وصیت
نیمی از سنگ ها، صخره ها، کوهستان را
گذاشته ام
با دره هایش، پیاله های شیر، به خاطر پسرم
نیم دیگر کوهستان، وقف باران است.
دریای آبی و آرام را
با فانوس روشن دریایی، می بخشم
به همسرم
شب های دریا را، بی آرام، بی آبی
با دلشوره ی فانوس
دریایی به دوستان دور دوران سربازی
که حالا پیر شده اند.
رودخانه که می گذرد زیر پل، مال تو
دختر پوست کشیده ی من به استخوان بلور!
که آب، پیراهنت شود، تمام تابستان
هر مزرعه و هر درخت، هر کشتزار و
علف را شش دانگ
به کویر بدهید
به دانه های شن زیر آفتاب
از صدای سه تار من
بند بند پاره پاره های موسیقی
که ریخته ام در شیشه های گلاب
و گذاشته ام روی رف
یک سهم به مثنوی مولانا
دو سهم به «نی» بدهید.
و می بخشم به پرندگان
رنگ ها، کاشی ها، گنبدها
به یوزپلنگانی که با من دویده اند
غار و قندیل های آهک و تنهایی
و بوی باغچه را
به فصل هایی که می آیند
بعد از من.....
#بیژن_نجدی
@asheghanehaye_fatima
نیمی از سنگ ها، صخره ها، کوهستان را
گذاشته ام
با دره هایش، پیاله های شیر، به خاطر پسرم
نیم دیگر کوهستان، وقف باران است.
دریای آبی و آرام را
با فانوس روشن دریایی، می بخشم
به همسرم
شب های دریا را، بی آرام، بی آبی
با دلشوره ی فانوس
دریایی به دوستان دور دوران سربازی
که حالا پیر شده اند.
رودخانه که می گذرد زیر پل، مال تو
دختر پوست کشیده ی من به استخوان بلور!
که آب، پیراهنت شود، تمام تابستان
هر مزرعه و هر درخت، هر کشتزار و
علف را شش دانگ
به کویر بدهید
به دانه های شن زیر آفتاب
از صدای سه تار من
بند بند پاره پاره های موسیقی
که ریخته ام در شیشه های گلاب
و گذاشته ام روی رف
یک سهم به مثنوی مولانا
دو سهم به «نی» بدهید.
و می بخشم به پرندگان
رنگ ها، کاشی ها، گنبدها
به یوزپلنگانی که با من دویده اند
غار و قندیل های آهک و تنهایی
و بوی باغچه را
به فصل هایی که می آیند
بعد از من.....
#بیژن_نجدی
@asheghanehaye_fatima
«از استخوان میگذرد»
با رود و روستای من چه رفت
هنگام قد کشیدن تو
و سپیداران؟
پاییزْ صخرهی ایستادن تو بود
در مه
پاییزْ سپیدهدمیست نمناک
در ضیافت خاک
این روزها دریا را چه رفته است؟
که با موجبارههای خزر در کولبار
نجوای آب را تکرار میکنیم؟
دریغا خشونت صیادانه
از گونههامان چکیده است.
آیا چه رفت بر روستای من
جزیرهی مصلوب دریاها؟
اینک که رودخانهای
آرام و سرد از استخوان تو میگذرد
تمام تو
این خاک سرخ بود
که بندش تا بند
به خنجر کشیده شد
تمام تو
غرور نخلها بود و
بالایی سپیداران
که در عبور تبرداران
شکست و ریخت.
تمام من اما
آشیانهای در باد
برای ما خستههای سرگردان.
#بیژن_نجدی
@asheghanehaye_fatima
با رود و روستای من چه رفت
هنگام قد کشیدن تو
و سپیداران؟
پاییزْ صخرهی ایستادن تو بود
در مه
پاییزْ سپیدهدمیست نمناک
در ضیافت خاک
این روزها دریا را چه رفته است؟
که با موجبارههای خزر در کولبار
نجوای آب را تکرار میکنیم؟
دریغا خشونت صیادانه
از گونههامان چکیده است.
آیا چه رفت بر روستای من
جزیرهی مصلوب دریاها؟
اینک که رودخانهای
آرام و سرد از استخوان تو میگذرد
تمام تو
این خاک سرخ بود
که بندش تا بند
به خنجر کشیده شد
تمام تو
غرور نخلها بود و
بالایی سپیداران
که در عبور تبرداران
شکست و ریخت.
تمام من اما
آشیانهای در باد
برای ما خستههای سرگردان.
