عاشقانه های فاطیما
819 subscribers
21.2K photos
6.5K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
دست بر زلفش زدم
شب بود،
چشمش مست خواب
برقع از رویش گشودم تا درآید آفتاب...

#شاطرعباس_صبوحی

@asheghanehaye_fatima
برداشت سپیده دم حجاب از طرفی
بگرفت نگار من نقاب از طرفی

گر نیست قیامت از چه رو گشته عیان
ماه از طرفی و آفتاب از طرفی


#شاطرعباس_صبوحی

@asheghanehaye_fatima
از بس که نَظَر بر گُلِ رخسار تو دارم

شد شهره بِهَــر شهر که "خورشید" پرستم..!


#شاطرعباس_صبوحی

@asheghanehaye_fatima
گل شکفت و آن گل رخسار یاد آمد مرا
سرو دیدم آن قد و رفتار، یاد آمد مرا

صبح، دیدم طرِّۀ شبنم به روی برگ گل
زان لب و دندان گوهر بار، یاد آمد مرا

چون به طرف گلستان آمد سحر باد صبا
از نسیم روحبخش یار، یاد آمد مرا

روی گل دیدم، گریبان چاک کردم غنچه را
هر زمان کان سرو خوش رفتار، یاد آید مرا

شب صبوحی پیش اهل دل ز هامون می گذشت
زان دل دیوانۀ افگار، یاد آمد مرا

#شاطرعباس_صبوحی
غزلیات
#عزیز_روزهام



@asheghanehaye_fatima
گل شکفت و آن گل رخسار یاد آمد مرا
سرو دیدم آن قد و رفتار، یاد آمد مرا

صبح، دیدم طرِّۀ شبنم به روی برگ گل
زان لب و دندان گوهر بار، یاد آمد مرا

چون به طرف گلستان آمد سحر باد صبا
از نسیم روحبخش یار، یاد آمد مرا

روی گل دیدم، گریبان چاک کردم غنچه را
هر زمان کان سرو خوش‌رفتار، یاد آید مرا

شب صبوحی پیش اهل دل ز هامون می‌گذشت
زان دل دیوانۀ افگار، یاد آمد مرا

#شاطرعباس_صبوحی
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
دست بر زلف زدم، شب بود، چشمش مست خواب
برقع از رویش گشودم تا درآید آفتاب

گفتمش خورشید سر زد، ماه من بیدار شو
گفت تا من برنخیزم، کی برآید آفتاب

#شاطرعباس_صبوحی
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
توتیای دیدۀ عشّاق خاک پای تست
عارفان را نقل مجلس نقل شکر خای تست

ما بتو محتاج و متضر، تو از ما بی‌نیاز
مشکل ما احتیاج ما و استغنای تست

هر چه زان بالاتر استاد ازل خلقت نکرد
برتر و بالاتر از آن قامت و بالای تست

سر ز پا نشناختن در راه عشقت عیب نیست
قدر و قیمت آن سری دارد که خاک پای تست

هر کجا با خاطر دیگر توان مشغول کرد
یا توام در خاطری یا در سرم سودای تست

آن همه نقش بدیع روم و یونان قدیم
یک گل از باغ تو و یک قطره از دریای تست

دست من بر دامن تو، چشم من بر راه تو
خون من برد بر گردن تو، گوش من بر رای تست

هم دل و هم جان ما، هر یک صبوحی زان تو
بر سر و بر چشم ما، هر جا نشینی جای تست

شاهکاری هست هر صنعتگری را در جهان
شاهکار آفرینش، خلقت زیبای تست

مظهر حسنی به این غایت که این مفهوم عام
گفت نتوان معنی حسن است یا معنای تست

هم لطافت، هم صباحت، هم ملاحت، هم جمال
جملۀ این چار در هر عضوی از اعضای تست

هم ید بیضای موسی، هم دم گرم مسیح
از لب لعل نگارین و رُخ زیبای تست

#شاطرعباس_صبوحی
#عزیز_روزهام



@asheghanehaye_fatima
خواب دیدم که سر زلف تو در دستم بود
بوی عطری به مشامم زد و بیدار شدم

#شاطرعباس_صبوحی
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
دو چشم مست تو، خوش می‌کشند ناز از هم
نمی‌کنند دو بد مست، احتراز از هم

شدی به خواب و به هم ریخت خیل مژگانت
گشای چشم و جدا کن سپاه ناز هم

میان ابرو و چشم تو، فرق نتوان داد
بلا و فتنه ندارند امتیاز از هم

شب فراق تو بگسیخت در کف مطرب
ز سوز سینۀ من، پرده های ساز از هم

به باغ سرو صنوبر چو قامتت دیدند
خجل شدند ز پستی، دو سر فراز از هم

تو در نماز جماعت مرو که می‌ترسم
کُشی امام و بپاشی صف نماز از هم

تو بوسه از دو لبت دادی و صبوحی جان
به هیچ وجه، نگشتیم بی‌نیاز از هم

#شاطرعباس_صبوحی
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
ناز کن، ناز، که نازت به جهان می‌ارزد
بوسه‌ای از لب لعلت بروان می‌ارزد

رخ و زلف و خط و خالت به گلستان ماند
چه گلستان که به صد باغ جنان می‌ارزد

#شاطرعباس_صبوحی
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
آسمان گر ز گریبان، قمر آورده برون
از گریبان تو، خورشید سر آورده برون

