامش شب است
این رنگ تازه را تو به مهتاب می دهی
در سینه ات که گرم ترین آشیانه هاست
جایی به یک پرنده یِ بی تاب می دهی
من تشنه ام که غرق شوم در تمام تو
تو چکه چکه چکه به من آب می دهی
#شیرین_خسروی
شب ها به دشت پیرهنم خواب می دهی
نیلوفری و جلوه به مرداب می دهی
تو کیستی که با تو پُر از حرف تازه ام؟
هر شب به دفترم غزلی ناب می دهی
هر واژه را به لمس سرانگشت شاعرت
از دست من گرفته تب و تاب می دهی
پیراهن سفید تو آرامش شب است
این رنگ تازه را تو به مهتاب می دهی
در سینه ات که گرم ترین آشیانه هاست
جایی به یک پرنده یِ بی تاب می دهی
من تشنه ام که غرق شوم در تمام تو
تو چکه چکه چکه به من آب می دهی
#شیرین_خسروی
@asheghanehaye_fatima
باز می گردی
و خنده هایت
پرده های دلم را تکان می دهد.
باز می گردی
و بوسه هایت
از من #زنی می سازد
که گرسنه نیست
و خون تازه ی تو
گونه های نحیفش را سیراب می کند.
می دانم
برای گفتن این حرف ها زود است
ولی من
به صدای باد فکر می کنم
به ردپای مردی در برف
و شلیک گلوله ای در تاریکی
در من
ماده گرگی است
که آمدنت را بو کشیده است.
#شیرین_خسروی
باز می گردی
و خنده هایت
پرده های دلم را تکان می دهد.
باز می گردی
و بوسه هایت
از من #زنی می سازد
که گرسنه نیست
و خون تازه ی تو
گونه های نحیفش را سیراب می کند.
می دانم
برای گفتن این حرف ها زود است
ولی من
به صدای باد فکر می کنم
به ردپای مردی در برف
و شلیک گلوله ای در تاریکی
در من
ماده گرگی است
که آمدنت را بو کشیده است.
#شیرین_خسروی
@asheghanehaye_fatima
باز می گردی
و خنده هایت
پرده های دلم را تکان می دهد.
باز می گردی
و بوسه هایت
از من #زنی می سازد
که گرسنه نیست
و خون تازه ی تو
گونه های نحیفش را سیراب می کند.
می دانم
برای گفتن این حرف ها زود است
ولی من
به صدای باد فکر می کنم
به ردپای مردی در برف
و شلیک گلوله ای در تاریکی
در من
ماده گرگی است
که آمدنت را بو کشیده است.
#شیرین_خسروی
باز می گردی
و خنده هایت
پرده های دلم را تکان می دهد.
باز می گردی
و بوسه هایت
از من #زنی می سازد
که گرسنه نیست
و خون تازه ی تو
گونه های نحیفش را سیراب می کند.
می دانم
برای گفتن این حرف ها زود است
ولی من
به صدای باد فکر می کنم
به ردپای مردی در برف
و شلیک گلوله ای در تاریکی
در من
ماده گرگی است
که آمدنت را بو کشیده است.
#شیرین_خسروی
@asheghanehaye_fatima
کاش زنی بودم چاق
با شوهر و بچه هایم
برف ذخیره می کردم در چاه
پنبه می چیدیم
و فاصله ی کوه تا مزرعه را
نفس زنان پایین می آمدم.
کاش
قطاری بود یک طرفه که با تو مرا
سه نسل به عقب می برد
به بوی گیاهان تازه در ایوان
و شیشه های پراز آویشن
و عطر مزرعه در کیسه های کهنه ی چای!
کاش جنگلی بودم عمیق
دوراز تمام پارک ها
گلخانه ها و شمشادهای تزیینی
و هر درخت مرا
به تو نزدیک تر می کرد.
#شیرین_خسروی
☘🍀
کاش زنی بودم چاق
با شوهر و بچه هایم
برف ذخیره می کردم در چاه
پنبه می چیدیم
و فاصله ی کوه تا مزرعه را
نفس زنان پایین می آمدم.
کاش
قطاری بود یک طرفه که با تو مرا
سه نسل به عقب می برد
به بوی گیاهان تازه در ایوان
و شیشه های پراز آویشن
و عطر مزرعه در کیسه های کهنه ی چای!
کاش جنگلی بودم عمیق
دوراز تمام پارک ها
گلخانه ها و شمشادهای تزیینی
و هر درخت مرا
به تو نزدیک تر می کرد.
#شیرین_خسروی
☘🍀
@asheghanehaye_fatima
مرگ
فرشته ای کور است
نه رنگ موهایمان را می بیند و
نه خطوط را بر پیشانی مان
تنها بر قلب مان پنجه می کشد
و آن را که زخمش عمیق تر است
با خود می برد.
چه فرقی می کند
جای صندلی ات خالی ست
و روز
به دسته گلی ختم می شود
که بر مزارم نیست
#شیرین_خسروی
☘🍀
مرگ
فرشته ای کور است
نه رنگ موهایمان را می بیند و
نه خطوط را بر پیشانی مان
تنها بر قلب مان پنجه می کشد
و آن را که زخمش عمیق تر است
با خود می برد.
چه فرقی می کند
جای صندلی ات خالی ست
و روز
به دسته گلی ختم می شود
که بر مزارم نیست
#شیرین_خسروی
☘🍀
@asheghanehaye_fatima
دلم می خواهد
زمستان بیایدو برف
تو بازگردی
با شانه های سپید
به حیاط کوچک مان
به لبخند مادرم
که سرخ بود مثل دو ماهی کوچک
بگویم پدر!
