عاشقانه های فاطیما
809 subscribers
21.2K photos
6.47K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima



آهای! شادی کوچک سرخ عیدانه
هر تکّه از تنت را می‌بوسم
و نوازش‌کنان به رختخواب می‌برمت
و می‌خوابم آن‌سان که خاک خوابیده
درست نزدیک بهار.



#میلان_جورجویچ
#شعر_صربستان🇷🇸
ترجمه:
#حسین_مکی_زاده
Forwarded from اتچ بات
.

شادیِ کوچک ...



آری ، تو نیز می آیی سرانجام
شادیِ کوچکِ عادیِ روزانه

بُرشی از نانِ چاودار خواهی بود
یا لیوانی پُر از شیرِ خنک

و چون ابرهای تار در آسمان پرواز کنند
و خورشیدِ خندان سرک کشد
حس می کنم تو را ، روی زبانم ،
حتی بر سقفِ دهانم

پس مرا دختری می شوی با پستان های زیبا

آهای ! شادیِ کوچکِ سرخِ عیدانه
هر تکّه از تنت را می بوسم
و نوازش کنا ن به رختخواب می بَرَمت
و می خوابم آن سان که خاک خوابیده
دُرست کنارِ بهار ...



#میلان_جورجویچ
ترجمه : #حسین_مکی_زاده

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima

‌□شعر عاشقانه


هیچِ عزیزم
با عشق و واژه‌ها
سعی می‌کنم
نفسِ زندگی را در تو بدم‌ام
با چنین هم‌آغوشی
دارم تکًه‌ای از تو می‌‌شوم

هیچِ عزیز من
دخترِ پوچیِ انسان
مرده و از دست رفته می‌خواهم‌ات
اما تو فناناپذیر
لمس‌ناشدنی
مثل هر چیزی که به خیال درآمده است

می‌شود از تو آزاد شوم روزی، شاید؟
یا تو پنهان شوی
در ژرفای درونِ من
حالی که هر چیز اطراف مرا
تو به دنیا آورده‌ای
به شکل اشباح و هیولاها

همیشه همان قصه را
زمزمه می‌کنی
همان خاکسترِ سیاه را
بر سرم می‌ریزی
بی‌آن‌که لکه‌های خون را
از کودکی‌ام پاک کنی

شیرینِ من بی‌شکل
بی‌خون و بی‌رنگِ من
به‌ترین عشق هیچ
با کدام چشم نگاه‌ات کنم
تا واقعا ببینم‌ات
و چهره‌ات را به یاد آورم.


○■شاعر: #میلان_جورجویچ |صربستان، زاده‌ی ۱۹۵۴ |Milan Đorđević |

○■برگردان: #حسین_مکی‌زاده
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
■شادی کوچک

آری، تو نیز می‌آیی سرانجام
شادیِ کوچکِ عادیِ روزانه
برشی از نان چاودار خواهی بود
یا لیوانی پر از شیرِ خنک

و چون ابرهای تار در آسمان پرواز کنند
و خوشید خندان سرک بکشد
حس می‌کنم تو را، روی زبان‌ام حتا بر سقف دهان‌ام
پس برای من چون دختری می‌شوی با پستان‌های زیبا

آهای! شادی کوچک سرخ عیدانه
هر تکّه از تن‌ات را می‌بوسم
و نوازش‌کنان به رخت‌خواب می‌برم‌ات
و می‌خوابم آن‌سان که خاک خوابیده
درست نزدیک بهار.

■●شاعر: #میلان_جورجویچ |صربستان، زاده‌ی ۱۹۵۴ |Milan Đorđević |

■●برگردان: #حسین_مکی‌زاده


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima

هیچِ عزیزم
با عشق و واژه‌ها
سعی می‌کنم
نفسِ زندگی را در تو بِدم‌ام
با چنین هم‌آغوشی
دارم تکًه‌ای از تو می‌‌شوم

هیچِ عزیز من
دخترِ پوچیِ انسان
مرده و از دست رفته می‌خواهم‌ات
اما تو فناناپذیر
لمس‌ناشدنی
مثل هر چیزی که به خیال درآمده است

می‌شود از تو آزاد شوم روزی، شاید؟
یا تو پنهان شوی
در ژرفای درونِ من
حالی که هر چیز اطراف مرا
تو به دنیا آورده‌ای
به شکل اشباح و هیولاها

همیشه همان قصه را
زمزمه می‌کنی
همان خاکسترِ سیاه را
بر سرم می‌ریزی
بی‌آن‌که لکه‌های خون را
از کودکی‌ام پاک کنی

شیرینِ من بی‌شکل
بی‌خون و بی‌رنگِ من
به‌ترین عشق هیچ
با کدام چشم نگاه‌ات کنم
تا واقعن ببینم‌ات
و چهره‌ات را به یاد آورم.



#میلان_جورجویچ | Milan Đorđević | صربستان، ۱۹۵۴ |

برگردان: #حسین_مکی‌زاده

@asheghanehaye_fatima
هیچِ عزیزم
با عشق و واژه‌ها
سعی می‌کنم
نفسِ زندگی را در تو بِدم‌ام
با چنین هم‌آغوشی
دارم تکًه‌ای از تو می‌‌شوم

هیچِ عزیز من
دخترِ پوچیِ انسان
مرده و از دست رفته می‌خواهم‌ات
اما تو فناناپذیر
لمس‌ناشدنی
مثل هر چیزی که به خیال درآمده است

می‌شود از تو آزاد شوم روزی، شاید؟
یا تو پنهان شوی
در ژرفای درونِ من
حالی که هر چیز اطراف مرا
تو به دنیا آورده‌ای
به شکل اشباح و هیولاها

همیشه همان قصه را
زمزمه می‌کنی
همان خاکسترِ سیاه را
بر سرم می‌ریزی
بی‌آن‌که لکه‌های خون را
از کودکی‌ام پاک کنی

شیرینِ من بی‌شکل
بی‌خون و بی‌رنگِ من
به‌ترین عشق هیچ
با کدام چشم نگاه‌ات کنم
تا واقعن ببینم‌ات
و چهره‌ات را به یاد آورم.

#میلان_جورجویچ



@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آهای !
شادی کوچک سرخ عیدانه
هر تکه از تنت را می بوسم
و نوازش کنان به رختخواب می برمت
و می خوابم آن سان که خاک خوابیده
درست کنار بهار.

#میلان_جورجویچ

@asheghanehaye_fatima
تنهایی


زمانی ضروریِ من بودی
و هر چه کردم آرام آرام به ضرورت کردم
امروز زندان ضعف منی تو
توش‌وتوان من درون تو عریان شده است
جنبشی طبیعی، سخن‌گفتن، توانِ بلعیدن
و من فروکاسته‌ام به پاییدنِ اشیاء
و دیگر شکل‌های حیات در اطرافم
تا وقتی آنچه در من است
محو است و رنگ‌باخته مثل مه سپیده‌دمان.

تو سرآغاز هیچی، مگر؟
مکان ازدحام انبوههٔ صفرهایی؟
آیا تو مالک خدای قدرتمندی؟
یا‌ پراش نوری کوچک و کم‌رنگی
که از آن سخن می‌گویم؟
وقتی که بر همه جا نیمه‌شب حکم‌ می‌راند
نیمه‌شبی چنان سنگین که هرگز نمی‌ترکد.

#میلان_جورجویچ


@asheghanehaye_fatima
می‌شود از تو آزاد شوم روزی، شاید؟
یا تو پنهان شوی
در ژرفای درونِ من
حالی که هر چیز اطراف مرا
تو به دنیا آورده‌ای
به شکل اشباح و هیولاها

همیشه همان قصه را
زمزمه می‌کنی
همان خاکسترِ سیاه را
بر سرم می‌ریزی
بی‌آن‌که لکه‌های خون را
از کودکی‌ام پاک کنی

شیرینِ من بی‌شکل
بی‌خون و بی‌رنگِ من
به‌ترین عشق هیچ
با کدام چشم نگاه‌ات کنم
تا واقعن ببینمت
و چهره‌ات را به یاد آورم.

