@asheghanehaye_fatima
بگذار همانگونه كه عشق تو شكل می گيرد
اين جهان را احساس كنم
و آنگاه عشق من آن را يارى خواهد كرد.
#رابیندرانات_تاگور
بگذار همانگونه كه عشق تو شكل می گيرد
اين جهان را احساس كنم
و آنگاه عشق من آن را يارى خواهد كرد.
#رابیندرانات_تاگور
@asheghanehaye_fatima
اگر عشق حرام گردیده بر من
پس چرا صبح، سینه اش را می گشاید در آوازها؟
و چرا این زمزمه ها هستند؟ - که باد جنوب می پراکندشان میان برگ های نوزاد!
اگر عشق حرام گردیده بر من
پس چرا نیمه شبان تاب می آورد درد ستارگان را در سکوتی مشتاق؟
و چرا این قلب نادان
آرزویش را بی پروا می افکند به دریا؟ - به دریایی که پیدا نیست انتهایش بر کسی!
#رابیندرانات_تاگور
اگر عشق حرام گردیده بر من
پس چرا صبح، سینه اش را می گشاید در آوازها؟
و چرا این زمزمه ها هستند؟ - که باد جنوب می پراکندشان میان برگ های نوزاد!
اگر عشق حرام گردیده بر من
پس چرا نیمه شبان تاب می آورد درد ستارگان را در سکوتی مشتاق؟
و چرا این قلب نادان
آرزویش را بی پروا می افکند به دریا؟ - به دریایی که پیدا نیست انتهایش بر کسی!
#رابیندرانات_تاگور
@asheghanehaye_fatima
بگذار تا زندگیات
چون رقصی آرام
بر گوشههای زمان باشد،
همچون قطره شبنمی
بر کنارهٔ یک برگ…
#رابیندرانات_تاگور
بگذار تا زندگیات
چون رقصی آرام
بر گوشههای زمان باشد،
همچون قطره شبنمی
بر کنارهٔ یک برگ…
#رابیندرانات_تاگور
@asheghanehaye_fatima
صبح زود زمزمه افتاد که ما باید با یک زورق سفر کنیم، فقط تو و من، و هرگز ذیروحی در جهان از این سفر به کشوری و مقصدی چیزی نخواهد دانست.
در آن اقیانوس بی ساحل، با لبخند خاموش گوش کننده ی تو
ترانه های من به صورت ملودی موج می زنند،
آزاد مثل امواج، آزاد از همه ی بند های کلمات.
آیا هنوز وقت آن نرسیده؟ آیا کارهایی هست که هنوز باید کرده شود؟
نگاه کن، شب روی ساحل فرونشسته است،
و مرغان دریایی در فروغ رنگ پریده به آشیانه هاشان پرواز می کنند.
که می داند چه وقتی زنجیر ها خواهند گسست؛
و زورق ، مثل آخرین پرتو غروب آفتاب، در شب محو خواهد شد؟
#رابیندرانات_تاگور
ترجمه #ع_پاشایی
مجموعه گیتانجلی
صبح زود زمزمه افتاد که ما باید با یک زورق سفر کنیم، فقط تو و من، و هرگز ذیروحی در جهان از این سفر به کشوری و مقصدی چیزی نخواهد دانست.
در آن اقیانوس بی ساحل، با لبخند خاموش گوش کننده ی تو
ترانه های من به صورت ملودی موج می زنند،
آزاد مثل امواج، آزاد از همه ی بند های کلمات.
آیا هنوز وقت آن نرسیده؟ آیا کارهایی هست که هنوز باید کرده شود؟
نگاه کن، شب روی ساحل فرونشسته است،
و مرغان دریایی در فروغ رنگ پریده به آشیانه هاشان پرواز می کنند.
که می داند چه وقتی زنجیر ها خواهند گسست؛
و زورق ، مثل آخرین پرتو غروب آفتاب، در شب محو خواهد شد؟
#رابیندرانات_تاگور
ترجمه #ع_پاشایی
مجموعه گیتانجلی
@asheghanehaye_fatima
تو ای زیبایی
در میان آشوب و غوغای زندگی
بر سنگ حکشدهای
آرام و خاموش، تنها و بلندی.