به تماشای خط و خال رخ چون قمرت
دلم از روزنۀ دیده، سر آورده برون

از بناگوش و خط سبز تو بس در عجبم
کز کجا برگ گلی مشک تر آورده برون

کوری منکر شقّ القمر ختم رسل
ابرویت معجز شقّ القمر آورده برون

سرو قد، سین زنخدان تو دیدم، گفتم
چشم بد دور، که سروی ثمر آورده برون

گندم خال تو ای حور بهشتی طلعت
به خدا از همه عالم، پدر آورده برون

تا زبانش نمکی، شهد لبش کی دانی
که چه شیرین ز نمک نیشکر آورده برون

چو پر و بال کبوتر، هنر شاعری ام
تا به کوی تو رسد، بال و پر آورده برون

تیره کرده است صبوحی رخ آفاق، چو شب
بس که در هجر تو، آه از جگر آورده برون

#شاطرعباس_صبوحی
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
غبار نیست که بر گرد عارض ترش است این
گذشته پادشه حُسن گَرد لشکرش است این

نه خط غالیه سا دور عارض مهش است این
همای حُسن پریده است و سایۀ پرش است این

ستاده بر سر نعشم، گرفته دست به مژگان
که این قتیل نگاه منست و خنجرش است این

کتاب نیست که می‌خواند آن نگار به مکتب
کند حساب شهیدان خویش و دفترش است این

نشان آبله دیدم به روی یار بگفتم
قسم به آیۀ رحمت که اصل جوهرش است این

هزار مرتبه بر قبر من گذشت و نگفتا
که این شهید، شهید من است و مقبرش است این

نظر در آینه کرد آن نگار رو با خود گفت!
خوشا بحال دل عاشقی که دلبرش است این

#شاطرعباس_صبوحی
#عزیز_روزهام



@asheghanehaye_fatima
پیوسته من از شوق لب لعل تو مستم
زین ذوق که دارم خبرم نیست که هستم

در بادیۀ عشق تو تا پای نهادم
یکباره بشد دین و دل و عقل ز دستم

از بس که نظر بر گُل رخسار تو دارم
شد شهره بهر شهر که خورشید پرستم

#شاطرعباس_صبوحی
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
دلبرم گر به تبسّم لب خود باز کند
کی مسیحا به جهان دعوی اعجاز کند؟

دین و دل، هر دو به یکبار به تاراج برد
در صف سیمبران گر سخن آغاز کند!

رونق مهر و قمر افکند از اوج فلک
زلف شبگون، رخ مه رو، اگر ابراز کند

ببرد صبر و شکیبم اگر آن لُعبت ناز
بهر صید دل من، حمله چنان باز کند!

خلّج و تبّت و چین است مگر منظر او
کاین چنین دلبری و عشوۀ طنّاز کند؟

به یکی جو نخرم سلطنت ملک جهان
بت غارتگر من، گر هوس ناز کند

وصل دلدار صبوحی نتوان شد حاصل
هر زمان هجر تو را شعبده‌ای ساز کند

#شاطرعباس_صبوحی
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
اگر روزی بدست آرم سر زلف نگارم را
شمارم مو به مو شرح غم شب‌های تارم را

برای جان سپردن، کوی جانان آرزو دارم
که شاید با دو سیل او، برد خاک مزارم را

ندارم حاجت فصل بهاران با گل و گلشن
به باغ حسن اگر بینم نگار گلعذارم را

تمنّا داشتم عین وصالش در شب هجران
صبا بوئی از آن آورد و برد از دل قرارم را

مریض عشق را نبود دوائی غیر جان دادن
مگر وصل تو سازد چاره، درد انتظارم را

شاطرعباس صبوحی, غزلیات
#شاطرعباس_صبوحی
#عزیز_روزهام



@asheghanehaye_fatima
پیوسته من از شوق لب لعل تو مستم
زین ذوق که دارم خبرم نیست که هستم

در بادیۀ عشق تو تا پای نهادم
یکباره بشد دین و دل و عقل ز دستم

از بس که نظر بر گُل رخسار تو دارم
شد شهره بهر شهر که خورشید پرستم

#شاطرعباس_صبوحی, غزلیات
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.

دست بر زلفش زدم، شب بود، چشمش مست خواب
برقع از رویش گشودم تا درآید آفتاب

گفتمش خورشید سر زد ماه من بیدار شو
گفت تا من برنخیزم کی برآید آفتاب

#شاطرعباس_صبوحی


@asheghanehaye_fatima
دلبرا بر روی ماهت این پریشان موست داری؟
سُنبل تر، یا سمن، یا زلف عنبربوست داری؟

قامت است این، یا بود شمشاد، یا باشد صنوبر
یا که سرو بوستانی، یا قد دلجوست داری؟

این هلال ماه گردون است، یا شمشیر برّان
یا خط قوس قزح، یا قبلهٔ ابروست داری؟♥️🥰😘


#شاطرعباس_صبوحی
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌#عزیز_روزهام

@asheghanehaye_fatima
دلبرم گر به تبسّم لب خود باز کند
کی مسیحا به جهان دعوی اعجاز کند؟
دین و دل، هر دو به یکبار به تاراج برد
در صف سیمبران گر سخن آغاز کند!
رونق مهر و قمر افکند از اوج فلک
زلف شبگون، رخ مه رو، اگر ابراز کند
ببرد صبر و شکیبم اگر آن لُعبت ناز
بهر صید دل من، حمله چنان باز کند!
به یکی جو نخرم سلطنت ملک جهان
بت غارتگر من، گر هوس ناز کند

#شاطرعباس_صبوحی
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima