در سینه هامان
نه عشق مرده بود
نه آرزوى پرواز
نه طپش های موقرانه ی قلبی بی شتاب
در سینه هامان
یك پرنده
در هوای جنون جان داده بود
یك پرنده
كه بی هیچ جراحتى
جان داده بود
#نيكى_فيروزكوهی
📕از کتاب گوشی را بردار/نشر شالگردن
@asheghanehaye_fatima
نه عشق مرده بود
نه آرزوى پرواز
نه طپش های موقرانه ی قلبی بی شتاب
در سینه هامان
یك پرنده
در هوای جنون جان داده بود
یك پرنده
كه بی هیچ جراحتى
جان داده بود
#نيكى_فيروزكوهی
📕از کتاب گوشی را بردار/نشر شالگردن
@asheghanehaye_fatima
صبحِ جمعه ات بخیر
هر کجا هستی
به یاد من باش
من با تو چای نوشیده ام
سفرها کرده ام
از جنگل، از دریا، از آغوشِ تو شعرها نوشته ام
رو به آسمانِ آبیِ پر خاطره
از تو گفته ام
تو را خواسته ام
آه ای رویای گمشده
هر کجا هستی
صبحِ جمعه ات بخیر
#نيكى_فيروزكوهی
@asheghanehaye_fatima
هر کجا هستی
به یاد من باش
من با تو چای نوشیده ام
سفرها کرده ام
از جنگل، از دریا، از آغوشِ تو شعرها نوشته ام
رو به آسمانِ آبیِ پر خاطره
از تو گفته ام
تو را خواسته ام
آه ای رویای گمشده
هر کجا هستی
صبحِ جمعه ات بخیر
#نيكى_فيروزكوهی
@asheghanehaye_fatima
سالها طول كشيد تا بفهمم گاهى بد نيست كنترل را از دست بدهم. بفهمم گاهى بايد از فكر آن جايزه هايي كه روى طاقچه روياهايم چيده ام بيرون بيايم. بفهمم آن مدال هايي كه قرار است اطرافيانم به گردنم بياندازند، همان بهتر كه به ميخ كج و كهنه اى آويزان بماند تا بر گردنِ قهرمانى كه از رنج ِ خود و رنجاندنِ ديگران دچار خوف دائمى ست.
بفهمم قرار نيست هميشه از همه چيز راضي باشم و قرار نيست هميشه همه از من رضايت داشته باشند. بفهمم آن روزى كه نمى دانم بايد چه بكنم و نمى توانم تصميمى بگيرم، آخرين روز دنيا نيست. چرا كه فردا ها يي هم هست براي تصميم هاي بهتر. بفهمم گاهى بهتر است بار سنگين زندگى را روى زمين بگذارم، كمرى راست كنم، عرقي از پيشانى پاك كنم، به شانه ى خودم بزنم و با خيالي راحت و با صدايي بلند به خودم بگويم..... خدا قوت.... فردا روز ديگريست
#نيكى_فيروزكوهی
📗راس ساعت هیچ/نشر ایجاز
@asheghanehaye_fatima
بفهمم قرار نيست هميشه از همه چيز راضي باشم و قرار نيست هميشه همه از من رضايت داشته باشند. بفهمم آن روزى كه نمى دانم بايد چه بكنم و نمى توانم تصميمى بگيرم، آخرين روز دنيا نيست. چرا كه فردا ها يي هم هست براي تصميم هاي بهتر. بفهمم گاهى بهتر است بار سنگين زندگى را روى زمين بگذارم، كمرى راست كنم، عرقي از پيشانى پاك كنم، به شانه ى خودم بزنم و با خيالي راحت و با صدايي بلند به خودم بگويم..... خدا قوت.... فردا روز ديگريست
#نيكى_فيروزكوهی
📗راس ساعت هیچ/نشر ایجاز
@asheghanehaye_fatima
همیشه آخرین سطر برایش مینوشتم
" روزی بیا که برایِ آمدن دیر نشده باشد "
