Dele Maghmoom(Shahrzad)
Mohsen Chavoshi
نیستی اما هنوزم کنارمی
نیستی اما هنوزم اینجایی
روزی صد هزار دفعه میمیرم
اگه احساس کنم تنهایی
هر کجا رفتی و هر جا موندی
منو بی خبر نذار از حالت
اگه تنها شدی و دلت گرفت
خبرم کن که بیام دنبالت
#محسن_چاوشی
#حسین_صفا
دل مغموم
@asheghanehaye_fatima
نیستی اما هنوزم اینجایی
روزی صد هزار دفعه میمیرم
اگه احساس کنم تنهایی
هر کجا رفتی و هر جا موندی
منو بی خبر نذار از حالت
اگه تنها شدی و دلت گرفت
خبرم کن که بیام دنبالت
#محسن_چاوشی
#حسین_صفا
دل مغموم
@asheghanehaye_fatima
نمیتوانم
نمیتوانم
من این فعل را
بارها صرف کردهام
من بارها نمیتوانم را در آغوش کشیدهام
من بارها نمیتوانم را بوسیدهام
من فرزندی از نمیتوانم دارم
#حسین_صفا
@asheghanehaye_fatima
نمیتوانم
من این فعل را
بارها صرف کردهام
من بارها نمیتوانم را در آغوش کشیدهام
من بارها نمیتوانم را بوسیدهام
من فرزندی از نمیتوانم دارم
#حسین_صفا
@asheghanehaye_fatima
بر خلقالله نیز
واجبتر است که در نخستین شب قبر
نخستین سوالشان از ملائک این باشد:
چه بود آن آه عمیق
که حتی
در مهمانیهای شلوغ
دست از گریبان ما نمیکشید؟
#حسین_صفا
@asheghanehaye_fatima
واجبتر است که در نخستین شب قبر
نخستین سوالشان از ملائک این باشد:
چه بود آن آه عمیق
که حتی
در مهمانیهای شلوغ
دست از گریبان ما نمیکشید؟
#حسین_صفا
@asheghanehaye_fatima
چاقوی کُند بود و به نرمی
آزار داد سينهی ما را
رازی که داشتیم و نگفتیم
زیرا که درد نیز نفهمید
ما هندوانههای بریده
دلنازکیم و پوستکلفتیم.
زيرا كه در نهايتِ اندوه
از هركه لطمه میزد و میرفت
لبخند را دریغ نکردیم.
لبخند نیز آفتِ ما شد
زيرا كه در نهايتِ لبخند
يك شب بدونِ گريه نخفتيم.
📝#حسین_صفا
@asheghanehaye_fatima
آزار داد سينهی ما را
رازی که داشتیم و نگفتیم
زیرا که درد نیز نفهمید
ما هندوانههای بریده
دلنازکیم و پوستکلفتیم.
زيرا كه در نهايتِ اندوه
از هركه لطمه میزد و میرفت
لبخند را دریغ نکردیم.
لبخند نیز آفتِ ما شد
زيرا كه در نهايتِ لبخند
يك شب بدونِ گريه نخفتيم.
📝#حسین_صفا
@asheghanehaye_fatima
پکی عمیق زد و آنگاه- نگاه کرد به عکسی که،
نه بر حضور تو میافزود، نه از جراحت او میکاست....
#حسین_صفا
@asheghanehaye_fatima
نه بر حضور تو میافزود، نه از جراحت او میکاست....
#حسین_صفا
@asheghanehaye_fatima
بـه تـو ...
نزدیک میشود "شـب" من،
نَفَسم بوی مـاه میگیرد!
#حسین_صفا
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
نزدیک میشود "شـب" من،
نَفَسم بوی مـاه میگیرد!
#حسین_صفا
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
به باد میگویم:
دل از وزیدن مُرد
و باد میگوید:
دل است و خواهد مُرد
چه در سکون باشد
چه رهسپار شود ....
#حسین_صفا
@asheghanehaye_fatima
دل از وزیدن مُرد
و باد میگوید:
دل است و خواهد مُرد
چه در سکون باشد
چه رهسپار شود ....
#حسین_صفا
@asheghanehaye_fatima
او که یک چیز نامشخص بود
هی مرا سمت خود کشید، و من
نامشخص به سمت او رفتم
در خِلال همین کشیده شدن
هر چه بیهوده دست و پا نزدم
بیشتر در خودم فرو رفتم
او که یک عطر نامشخص داشت
از بهشتی که نامشخص بود
پخش میشد به سوی شامّهام
من که چون دوزخی رها بودم
و مشخص نشد کجا بودم
بو کشیدم، به سمت بو رفتم
سالها درد نازکی بودم
که به خون آبیاریام کردم
درد نازک عظیم و محکم بود
درد محکم عمیق شد، غم شد
و من از غم بدل به ریگ شدم
و به پای خودم فرو رفتم
او که در خود هزار دالان داشت
او که پیچیده بود و تو در تو
او که چیزی نبود غیر از او
به هزاران روش کشیده مرا
من هزاران نفر شدم، آنگاه
به درون هزار تو رفتم
کوه بی قراریام یک سو
سوی دیگر محال بودن او
و محالات دیگرش سویی
و خیالات من به دیگر سو:
پس شتابان چهار تکه شدم
وشتابان به چارسو رفتم
اوی من! اوی نامشخص من!
نرم حاضر جواب گوش به در!
اگر امشب کسی به در نزد و
در اگر وا نشد، و آن که نبود
اگر از حال من سؤال نکرد
در جوابش تو هم نگو: رفتم
با تو رفتم، تو بردیام از هوش
اوی پنهان کاملا خاموش!
متشخصترین سواره ی من!
من به پای خودم، به میل خودم
با تو هر نکتهی چموشی را
شیهه در شیهه، مو به مو رفتم
سرنوشتم غلیظ و قرمز بود:
دمِ درگاه نامشخص، او
زائری بود و جویِ منتظری
پیش پاهای زائرش مثلِ
خون گوسالهای که ذبح کنند
سرخ جاری شدم به جو رفتم
📝#حسین_صفا
@asheghanehaye_fatima
هی مرا سمت خود کشید، و من
نامشخص به سمت او رفتم
در خِلال همین کشیده شدن
هر چه بیهوده دست و پا نزدم
بیشتر در خودم فرو رفتم
او که یک عطر نامشخص داشت
از بهشتی که نامشخص بود
پخش میشد به سوی شامّهام
من که چون دوزخی رها بودم
و مشخص نشد کجا بودم
بو کشیدم، به سمت بو رفتم
سالها درد نازکی بودم
که به خون آبیاریام کردم
درد نازک عظیم و محکم بود
درد محکم عمیق شد، غم شد
و من از غم بدل به ریگ شدم
و به پای خودم فرو رفتم
او که در خود هزار دالان داشت
او که پیچیده بود و تو در تو
او که چیزی نبود غیر از او
به هزاران روش کشیده مرا
من هزاران نفر شدم، آنگاه
به درون هزار تو رفتم
کوه بی قراریام یک سو
سوی دیگر محال بودن او
و محالات دیگرش سویی
و خیالات من به دیگر سو:
پس شتابان چهار تکه شدم
وشتابان به چارسو رفتم
اوی من! اوی نامشخص من!
نرم حاضر جواب گوش به در!
اگر امشب کسی به در نزد و
در اگر وا نشد، و آن که نبود
اگر از حال من سؤال نکرد
در جوابش تو هم نگو: رفتم
با تو رفتم، تو بردیام از هوش
اوی پنهان کاملا خاموش!
متشخصترین سواره ی من!
من به پای خودم، به میل خودم
با تو هر نکتهی چموشی را
شیهه در شیهه، مو به مو رفتم
سرنوشتم غلیظ و قرمز بود:
دمِ درگاه نامشخص، او
زائری بود و جویِ منتظری
پیش پاهای زائرش مثلِ
خون گوسالهای که ذبح کنند
سرخ جاری شدم به جو رفتم
📝#حسین_صفا
@asheghanehaye_fatima
زیاد امید ندارم که از تپیدن قلبم،
گلی دوباره بروید
مگر بهار که سر شد،
کنار سنگ مزارم دلی دوباره بکارید
#حسین_صفا
@asheghanehaye_fatima
گلی دوباره بروید
مگر بهار که سر شد،
کنار سنگ مزارم دلی دوباره بکارید
#حسین_صفا
@asheghanehaye_fatima
Koocheye Akhar
Mohsen Chavoshi
سلام بر آنان که معنی عشق را میفهمند و محبوبی ندارند.(جبران خلیل جبران)
ورژن جدید و بازخوانی شدهی کوچه آخر از چاووشی
🎤 #محسن_چاووشی
✏️ #حسین_صفا
@asheghanehaye_fatima
ورژن جدید و بازخوانی شدهی کوچه آخر از چاووشی
🎤 #محسن_چاووشی
✏️ #حسین_صفا
@asheghanehaye_fatima
قاصد روزهای بارانی
پیچ وخمهای یوش هم هستم
نه فقط بوف کور و سنگ صبور
ابر شلوارپوش هم هستم
افقی نیست،سوبه سو چشمم
رمز شب چیست؟سربهسر دهنم
از شنیدنْ بریدهاند مرا
بیخ تا بیخ گوش هم هستم
چوب در دست و سنگ در مشتم
سگ ولگرد را زدم کشتم
قاتل گربههای اشرافی
کاشف مرگموش هم هستم
قیصرم زارمَمَّدَم، اصلاً
همهی مردهای غیرتیام
شبِ کبریتها تمام که شد
دختر خودفروش هم هستم
چه کسی سر کشید مستت را؟
نیمهشب شد گرفت دستت را
چه کسی...؟لا اله الی الله!