انگشتانت را به من بده تا
شلیک کنم به کوچ لک لک هایی
که مارا با خود
به این سرزمین آورد
#شیرین_خسروی
☘🍀
دلم می خواهد
زمستان بیایدو برف
تو بازگردی
با شانه های سپید
به حیاط کوچک مان
به لبخند مادرم
که سرخ بود مثل دو ماهی کوچک
بگویم پدر!
انگشتانت را به من بده تا
شلیک کنم به کوچ لک لک هایی
که مارا با خود
به این سرزمین آورد
#شیرین_خسروی
☘🍀
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آخر به من بگو که تو طاقت می آوری؟
تو دل به من ببندی و من دل به دیگری؟!
ما تکه های گمشده ی پیکر همیم
آیا رواست بر تن خود این ستمگری...؟
#شیرین_خسروی
@asheghanehaye_fatima
تو دل به من ببندی و من دل به دیگری؟!
ما تکه های گمشده ی پیکر همیم
آیا رواست بر تن خود این ستمگری...؟
#شیرین_خسروی
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
دلم می خواهد
زمستان بیاید و برف
تو بازگردی
با شانه های سپید
به حیاط کوچک مان
به لبخند مادرم
که سرخ بود مثل دو ماهی کوچک
بگویم پدر !
انگشتانت را به من بده تا
شلیک کنم به کوچ لک لک هایی
که مارا با خود
به این سرزمین آورد
#شیرین_خسروی
دلم می خواهد
زمستان بیاید و برف
تو بازگردی
با شانه های سپید
به حیاط کوچک مان
به لبخند مادرم
که سرخ بود مثل دو ماهی کوچک
بگویم پدر !
انگشتانت را به من بده تا
شلیک کنم به کوچ لک لک هایی
که مارا با خود
به این سرزمین آورد
#شیرین_خسروی
@asheghanehaye_fatima
چه خوب شد
که به دنیا آمدی
تنها بودم در خیابانی شلوغ
دستم همیشه در جیبم
و سرم پایین بود.
پرنده ای بودم
گرسنه و تنها
صورتم را می چسباندم
به شیشه های خانه ی مردم
به رویای کال شان، نوک می زدم
تو که آمدی
پرده را کنار زدی
و الفبا را بر لبان من چیدی
لبخندت
اجاق را گرم نگه می داشت
و عطر برنج
گنجشکان را از شاخه های برهنه به آشیان من آورد.
چه خوب شد که به دنیا آمدی
تا خیابان ها، خالی شوند
از عابران معطل
و از کلاغانی
که جای لک لک ها را
بر دودکش خانه ها تنگ کرده بودند.
#شیرین_خسروی
#نه_مثل_ماهی_ها
چه خوب شد
که به دنیا آمدی
تنها بودم در خیابانی شلوغ
دستم همیشه در جیبم
و سرم پایین بود.
پرنده ای بودم
گرسنه و تنها
صورتم را می چسباندم
به شیشه های خانه ی مردم
به رویای کال شان، نوک می زدم
تو که آمدی
پرده را کنار زدی
و الفبا را بر لبان من چیدی
لبخندت
اجاق را گرم نگه می داشت
و عطر برنج
گنجشکان را از شاخه های برهنه به آشیان من آورد.
چه خوب شد که به دنیا آمدی
تا خیابان ها، خالی شوند
از عابران معطل
و از کلاغانی
که جای لک لک ها را
بر دودکش خانه ها تنگ کرده بودند.
#شیرین_خسروی
#نه_مثل_ماهی_ها
@asheghanehaye_fatima
به لب هایت
به تنفس ماهی در آب
به لبخندت
که سرنوشتم را روشن کرده است
به خواهشی که گرم می کند لباسم را
به خاطر توست
که دست برده ام در آینه ها
رنگ ریخته ام به خواب زنی میانسال
و شناسنامه ام را برای همیشه باطل کرده ام
زمان چیست؟
جز دروغی که هر جمعه تکرار می شود
جز قطاری ناامید
که به سنگینی از کوهستان عبور می کند
اسبی سرکش که از جفت خود می گریزد!
به خاطر توست
که زمان را به تاخیر انداخته ام
به خاطر آغوشت
که راز جوانی من بود
وقتی از اینه ها می گریختم
به خاطر توست که زیبایم
و چون یک درخت
برگهای زردم را به فصل های بعد
موکول کرده ام..
#شیرین_خسروی
به لب هایت
به تنفس ماهی در آب
به لبخندت
که سرنوشتم را روشن کرده است
به خواهشی که گرم می کند لباسم را
به خاطر توست
که دست برده ام در آینه ها
رنگ ریخته ام به خواب زنی میانسال
و شناسنامه ام را برای همیشه باطل کرده ام
زمان چیست؟
جز دروغی که هر جمعه تکرار می شود
جز قطاری ناامید
که به سنگینی از کوهستان عبور می کند
اسبی سرکش که از جفت خود می گریزد!
به خاطر توست
که زمان را به تاخیر انداخته ام
به خاطر آغوشت
که راز جوانی من بود
وقتی از اینه ها می گریختم
به خاطر توست که زیبایم
و چون یک درخت
برگهای زردم را به فصل های بعد
موکول کرده ام..
#شیرین_خسروی