می نوشتم
" روزی بیا که هنوز دوستت داشته باشم ، که هنوز دوستم داشته باشی "
می نوشتم
در نبودنت به تمام ذرات زندگی کافر شده ام
جز ایمانِ به بازگشتِ تو
امروز برایِ شما مینویسم
یقینا آمده است
ولی روزی که من از هراسِ دیوار ها
خانه را که نه
خودم را ترک کرده بودم
#نيكى_فيروزكوهی
@asheghanehaye_fatima
" روزی بیا که برایِ آمدن دیر نشده باشد "
می نوشتم
" روزی بیا که هنوز دوستت داشته باشم ، که هنوز دوستم داشته باشی "
می نوشتم
در نبودنت به تمام ذرات زندگی کافر شده ام
جز ایمانِ به بازگشتِ تو
امروز برایِ شما مینویسم
یقینا آمده است
ولی روزی که من از هراسِ دیوار ها
خانه را که نه
خودم را ترک کرده بودم
#نيكى_فيروزكوهی
@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
با من برقص
چرخشِ عشق روی نبض زمین
پابپای تو
چرخش گیسوانِ سیاهِ من
روی شانههای تو
بازی بوسه ات با گوشواره ها
بازی دامنم روی ساقِ پا
مرا به خود بخوان
به رویایی
که خواب ببینم در سفرم
مرا ببر به آن لحظه هایی
که دنیا بداند
همرقصِ دیوانه ات
تنها منم
#نيكى_فيروزكوهی
@asheghanehaye_fatima
چرخشِ عشق روی نبض زمین
پابپای تو
چرخش گیسوانِ سیاهِ من
روی شانههای تو
بازی بوسه ات با گوشواره ها
بازی دامنم روی ساقِ پا
مرا به خود بخوان
به رویایی
که خواب ببینم در سفرم
مرا ببر به آن لحظه هایی
که دنیا بداند
همرقصِ دیوانه ات
تنها منم
#نيكى_فيروزكوهی
@asheghanehaye_fatima
آدمهایی را که زیاد دوستت دارند
بیشتر دوست داشته باش
و آنهایی را که زود ترکت میکنند،
زودتر فراموش کن
زندگی همین است
تعادل میان عشق و نفرت
تعادل میان بودنها و نبودن ها
تعادل میان آمدنها و رفتن ها
زندگی مرزیست که میگذاری تا کسی،
هستی تو را نیست نکند...
مرزی برای آنهایی که میگویند
«دوستت دارم» و
«همیشه با تو خواهم ماند»
#نيكى_فيروزكوهی
@asheghanehaye_fatima
بیشتر دوست داشته باش
و آنهایی را که زود ترکت میکنند،
زودتر فراموش کن
زندگی همین است
تعادل میان عشق و نفرت
تعادل میان بودنها و نبودن ها
تعادل میان آمدنها و رفتن ها
زندگی مرزیست که میگذاری تا کسی،
هستی تو را نیست نکند...
مرزی برای آنهایی که میگویند
«دوستت دارم» و
«همیشه با تو خواهم ماند»
#نيكى_فيروزكوهی
@asheghanehaye_fatima
آدمها ذرّه ذرّه محو میشوند . آرام ... بی صدا ... و تدریجی
همان آدمهایی که هر از گاهی پیغام کوچکی برایت میفرستند ، بی هیچ انتظار جوابی ، فقط برایِ آنکه بگویند هنوز هستند. برای آنکه بگویند هنوز هستی و هنوز برای آنها مهم ترینی ...
همان آدمهایی که روزِ تولد تو یادشان نمیرود. همانهایی که فراموش میکنند که تو هر روز خدا آنها را فراموش کرده ای. همانهایی که برایت بهترین آرزوها را دارند و میدانند در آرزوهای بزرگِ تو کوچکترین جایی ندارند ...
همان آدمهایی که همین گوشه کنارها هستند برای وقتی که دل تو پر درد میشود و چشمان تو پر اشک. که ناگهان از هیچ کجا پیدایشان میشود ، در آغوشت میگیرند و میگذراند غمِ دنیا را رویِ شانههایشان خالی کنی. همانهایی که لحظهای پس از آرامشت ، در هیچ کجای دنیای تو گم میشوند و تو هرگز نمیبینی ، سینه ی سنگین از غمِ دنیا را با خود به کجا میبرند ...
همان آدمهایی که آنقدر در ندیدنشان غرق شدهای که نابود شدن لحظههایشان را و لحظه لحظه نابود شدنشان را در کنار خودت نمیبینی. همانهایی که در خاموشیِ غم انگیز خود ، از صمیمِ قلب به جایِ چشمان تو میگریند ، روزی که بفهمی چقدر برای همه چیز دیر شده است.
#نيكى_فيروزكوهی
📕در خانه ما عشق كجا ضيافت داشت /نشر ماه باران
@asheghanehaye_fatima
همان آدمهایی که هر از گاهی پیغام کوچکی برایت میفرستند ، بی هیچ انتظار جوابی ، فقط برایِ آنکه بگویند هنوز هستند. برای آنکه بگویند هنوز هستی و هنوز برای آنها مهم ترینی ...
همان آدمهایی که روزِ تولد تو یادشان نمیرود. همانهایی که فراموش میکنند که تو هر روز خدا آنها را فراموش کرده ای. همانهایی که برایت بهترین آرزوها را دارند و میدانند در آرزوهای بزرگِ تو کوچکترین جایی ندارند ...
همان آدمهایی که همین گوشه کنارها هستند برای وقتی که دل تو پر درد میشود و چشمان تو پر اشک. که ناگهان از هیچ کجا پیدایشان میشود ، در آغوشت میگیرند و میگذراند غمِ دنیا را رویِ شانههایشان خالی کنی. همانهایی که لحظهای پس از آرامشت ، در هیچ کجای دنیای تو گم میشوند و تو هرگز نمیبینی ، سینه ی سنگین از غمِ دنیا را با خود به کجا میبرند ...
همان آدمهایی که آنقدر در ندیدنشان غرق شدهای که نابود شدن لحظههایشان را و لحظه لحظه نابود شدنشان را در کنار خودت نمیبینی. همانهایی که در خاموشیِ غم انگیز خود ، از صمیمِ قلب به جایِ چشمان تو میگریند ، روزی که بفهمی چقدر برای همه چیز دیر شده است.
#نيكى_فيروزكوهی
📕در خانه ما عشق كجا ضيافت داشت /نشر ماه باران
@asheghanehaye_fatima
...
مجالی باشد
زیرِ سایبانِ سنگینِ روزگار
پیراهنم را هزار پاره کنم
بیتابانه
بر زخمهای این تنِ غریب
بر درکِ خاموش ذهن از فاصله
بر تصورِ محزونِ لحظه از خداحافظی
بر دیوانهای که دست هایش بوی ویرانگی میدهند
و بر خودم
و بر روحِ خسته ی خودم
ببارم
و ببارم
و ببارم
#نيكى_فيروزكوهی
@asheghanehaye_fatima
مجالی باشد
زیرِ سایبانِ سنگینِ روزگار
پیراهنم را هزار پاره کنم
بیتابانه
بر زخمهای این تنِ غریب
بر درکِ خاموش ذهن از فاصله
بر تصورِ محزونِ لحظه از خداحافظی
بر دیوانهای که دست هایش بوی ویرانگی میدهند
و بر خودم
و بر روحِ خسته ی خودم
ببارم
و ببارم
و ببارم
#نيكى_فيروزكوهی
@asheghanehaye_fatima
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
فقط یک آدم عزیز از دست داده عمق این استیصال لعنتی، عمق این بی پناهی، عمق این خلاء، این سیاه چال تاریک و بی انتها رو درک می کنه. آویخته به خاطرات عزیزترین نداشته هایت سقوط می کنی به یک تهی تلخ بی انتها. و این واقعیت که تمام اینها برای هیچکس اهمیتی نداره. هیچ وقت نداشته….
#نيكى_فيروزكوهی
@asheghanehaye_fatima
#نيكى_فيروزكوهی
@asheghanehaye_fatima
بی وقفه غمگینم ....
در شالیزارِ گیسوانم
زنانِ برنجکار گیلکی میخوانند
در دستهایم کودکی
باد را وعده ی بادبادک میدهد
و پاهایم ...
.. پاهایم هوس دارند
شوقی هماهنگ به رقصیدن
که به زندگی وزن میدهد
من اما .... بی وقفه غمگینم
در سینه ام
زنی غریب، غروب کرده
زنی که حتی شالیزارِ گیسوانش ، لهجه داشت
زنی که از تلاطمِ پر شکوهِ زنانگی افتاده ... غمگین مینویسد
#نيكى_فيروزكوهی
@asheghanehaye_fatima
در شالیزارِ گیسوانم
زنانِ برنجکار گیلکی میخوانند
در دستهایم کودکی
باد را وعده ی بادبادک میدهد
و پاهایم ...
.. پاهایم هوس دارند
شوقی هماهنگ به رقصیدن
که به زندگی وزن میدهد
من اما .... بی وقفه غمگینم
در سینه ام
زنی غریب، غروب کرده
زنی که حتی شالیزارِ گیسوانش ، لهجه داشت
زنی که از تلاطمِ پر شکوهِ زنانگی افتاده ... غمگین مینویسد
#نيكى_فيروزكوهی
@asheghanehaye_fatima
ازآدمها براي خود بت نسازيم. از بودن آنها تا وقتى هستند لذت ببريم و باور داشته باشيم نه ما براي ديگران ابدي هستيم و نه ديگران براي ما. رفتن هم يك فعل است مثل آمدن ،فقط از نوع دردناكش
#نيكى_فيروزكوهی
@asheghanehaye_fatima
#نيكى_فيروزكوهی
@asheghanehaye_fatima
.
و ناگهان در نبودن ها
هيچ تسلايي نمى بينى
نه پيراهنى فراموش شده، آويخته در كمد
نه يك كتاب نيمه باز، كنارِ تخت
نه آن چمدانِ كهنه زير پله ها
نه چروكِ پرده اي
نه قلم ودفترى افتاده زيرِ مبلِ سبز
نه بوى عطرى
نه خطى
نه شعرى
نه خاطره ای
نه حتى عكسی
كدام عكس تسكينت مى دهد وقتى كسی در آن نمى خندد؟
#نيكى_فيروزكوهی
@asheghanehaye_fatima
و ناگهان در نبودن ها
هيچ تسلايي نمى بينى
نه پيراهنى فراموش شده، آويخته در كمد
نه يك كتاب نيمه باز، كنارِ تخت
نه آن چمدانِ كهنه زير پله ها
نه چروكِ پرده اي
نه قلم ودفترى افتاده زيرِ مبلِ سبز
نه بوى عطرى
نه خطى
نه شعرى
نه خاطره ای
نه حتى عكسی
كدام عكس تسكينت مى دهد وقتى كسی در آن نمى خندد؟
#نيكى_فيروزكوهی
@asheghanehaye_fatima
فرو ریخته ام ....
جای بگیر
کنارِ حضوری مضطرب
در آغوش بگیر
آخرین بازمانده ی قلعه ی اعتماد را
آرام کن
دیوانهای را که از درکِ بودنش
در خود تشنج میکند
از فتحِ نور شکست خورده ام
در این تاریک خانه ی پر تشویش
کنارم بمان
صبور باش
دردم را با شتاب نخوان
این شعر از جهنمی
به نامِ من
گذشته است.....!!