زمان بزرگ شیفته و مجذوب توست
و بر پاهای تو نشسته است و زمزمه میکند:
«بگو عشق من، با من حرف بزن، عشق من، عروس من»
ولی زمان تو ای زیبایی
ای زیبایی ثابت و لایتغیر
در پیکر سنگ خاموشی گزیده و جاودانه بهسکوت گراییده است.
○●شاعر: #رابیندرانات_تاگور | ○●برگردان: #رضا_براهنی
🔺زادهی ۷ مه ۱۸۶۱، درگذشت ۷ اوت ۱۹۴۱، شاعر، فیلسوف، موسیقیدان اهل بنگال هند بود.(۱۹۴۱-۱۸۶۱) تاگور نخستین آسیایی برندهی جایزه نوبل ادبیات بود.
تو ای زیبایی
در میان آشوب و غوغای زندگی
بر سنگ حکشدهای
آرام و خاموش، تنها و بلندی.
زمان بزرگ شیفته و مجذوب توست
و بر پاهای تو نشسته است و زمزمه میکند:
«بگو عشق من، با من حرف بزن، عشق من، عروس من»
ولی زمان تو ای زیبایی
ای زیبایی ثابت و لایتغیر
در پیکر سنگ خاموشی گزیده و جاودانه بهسکوت گراییده است.
○●شاعر: #رابیندرانات_تاگور | ○●برگردان: #رضا_براهنی
🔺زادهی ۷ مه ۱۸۶۱، درگذشت ۷ اوت ۱۹۴۱، شاعر، فیلسوف، موسیقیدان اهل بنگال هند بود.(۱۹۴۱-۱۸۶۱) تاگور نخستین آسیایی برندهی جایزه نوبل ادبیات بود.
@asheghanehaye_fatima
تو ای زیبایی
در میان آشوب و غوغای زندگی
بر سنگ حکشدهای
آرام و خاموش، تنها و بلندی.
زمان بزرگ شیفته و مجذوب توست
و بر پاهای تو نشسته است و زمزمه میکند:
«بگو عشق من، با من حرف بزن، عشق من، عروس من»
ولی زمان تو ای زیبایی
ای زیبایی ثابت و لایتغیر
در پیکر سنگ خاموشی گزیده و جاودانه بهسکوت گراییده است.
شاعر: #رابیندرانات_تاگور
برگردان: #رضا_براهنی
تو ای زیبایی
در میان آشوب و غوغای زندگی
بر سنگ حکشدهای
آرام و خاموش، تنها و بلندی.
زمان بزرگ شیفته و مجذوب توست
و بر پاهای تو نشسته است و زمزمه میکند:
«بگو عشق من، با من حرف بزن، عشق من، عروس من»
ولی زمان تو ای زیبایی
ای زیبایی ثابت و لایتغیر
در پیکر سنگ خاموشی گزیده و جاودانه بهسکوت گراییده است.
شاعر: #رابیندرانات_تاگور
برگردان: #رضا_براهنی
دخترک
زیبایی ات چنان میوه ایست
که هنوز باید برسد
همراه با اضطرابی سر به مهر
#رابیندرانات_تاگور
@asheghanehaye_fatima
زیبایی ات چنان میوه ایست
که هنوز باید برسد
همراه با اضطرابی سر به مهر
#رابیندرانات_تاگور
@asheghanehaye_fatima
تو ای زن
تنها آفریدهی خدا،
بلکه مخلوق مردان زمین نیز هستی.
مردان، زیبایی قلبهای خود را بهپای تو میریزند
شاعران با رشتههای خیال طلایی خویش
تارهای وجود تو را میتنند
و نقاشان همیشه بر پیکر تو جاودانهگی میبخشند
دریا، مروارید معدنها، طلا،
و باغهای تابستان، گلهای خود را نثار تو میکنند
تا تو را بیارایاند، بپوشانند و زیباترت سازند.
ای زن!
افتخار آرزوهای قلبهای مردان بر پای جوانی تو ریخته میشود
ای زن!
