عاشقانه های فاطیما
783 subscribers
21K photos
6.4K videos
276 files
2.93K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
💜
#شب_هفتم :
سلام.
هیچ دلت خواسته به جای آدمی‌زاد، یک چیز دیگر باشی؟ واقعا می‌پرسم! نخند.
مثلا من وقتی جوان‌تر بودم دلم می‌خواست دریا باشم. با همان آرامشی که دم طلوع آفتاب دارد و موج‌هایش روی هم می‌غلتند. و یک صدای خاصی می‌دهد که انگار روحت را شسته و دارد پهن می‌کند روی بند رخت. دلم می‌خواست باشکوه باشم مثل دریا در مجاورت ساحل سنگی! دلم می‌خواست وسیع باشم و هرکس به دیدنم می‌آید اندوهش را بگیرم و به او چیزی ببخشم که دوست‌ داشته باشد...
اگر دریا نبودم دلم می‌خواست ستاره‌ای درخشان باشم در وسط آسمان که یونانی‌ها برایم اسم بگذارند و افسانه بنویسند و مثلا فکر کنند هر هشتصد سال، من و ستاره قطبی و زحل و زهره در یک خط قرار می‌گیریم و این یعنی معجزه‌ای در راه است و موعودی به دنیا می‌آید.
.
اما این‌ها مال جوانی‌ام بود. مال قبل از تو، که زندگی‌ام فرق داشت. حالا اگر از من بپرسی می‌خواهی به جای آدمی‌زاد چه باشی؟ می‌گویم یک چیزی که برای تو باشد! مثلا آن خودنویس ظریفی که مشکی و طلایی‌است و همیشه در جیب کتت نگه میداری. یا پیراهنت باشم که تمام روز بغلت کرده است. اگر آدمیزاد نبودم، می‌توانستم یک هواپیمای کاغذی باشم که تو با دست‌های خودت ساخته‌ای و تمام مدت از روی میز کارت به تو نگاه می‌کردم...
محبوبم، تو اگر آدمیزاد نبودی، چه بودی؟

محمود درویش یک جا می‌نویسد "چنان دوستت دارم، که کاش کسی اینگونه مرا دوست می‌داشت". چه فایده؟ شاید اگر کمتر دوستت داشتم اوضاع برای هردوی ما راحت‌تر بود. ماندن راحت‌تر بود. رفتن هم راحت‌تر بود. و چه غم‌انگیز است که فکر می‌کنم هیچ‌وقت هیچ‌کس مرا این‌طور عمیق دوست نداشته است. شاید هم داشته، نمی‌دانم. این احتمالا یک قانون نانوشته باشد؛ کسانی که دوستت دارند را رها می‌کنی تا کسی را که خودت دوست داری داشته باشی. می‌دانی؟ من روزی محبوب خیلی‌ها بودم! خیلی‌ها خواستند که مرا داشته باشند. من چندان درگیر آدم‌ها نمی‌شدم. البته این‌هارا به تو نگفتم هیچ‌وقت. دیوانه میشدی و دعوا راه می‌انداختی و تا هیچ‌وقت یادت نمی‌رفت. یک بار آشفته بودی. هرچه پاپیچت شدم چیزی نفهمیدم. دست آخر با بغض گفتی "قبل از من کسی را دوست داشته‌ای؟ من تحمل ندارم که حتی فکر کنم تو با کس دیگری خوب باشی. چه برسد بیشتر... نمی‌توانم ببینم کسی به تو نزدیک می‌شود. اگر هم چیزی بوده، نگذار من بفهمم. طاقت نمی‌آورم". نمی‌دانم چرا گاهی انقدر خودت را اذیت می‌کردی؟ دیوانه‌ای چیزی بودی محبوبم؟!
بگذریم. حالا که این همه دوری را طاقت آوردی، خودت می‌توانی حرف‌هایت را باور کنی؟
.
محبوبم، شش ماه و هفت روز گذشته و اگر خودم نبودم، دلم می‌خواست یک روز جای "تو" باشم و خودم را دوست داشته باشم...
محمود درویش یک جا نوشته است "مرا بازگردان به جایی که بودم، پیش از دیدارِ تو! پس آن‌گاه سفر کن..."
.
دیر وقت است، شمع روشن کرده‌ام و برای تو نامه می‌نویسم. درحالیکه نمی‌دانم هنوز به من فکر می‌کنی یا نه!
محبوبم، شش ماه و هفت روز گذشته و قطعا مهم‌ترین سوال تاریخ بشریت، همانی است که سعدی پرسیده: "ای یار ! کجایی که در آغوش نه‌ای؟"

#این_نامه_را_یک_روز_می‌خوانی
قربانت
شبت بخیر

#نامه_شب_هفتم
#اهورا_فروزان
💜
@asheghanehaye_fatima