#نيكى_فيروزكوهی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
جای بگیر
کنارِ حضوری مضطرب
در آغوش بگیر
آخرین بازمانده ی قلعه ی اعتماد را
آرام کن
دیوانهای را که از درکِ بودنش
در خود تشنج میکند
از فتحِ نور شکست خورده ام
در این تاریک خانه ی پر تشویش
کنارم بمان
صبور باش
دردم را با شتاب نخوان
این شعر از جهنمی
به نامِ من
گذشته است.....!!
#نيكى_فيروزكوهی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
.
بی ریشگی میراث نیست. زخمهایی که چنان پرقساوت روحِ را میآزارند، میتوانند همانقدر بی رحمانه تو را با خودت، با خانه ی خودت و با هر چه رنگِ آشنایی دارد بیگانه کنند.
#نيكى_فيروزكوهی
@asheghanehaye_fatima
بی ریشگی میراث نیست. زخمهایی که چنان پرقساوت روحِ را میآزارند، میتوانند همانقدر بی رحمانه تو را با خودت، با خانه ی خودت و با هر چه رنگِ آشنایی دارد بیگانه کنند.
#نيكى_فيروزكوهی
@asheghanehaye_fatima
و ناگهان در نبودن ها
هيچ تسلايي نمى بينى
نه پيراهنى فراموش شده، آويخته در كمد
نه يك كتاب نيمه باز، كنارِ تخت
نه آن چمدانِ كهنه زير پله ها
نه چروكِ پرده اي
نه قلم ودفترى افتاده زيرِ مبلِ سبز
نه بوى عطرى
نه خطى
نه شعرى
نه خاطره اي
نه حتى عكسي
كدام عكس تسكينت مى دهد وقتى كسي در آن نمى خندد؟
#نيكى_فيروزكوهی
📚پاييز صد ساله شد
@asheghanehaye_fatima
هيچ تسلايي نمى بينى
نه پيراهنى فراموش شده، آويخته در كمد
نه يك كتاب نيمه باز، كنارِ تخت
نه آن چمدانِ كهنه زير پله ها
نه چروكِ پرده اي
نه قلم ودفترى افتاده زيرِ مبلِ سبز
نه بوى عطرى
نه خطى
نه شعرى
نه خاطره اي
نه حتى عكسي
كدام عكس تسكينت مى دهد وقتى كسي در آن نمى خندد؟
#نيكى_فيروزكوهی
📚پاييز صد ساله شد
@asheghanehaye_fatima
دوستت خواهم داشت
باشد که هر پنجره
خاطره ای باشد
برای انتظار در باران
و بارانِ در انتظار
که این کوچه
پر از عطرِ دیدارهای دوباره است
#نيكى_فيروزكوهی
@asheghanehaye_fatima
باشد که هر پنجره
خاطره ای باشد
برای انتظار در باران
و بارانِ در انتظار
که این کوچه
پر از عطرِ دیدارهای دوباره است
#نيكى_فيروزكوهی
@asheghanehaye_fatima
فرو ریخته ام...