تو نیمهیی زن، نیمهیی رویایی!
■●شاعر: #رابیندرانات_تاگور | بنگال هند● ۱۹۴۱-۱۸۶۱ |
■●برگردان: #رضا_براهنی
@asheghanehaye_fatima
تنها آفریدهی خدا،
بلکه مخلوق مردان زمین نیز هستی.
مردان، زیبایی قلبهای خود را بهپای تو میریزند
شاعران با رشتههای خیال طلایی خویش
تارهای وجود تو را میتنند
و نقاشان همیشه بر پیکر تو جاودانهگی میبخشند
دریا، مروارید معدنها، طلا،
و باغهای تابستان، گلهای خود را نثار تو میکنند
تا تو را بیارایاند، بپوشانند و زیباترت سازند.
ای زن!
افتخار آرزوهای قلبهای مردان بر پای جوانی تو ریخته میشود
ای زن!
تو نیمهیی زن، نیمهیی رویایی!
■●شاعر: #رابیندرانات_تاگور | بنگال هند● ۱۹۴۱-۱۸۶۱ |
■●برگردان: #رضا_براهنی
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
دورترین فاصله در دنیا ،
حتی فاصلهی مرگ و زندگی نیست !
فاصلهی من است با تو
وقتی روبرویت ایستادهام
و دوستت دارم ،
بی آنکه تو بدانی ...
#رابیندرانات_تاگور
دورترین فاصله در دنیا ،
حتی فاصلهی مرگ و زندگی نیست !
فاصلهی من است با تو
وقتی روبرویت ایستادهام
و دوستت دارم ،
بی آنکه تو بدانی ...
#رابیندرانات_تاگور
رخبهرخ
روزی از پس روزها
ای پروردگار زندگیام
روبهرویات رخبهرخ میایستم
با دستهای تا شده
رخبهرخ روبهرویات میایستم
ای پروردگار زندگیام
زیر سقف آسمان شگرفات در تنهایی و سکوت
با قلبی سر به زیر روبهرویات رخبهرخ میایستم
در این دنیای دشوارت که از رنجها پرآشوب گشته
و با تقلا میان جماعت مضطرب
روبهرویات رخبهرخ میایستم
و وقتی کارم در این دنیا به اتمام برسد
ای شاه شاهان، تنها و گنگ
رخبهرخ پیش رویات میایستم.
■●شاعر: #رابیندرانات_تاگور | بنگال هند، ۱۹۴۱-۱۸۶۱ |
■●برگردان: #کامبیز_منوچهریان
@asheghanehaye_fatima
روزی از پس روزها
ای پروردگار زندگیام
روبهرویات رخبهرخ میایستم
با دستهای تا شده
رخبهرخ روبهرویات میایستم
ای پروردگار زندگیام
زیر سقف آسمان شگرفات در تنهایی و سکوت
با قلبی سر به زیر روبهرویات رخبهرخ میایستم
در این دنیای دشوارت که از رنجها پرآشوب گشته
و با تقلا میان جماعت مضطرب
روبهرویات رخبهرخ میایستم
و وقتی کارم در این دنیا به اتمام برسد
ای شاه شاهان، تنها و گنگ
رخبهرخ پیش رویات میایستم.
■●شاعر: #رابیندرانات_تاگور | بنگال هند، ۱۹۴۱-۱۸۶۱ |
■●برگردان: #کامبیز_منوچهریان
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
تو ای زیبایی
در میان آشوب و غوغای زندگی
بر سنگ حکشدهای
آرام و خاموش، تنها و بلندی.
زمان بزرگ شیفته و مجذوب توست
و بر پاهای تو نشسته است و زمزمه میکند:
«بگو عشق من، با من حرف بزن، عشق من، عروس من»
ولی زمان تو ای زیبایی
ای زیبایی ثابت و لایتغیر
در پیکر سنگ خاموشی گزیده و جاودانه بهسکوت گراییده است.
#رابیندرانات_تاگور
تو ای زیبایی
در میان آشوب و غوغای زندگی
بر سنگ حکشدهای
آرام و خاموش، تنها و بلندی.