#میلان_جورجویچ


@asheghanehaye_fatima
حس می کنم تو را،
روی زبانم،
حتی بر سقف دهانم
دختری می شوی با پستان های زیبا

آهای! شادی کوچکِ سرخِ عیدانه
هر تکّه از تنت را می بوسم
و نوازش کنان به رختخواب می برمت
و می خوابم در کنارت
آن سان که خاک خوابیده ،
درست کنارِ بهار....

#میلان_جورجویچ
@asheghanehaye_fatima
می‌شود از تو آزاد شوم روزی، شاید؟
یا تو پنهان شوی
در ژرفای درونِ من
حالی که هر چیز اطراف مرا
تو به دنیا آورده‌یی
به شکلِ اشباح و هیولاها

همیشه همان قصه را
زمزمه می‌کنی
همان خاکسترِ سیاه را
بر سرم می‌ریزی
بی‌آن‌که لکه‌های خون را
از کودکی‌ام پاک کنی

شیرینِ من بی‌شکل
بی‌خون و بی‌رنگِ من
بهترین عشق هیچ
با کدام چشم نگاه‌ات کنم
تا واقعن ببینمت
و چهره‌ات را به یاد آورم.

#میلان_جورجویچ
برگردان: #حسین_مکی‌زاده | √●بخشی از شعر: «شعرِ عاشقانه»
@asheghanehaye_fatima
می‌شود از تو آزاد شوم روزی، شاید؟
یا تو پنهان شوی
در ژرفای درونِ من
حالی که هر چیز اطراف مرا
تو به دنیا آورده‌یی
به شکل اشباح و هیولاها

همیشه همان قصه را
زمزمه می‌کنی
همان خاکسترِ سیاه را
بر سرم می‌ریزی
بی‌آن‌که لکه‌های خون را
از کودکی‌ام پاک کنی

شیرینِ من بی‌شکل
بی‌خون و بی‌رنگِ من
به‌ترین عشق هیچ
با کدام چشم نگاه‌ات کنم
تا واقعن ببینمت
و چهره‌ات را به یاد آورم.

#میلان_جورجویچ


@asheghanehaye_fatima
■تنهایی

زمانی ضروریِ من بودی
و هر چه کردم آرام‌آرام به ضرورت کردم
امروز زندانِ ضعفِ منی تو
توش‌وتوانِ من درونِ تو عریان شده است
جنبشی طبیعی، سخن‌ گفتن، توانِ بلعیدن
و من فروکاسته‌ام به پاییدنِ اشیاء
و دیگر شکل‌های حیات در اطراف‌ام
تا وقتی آن‌چه در من است
محو است و رنگ‌باخته مثلِ مهِ سپیده‌دمان.

تو سرآغازِ هیچی، مگر؟
مکانِ ازدحام انبوهه‌ی صفرهایی؟
آیا تو مالکِ خدای قدرت‌مندی؟
یا‌ پراشِ نوری کوچک و کم‌رنگی
که از آن سخن می‌گویم؟
وقتی که بر همه جا نیمه‌شب حکم‌ می‌راند
نیمه‌شبی چنان سنگین که هرگز نمی‌ترکد.

■شاعر: #میلان_جورجویچ [ Milan Đorđević | صربستان، ۱۹۵۴ ]

■برگردان: #حسین_مکی‌زاده

@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آهای !
شادی کوچک سرخ عیدانه
هر تکه از تنت را می بوسم
و نوازش کنان به رختخواب می برمت
و می خوابم آن سان که خاک خوابیده
درست کنار بهار.

#میلان_جورجویچ

@asheghanehaye_fatima