جای بگیر
کنارِ حضوری مضطرب
در آغوش بگیر
آخرین بازمانده ی قلعه ی اعتماد را
در این تاریک خانه ی پر تشویش
کنارم بمان
صبور باش
دردم را با شتاب نخوان
#نيكى_فيروزكوهی
@asheghanehaye_fatima
جای بگیر
کنارِ حضوری مضطرب
در آغوش بگیر
آخرین بازمانده ی قلعه ی اعتماد را
در این تاریک خانه ی پر تشویش
کنارم بمان
صبور باش
دردم را با شتاب نخوان
#نيكى_فيروزكوهی
@asheghanehaye_fatima
كسانى مى آيند
مى آيند تا بپرسند از نسبتم با جنون
از جنون خفته در چشمهايم
از وحش، از جنون خنده هايم
از مرگى كه از من مى ترسد
از منى كه از آنهايي كه مرا به خودم نشان دهند، مى ترسم
مى آيند براي پرسه زدن در گوشه كنار ذهن ِ خسته ام
براى ناخنك زدن به خاطرات خاك گرفته
براي كشف تناقصِ من با خودم
براي گريستن بر شانه هاي دشمنى كه همشهرى شانه هاي منست
براي آنكه دستِ بٌهتِ باورِ مرا بگيرند، ببرند تا كنارِ سقوط
براي يك مشت قرص لابلاي شعر و من و درد
براي نبض ِ ضعيف روى رگهاى يك تخت
براي تعجب كردن از مچاله شدنِ زنى زير هيبت ِ سقفي سرد
براي نشانه گرفتن
براي سرم
قلبم
شقيقه ام
براي بنگ بنگ بنگ
#نيكى_فيروزكوهی
@asheghanehaye_fatima
مى آيند تا بپرسند از نسبتم با جنون
از جنون خفته در چشمهايم
از وحش، از جنون خنده هايم
از مرگى كه از من مى ترسد
از منى كه از آنهايي كه مرا به خودم نشان دهند، مى ترسم
مى آيند براي پرسه زدن در گوشه كنار ذهن ِ خسته ام
براى ناخنك زدن به خاطرات خاك گرفته
براي كشف تناقصِ من با خودم
براي گريستن بر شانه هاي دشمنى كه همشهرى شانه هاي منست
براي آنكه دستِ بٌهتِ باورِ مرا بگيرند، ببرند تا كنارِ سقوط
براي يك مشت قرص لابلاي شعر و من و درد
براي نبض ِ ضعيف روى رگهاى يك تخت
براي تعجب كردن از مچاله شدنِ زنى زير هيبت ِ سقفي سرد
براي نشانه گرفتن
براي سرم
قلبم
شقيقه ام
براي بنگ بنگ بنگ
#نيكى_فيروزكوهی
@asheghanehaye_fatima
در من کودکی
حواسش به بازی دنیاست
دستِ مادر را رها کرده
محوِ چند رنگیِ آدم هاست
کودکِ من
نقشِ کوچهای تنگ را میکشد
پشتِ غربتِ یک پیچ
گم شده مادرش
کودکم زیرِ سایه ی دیوار
بغضِ صد گریه را در گلو میکُشد
کودکِ من
عکسِ پدر را قاب میکند
روی زانو ی بی کسی
خودش را با خیالِ فردا خواب میکند
کودکم در نگاهِ پدر تاب میخورد
زیرِ این سقف ، در نبودِ خدا
اشک را از چشمِ پدر پاک میکند
کودکِ من از صدای ماشینها خسته است
از هیاهویِ این دنیا
از دروغِ آدمها خسته است
کودکم در نبودِ عشق
خدا خدا کرده
پشت یک پیچ
در پسِ غربت
کودکی , دستِ مادرش را رها کرده
#نيكى_فيروزكوهی
@asheghanehaye_fatima
حواسش به بازی دنیاست
دستِ مادر را رها کرده
محوِ چند رنگیِ آدم هاست
کودکِ من
نقشِ کوچهای تنگ را میکشد
پشتِ غربتِ یک پیچ
گم شده مادرش
کودکم زیرِ سایه ی دیوار
بغضِ صد گریه را در گلو میکُشد
کودکِ من
عکسِ پدر را قاب میکند
روی زانو ی بی کسی
خودش را با خیالِ فردا خواب میکند
کودکم در نگاهِ پدر تاب میخورد
زیرِ این سقف ، در نبودِ خدا
اشک را از چشمِ پدر پاک میکند
کودکِ من از صدای ماشینها خسته است
از هیاهویِ این دنیا
از دروغِ آدمها خسته است
کودکم در نبودِ عشق
خدا خدا کرده
پشت یک پیچ
در پسِ غربت
کودکی , دستِ مادرش را رها کرده
#نيكى_فيروزكوهی
@asheghanehaye_fatima