زمان بزرگ شیفته و مجذوب توست
و بر پاهای تو نشسته است و زمزمه میکند:
«بگو عشق من، با من حرف بزن، عشق من، عروس من»
ولی زمان تو ای زیبایی
ای زیبایی ثابت و لایتغیر
در پیکر سنگ خاموشی گزیده و جاودانه بهسکوت گراییده است.
#رابیندرانات_تاگور
تو ای زیبایی
در میان آشوب و غوغای زندگی
بر سنگ حکشدهای
آرام و خاموش، تنها و بلندی.
زمان بزرگ شیفته و مجذوب توست
و بر پاهای تو نشسته است و زمزمه میکند:
«بگو عشق من، با من حرف بزن، عشق من، عروس من»
ولی زمان تو ای زیبایی
ای زیبایی ثابت و لایتغیر
در پیکر سنگ خاموشی گزیده و جاودانه بهسکوت گراییده است.
#رابیندرانات_تاگور
@asheghanehaye_fatima
در میان آشوب و غوغای زندگی
بر سنگ حکشدهای
آرام و خاموش، تنها و بلندی.
زمان بزرگ شیفته و مجذوب توست
و بر پاهای تو نشسته است و زمزمه میکند:
«بگو عشق من، با من حرف بزن، عشق من، عروس من»
ولی زمان تو ای زیبایی
ای زیبایی ثابت و لایتغیر
در پیکر سنگ خاموشی گزیده و جاودانه بهسکوت گراییده است.
#رابیندرانات_تاگور
@asheghanehaye_fatima
رنج هست، مرگ هست، اندوه جدایی هست
اما آرامش نیز هست، شادی هست، رقص هست، خدا هست
زندگی همچون رودی بزرگ به دریا می رود
دامان خدا را می جوید.
خورشید هنوز طلوع می کند
فانوس ستارگان هنوز از سقف شب آویخته است
بهار مدام می خرامد و دامن سبزش را بر زمین می کشد
امواج دریا، آواز می خوانند
برمی خیزند و خود را در آغوش ساحل گم می کنند
گل ها باز می شوند و جلوه می کنند و می روند
نیستی نیست
هستی هست
پایان نیست
راه هست
تولد هر کودک نشان آن است که
خدا هنوز از انسان ناامید نشده است.
#رابیندرانات_تاگور
@asheghanehaye_fatima
اما آرامش نیز هست، شادی هست، رقص هست، خدا هست
زندگی همچون رودی بزرگ به دریا می رود
دامان خدا را می جوید.
خورشید هنوز طلوع می کند
فانوس ستارگان هنوز از سقف شب آویخته است
بهار مدام می خرامد و دامن سبزش را بر زمین می کشد
امواج دریا، آواز می خوانند
برمی خیزند و خود را در آغوش ساحل گم می کنند
گل ها باز می شوند و جلوه می کنند و می روند
نیستی نیست
هستی هست
پایان نیست
راه هست
تولد هر کودک نشان آن است که
خدا هنوز از انسان ناامید نشده است.
#رابیندرانات_تاگور
@asheghanehaye_fatima
نام تو
همچون خورشید بامدادی
به هنگامی که مه از میان میرود
دلم را مالامال میکند ...
#رابیندرانات_تاگور
@asheghanehaye_fatima
همچون خورشید بامدادی
به هنگامی که مه از میان میرود
دلم را مالامال میکند ...
#رابیندرانات_تاگور
@asheghanehaye_fatima
“يار وفادار”
اين ترانههای من
همچون دستهاى گرم عشق
پيشانى تو را چون بوسه خوشبختى
نوازش خواهد كرد؛
آن هنگام كه با خويشتن تنها باشى
در كنارت مىنشيند
و در گوشت زمزمه مىكند
و تو را مشغول مىدارد.
و آن هنگام كه در ازدحام
و انبوه مردمان گرفتار باشى
همچون حصارى امن
تو را در خود پناه مىدهد.
ترانههای من
رؤياهاى تو را
همچون دو بال خواهد بود
كه قلبت را تا مرزهاى ناشناخته
بالا مى برد.
ترانههای من
ستاره وفادارى است
كه در تاريكى شب
بالاى سرت خواهد درخشيد.