مجلس عیش و نوش هم هستم
یونس کلّهشقِّ ماهیگیر
یوسف زشتروی بیتعبیر
ازپدر سر بریده اسماعیل
خضر سبزیفروش هم هستم
دوش دیدم ملائک آمدهاند
و در دخمهی مرا زدهاند
مستحب است غسل، با اینحال
تاسحر زیر دوش هم هستم
تا کتم رابگیرم از گیره
و بیاویزم از شبی تیره
قاصد روزهای بارانی
پیچوخمهای یوش هم هستم
#حسین_صفا
@asheghanehaye_fatima
پیچ وخمهای یوش هم هستم
نه فقط بوف کور و سنگ صبور
ابر شلوارپوش هم هستم
افقی نیست،سوبه سو چشمم
رمز شب چیست؟سربهسر دهنم
از شنیدنْ بریدهاند مرا
بیخ تا بیخ گوش هم هستم
چوب در دست و سنگ در مشتم
سگ ولگرد را زدم کشتم
قاتل گربههای اشرافی
کاشف مرگموش هم هستم
قیصرم زارمَمَّدَم، اصلاً
همهی مردهای غیرتیام
شبِ کبریتها تمام که شد
دختر خودفروش هم هستم
چه کسی سر کشید مستت را؟
نیمهشب شد گرفت دستت را
چه کسی...؟لا اله الی الله!
مجلس عیش و نوش هم هستم
یونس کلّهشقِّ ماهیگیر
یوسف زشتروی بیتعبیر
ازپدر سر بریده اسماعیل
خضر سبزیفروش هم هستم
دوش دیدم ملائک آمدهاند
و در دخمهی مرا زدهاند
مستحب است غسل، با اینحال
تاسحر زیر دوش هم هستم
تا کتم رابگیرم از گیره
و بیاویزم از شبی تیره
قاصد روزهای بارانی
پیچوخمهای یوش هم هستم
#حسین_صفا
@asheghanehaye_fatima
تو نیستی و نمیبینی
که سقف روی سرم دارد
خراب میشود و جز شب
بر این خرابه نمیبارد...
نیا به خانهی خاموشم
نیا به دیدن مردی که
نخواست بخت سیاهش را
به روی دوش تو بگذارد
چه فرق میکند این شبها
کجای پنجرهام هستند؟
و یا چه فایده این باران
تو را برای چه میبارد؟
مرا نبین که نمیخواهم
مرا ببینی و برگردی
نیا که دیدن تنهایی
تو را دوباره نیازارد
گلی نمانده، سرت خالیست
سری نمانده و دستم را
ببین که باز در انکارِ
گلوله است که میکارد
تو هم خیال نکن داری
به سقف تازه میاندیشی
به یک جنازه میاندیشی
که گور کهنهتری دارد
صدای باد نمیآید
هزارسالگیام اینجاست،
و جز تو عقربههایم را
کسی نمانده که بشمارد
میان من، که نمیمیرم
و مردگانِ تو فرقی هست
کسی به جز من دیوانه
تو را به یاد نمی آرد
تو را به یاد نیاوردم
همین خرابه، همین خانه
خدا نخواسته، میترسم
مرا به یاد تو بسپارد ...
#حسین_صفا
@asheghanehaye_fatima
که سقف روی سرم دارد
خراب میشود و جز شب
بر این خرابه نمیبارد...