ترانههای من
در نىنی چشمان تو
خواهد نشست
و دامنه بیناییت را
تا ژرفای اشیاء گسترش خواهد داد.
و آن هنگام که صدای من
در مرگ خاموش شود
ترانههای من
همچنان در قلب زندگی
با تو سخن خواهد گفت.
رابیندرانات تاگور
□ ترانههای خوش آهنگ تاگور
همان شعرهای کوتاه و بلند اوست
که بر پیشانی روح ما بوسه میزند
و چون یاری وفادار
در تنهایی و ازدحام
و بیداری و خواب
در کنار ماست؛
رؤیاهای ما را بال میبخشد
و تاریکی های ما را روشن میکند
و نور چشمهایمان را
تا درون سنگ و آهن
سریان میدهد
و حتی مرگ شاعر نیز
این مصاحبت فرخنده را
تعطیل نخواهد کرد.
این سخن تاگور را میتوان
به تمامی شاعران عشقآشنای جهان
چون سعدی و مولانا و حافظ
و شکسپیر و گوته و میلتون
تعمیم داد:
شعر حافظ در زمان آدم اندر باغ خلد
دفتر نسرین و گل را زینت اوراق بود
و شعر طاهر عریان است که
بر قامت ما قبای محبت میپوشاند
و این شعر مولاناست که میگوید:
این سخن آبیست از دریای بیپایان عشق
تا جهان را آب بخشد جسمها را جان کند
و این شکسپیر آسمانیست
که در وسط نمایشنامه شب دوازدهم
ناگهان در گوش جان
زمزمه میکند که:
عشق کالای نقد جهان است،
خنده کن تا دلت شادمان است،
راز فردا ز چشمت نهان است،
در تأمل هزاران زیان است.
□ تاگور برنده جایزه نوبل ادبیات ۱۹۱۳
از قافلهسالاران موکب عشق به
زیبایی و دانایی و نیکویی است.
شعر #رابیندرانات_تاگور
ترجمه و توضیح: #حسین_الهی_قمشهای .
@asheghanehaye_fatima
اين ترانههای من
همچون دستهاى گرم عشق
پيشانى تو را چون بوسه خوشبختى
نوازش خواهد كرد؛
آن هنگام كه با خويشتن تنها باشى
در كنارت مىنشيند
و در گوشت زمزمه مىكند
و تو را مشغول مىدارد.
و آن هنگام كه در ازدحام
و انبوه مردمان گرفتار باشى
همچون حصارى امن
تو را در خود پناه مىدهد.
ترانههای من
رؤياهاى تو را
همچون دو بال خواهد بود
كه قلبت را تا مرزهاى ناشناخته
بالا مى برد.
ترانههای من
ستاره وفادارى است
كه در تاريكى شب
بالاى سرت خواهد درخشيد.
ترانههای من
در نىنی چشمان تو
خواهد نشست
و دامنه بیناییت را
تا ژرفای اشیاء گسترش خواهد داد.
و آن هنگام که صدای من
در مرگ خاموش شود
ترانههای من
همچنان در قلب زندگی
با تو سخن خواهد گفت.
رابیندرانات تاگور
□ ترانههای خوش آهنگ تاگور
همان شعرهای کوتاه و بلند اوست
که بر پیشانی روح ما بوسه میزند
و چون یاری وفادار
در تنهایی و ازدحام
و بیداری و خواب
در کنار ماست؛
رؤیاهای ما را بال میبخشد
و تاریکی های ما را روشن میکند
و نور چشمهایمان را
تا درون سنگ و آهن
سریان میدهد
و حتی مرگ شاعر نیز
این مصاحبت فرخنده را
تعطیل نخواهد کرد.
این سخن تاگور را میتوان
به تمامی شاعران عشقآشنای جهان
چون سعدی و مولانا و حافظ
و شکسپیر و گوته و میلتون
تعمیم داد:
شعر حافظ در زمان آدم اندر باغ خلد
دفتر نسرین و گل را زینت اوراق بود
و شعر طاهر عریان است که
بر قامت ما قبای محبت میپوشاند
و این شعر مولاناست که میگوید:
این سخن آبیست از دریای بیپایان عشق
تا جهان را آب بخشد جسمها را جان کند
و این شکسپیر آسمانیست
که در وسط نمایشنامه شب دوازدهم
ناگهان در گوش جان
زمزمه میکند که:
عشق کالای نقد جهان است،
خنده کن تا دلت شادمان است،
راز فردا ز چشمت نهان است،
در تأمل هزاران زیان است.
□ تاگور برنده جایزه نوبل ادبیات ۱۹۱۳
از قافلهسالاران موکب عشق به
زیبایی و دانایی و نیکویی است.
شعر #رابیندرانات_تاگور
ترجمه و توضیح: #حسین_الهی_قمشهای .
@asheghanehaye_fatima
ای کاش میتوانستم
در دلِ جهانِ بچهام جای آرامی بگیرم.
میدانم که جهاناش ستارههایی دارد که با او حرف میزنند و آسمانی که روی صورتاش خم میشود...
ای کاش میتوانستم در راهی که از جانِ کودک میگذرد و به آن سوی تمامیِ مرزها میرسد سفر کنم.
آنجا که عقل از قوانیناش بادبادک میسازد و هوا میکند، و حقیقت، واقعیت را از بندهایش آزاد میکند.
#رابیندرانات_تاگور
@asheghanehaye_fatima
در دلِ جهانِ بچهام جای آرامی بگیرم.
میدانم که جهاناش ستارههایی دارد که با او حرف میزنند و آسمانی که روی صورتاش خم میشود...
ای کاش میتوانستم در راهی که از جانِ کودک میگذرد و به آن سوی تمامیِ مرزها میرسد سفر کنم.
آنجا که عقل از قوانیناش بادبادک میسازد و هوا میکند، و حقیقت، واقعیت را از بندهایش آزاد میکند.
#رابیندرانات_تاگور
@asheghanehaye_fatima
.
دورترین فاصله در دنیا،
حتی فاصلهی مرگ و زندگی نیست!
فاصلهی من است با تو
وقتی روبرویت ایستادهام
و دوستت دارم،
بی آنکه تو بدانی. . .
#رابیندرانات_تاگور
@asheghanehaye_fatima
دورترین فاصله در دنیا،
حتی فاصلهی مرگ و زندگی نیست!
فاصلهی من است با تو
وقتی روبرویت ایستادهام
و دوستت دارم،
بی آنکه تو بدانی. . .
#رابیندرانات_تاگور
@asheghanehaye_fatima
.
دورترین فاصله در دنیا،
حتی فاصلهی مرگ و زندگی نیست!
فاصلهی من است با تو
وقتی روبرویت ایستادهام
و دوستت دارم،
بی آنکه تو بدانی. . .
❄️ #رابیندرانات_تاگور
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
دورترین فاصله در دنیا،
حتی فاصلهی مرگ و زندگی نیست!
فاصلهی من است با تو
وقتی روبرویت ایستادهام
و دوستت دارم،
بی آنکه تو بدانی. . .
❄️ #رابیندرانات_تاگور
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
دورترین فاصله در دنیا،
حتی فاصلهی مرگ و زندگی نیست!
فاصلهی من است با تو
وقتی روبرویت ایستادهام
و دوستت دارم،
بی آنکه تو بدانی. . .
❄️ #رابیندرانات_تاگور
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
حتی فاصلهی مرگ و زندگی نیست!
فاصلهی من است با تو
وقتی روبرویت ایستادهام
و دوستت دارم،
بی آنکه تو بدانی. . .
❄️ #رابیندرانات_تاگور
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
جهان
هنگامی انسان را دوست میداشت
که او لبخند میزد
آنگاه که خندید
جهان از او بیمناک شد.
#رابیندرانات_تاگور
برگردان: #ع_پاشایی
@asheghanehaye_fatima
هنگامی انسان را دوست میداشت
که او لبخند میزد
آنگاه که خندید
جهان از او بیمناک شد.
#رابیندرانات_تاگور
برگردان: #ع_پاشایی
@asheghanehaye_fatima