نیا به خانهی خاموشم
نیا به دیدن مردی که
نخواست بخت سیاهش را
به روی دوش تو بگذارد
چه فرق میکند این شبها
کجای پنجرهام هستند؟
و یا چه فایده این باران
تو را برای چه میبارد؟
مرا نبین که نمیخواهم
مرا ببینی و برگردی
نیا که دیدن تنهایی
تو را دوباره نیازارد
گلی نمانده، سرت خالیست
سری نمانده و دستم را
ببین که باز در انکارِ
گلوله است که میکارد
تو هم خیال نکن داری
به سقف تازه میاندیشی
به یک جنازه میاندیشی
که گور کهنهتری دارد
صدای باد نمیآید
هزارسالگیام اینجاست،
و جز تو عقربههایم را
کسی نمانده که بشمارد
میان من، که نمیمیرم
و مردگانِ تو فرقی هست
کسی به جز من دیوانه
تو را به یاد نمی آرد
تو را به یاد نیاوردم
همین خرابه، همین خانه
خدا نخواسته، میترسم
مرا به یاد تو بسپارد ...
#حسین_صفا
@asheghanehaye_fatima
نم برمیدارد چشمانت
با ملایمترین گریه
این ظرافت بیش از اندازه
خانه را زیباتر و غمگینتر کرده است.
#حسین_صفا
@asheghanehaye_fatima
با ملایمترین گریه
این ظرافت بیش از اندازه
خانه را زیباتر و غمگینتر کرده است.
#حسین_صفا
@asheghanehaye_fatima
عشق من! روز خواستگاری كه
سينی از دست دخترم افتاد
ياد آن روز تلخ افتادم
كه هوای تو از سرم افتاد
مادرم رخت شسته بود آن روز
كفتری روی بام خانه نشست
از لب بام ديدمت، ناگاه
پشت بام از كبوترم افتاد
كوچه باريك بود… -قهر نكن
من فقط اندكی جوان هستم
–باز تا ديدمت دلم لرزيد
باز هم چادر از سرم افتاد
من همانم كه مرده بود، فقط
اندكی سالخورده تر شده ام
اندكی هرچه داشتم اما
روزی از چشم همسرم افتاد
خانه در بی كسی فرو می رفت
عشق من! تا به يادت افتادم
آنچنان گريه ام گرفت كه باز
پدرم ياد مادرم افتاد
كفتر از پشت بام خانه پريد
مادر از پای حوض پر زده بود
پدر آتش گرفت و خواهرم از
شانه های برادرم افتاد
ساعت چند و نيم ديشب را
چند پيمانه از خودم رفتم
تا بيايم به خواستگاری تو
باز چشمم به دخترم افتاد
#حسین_صفا
@asheghanehaye_fatima
سينی از دست دخترم افتاد
ياد آن روز تلخ افتادم
كه هوای تو از سرم افتاد
مادرم رخت شسته بود آن روز
كفتری روی بام خانه نشست
از لب بام ديدمت، ناگاه
پشت بام از كبوترم افتاد
كوچه باريك بود… -قهر نكن
من فقط اندكی جوان هستم
–باز تا ديدمت دلم لرزيد
باز هم چادر از سرم افتاد
من همانم كه مرده بود، فقط
اندكی سالخورده تر شده ام
اندكی هرچه داشتم اما
روزی از چشم همسرم افتاد
خانه در بی كسی فرو می رفت
عشق من! تا به يادت افتادم
آنچنان گريه ام گرفت كه باز
پدرم ياد مادرم افتاد
كفتر از پشت بام خانه پريد
مادر از پای حوض پر زده بود
پدر آتش گرفت و خواهرم از
شانه های برادرم افتاد
ساعت چند و نيم ديشب را
چند پيمانه از خودم رفتم
تا بيايم به خواستگاری تو
باز چشمم به دخترم افتاد
#حسین_صفا
@asheghanehaye_fatima
خيلی ببار ابر! كه دائم
از تربتم درخت برويد
اين آرزوی اول من بود
از آرزو به بعد چه بودم؟!
كبريتِ نيمسوخـتهای كه
در حسرتِ درخت شدن بود
#حسین_صفا
@asheghanehaye_fatima
از تربتم درخت برويد
اين آرزوی اول من بود
از آرزو به بعد چه بودم؟!
كبريتِ نيمسوخـتهای كه
در حسرتِ درخت شدن بود
#حسین_صفا
@asheghanehaye_fatima