#بیژن_نجدی
@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
کدام پرنده
با بوی تن تو پرواز میکند
که باران را
اینگونه
عاشقانه مینوشم؟
#بیژن_نجدی
@asheghanehaye_fatima
کدام پرنده
با بوی تن تو پرواز میکند
که باران را
اینگونه
عاشقانه مینوشم؟
#بیژن_نجدی
@asheghanehaye_fatima
عاشقان، گیاهاناند
که میرویند
میمیرند
سبز میشوند
میریزند
باران که میبارد، چتر نمیخواهند
زمستانها
بی کلاه و پالتو نپوشیده
میایستند روی در روی نگاهِ برف
چشم در چشم یخبندان
بیشرمساری اندام برهنهشان از برگ
عاشقان، گیاهاناند
که ریشههایشان فرورفته است
در کفِ دست من
در استخوانِ کتفِ تو
در جمجمهی شکستهی من
و این خاطراتِ من و توست
که توت میشود یک روز
انار میشود گاهی
که دیروز انگور شده بود
که فردا زیتون و
تلخ.
#بیژن_نجدی
@asheghanehaye_fatima
که میرویند
میمیرند
سبز میشوند
میریزند
باران که میبارد، چتر نمیخواهند
زمستانها
بی کلاه و پالتو نپوشیده
میایستند روی در روی نگاهِ برف
چشم در چشم یخبندان
بیشرمساری اندام برهنهشان از برگ
عاشقان، گیاهاناند
که ریشههایشان فرورفته است
در کفِ دست من
در استخوانِ کتفِ تو
در جمجمهی شکستهی من
و این خاطراتِ من و توست
که توت میشود یک روز
انار میشود گاهی
که دیروز انگور شده بود
که فردا زیتون و
تلخ.
#بیژن_نجدی
@asheghanehaye_fatima
بیشتر از ماه
دوست دارمش چراغم را
که به روشن و شیشه و خاموش تنش
می توانم دست بزنم
بیشتر از چراغ اتاق
شیفته ی کبریت خودم هستم
با همین اندکش گرما
و شعله اش پر از بوی سوختن چوب
و چقدر بسیارتر از کبریت
عاشق روشنایی خاکستر سیگار تو هستم من
که پشت دود
چشم لخت تو را دارد
در نگاه برهنه ی من
#بیژن_نجدی
@asheghanehaye_fatima
دوست دارمش چراغم را
که به روشن و شیشه و خاموش تنش
می توانم دست بزنم
بیشتر از چراغ اتاق
شیفته ی کبریت خودم هستم
با همین اندکش گرما
و شعله اش پر از بوی سوختن چوب
و چقدر بسیارتر از کبریت
عاشق روشنایی خاکستر سیگار تو هستم من
که پشت دود
چشم لخت تو را دارد
در نگاه برهنه ی من
#بیژن_نجدی
@asheghanehaye_fatima
يک صبح بيدار میشويم و میبينيم که
باران تند میبارد
نه بر گياهان و کشتزارن و پنجرهها
باران میبارد
نه بر استخوان خستهی کوه، يا گلدان، يا پرندههای نشسته روی سيم برق
يک صبح با صدای بارانی که تند میبارد
بارانی که نمیبارد بر چتر،
بيدار میشويم
و میبينيم باران قطرهقطره میريزد
بر دکهی روزنامهفروشی
و کلمات خون و خونريزی
با هر قطرهی باران از روزنامه
قطرهقطره میچکد
قطرهقطره میريزد...
#بیژن_نجدی
@asheghanehaye_fatima
باران تند میبارد
نه بر گياهان و کشتزارن و پنجرهها
باران میبارد
نه بر استخوان خستهی کوه، يا گلدان، يا پرندههای نشسته روی سيم برق
يک صبح با صدای بارانی که تند میبارد
بارانی که نمیبارد بر چتر،
بيدار میشويم
و میبينيم باران قطرهقطره میريزد
بر دکهی روزنامهفروشی
و کلمات خون و خونريزی
با هر قطرهی باران از روزنامه
قطرهقطره میچکد
قطرهقطره میريزد...
#بیژن_نجدی
@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کدام پرنده
با بوی تن تو پرواز میکند
که باران را
اینگونه
عاشقانه مینوشم؟
#بیژن_نجدی
@asheghanehaye_fatima
با بوی تن تو پرواز میکند
که باران را
اینگونه
عاشقانه مینوشم؟
#بیژن_نجدی
@asheghanehaye_fatima
انگار یک نفر هست که اصلا نیست
انگار عدهای هستند که نمیآیند
شاید، کسی در چشم من است
که رفته از چشمم
نمی دانم!
#بیژن_نجدی
@asheghanehaye_fatima
انگار عدهای هستند که نمیآیند
شاید، کسی در چشم من است
که رفته از چشمم
نمی دانم!
#بیژن_نجدی
@asheghanehaye_fatima
.
ﻋﺎﺷﻘﺎﻥْ ﮔﻴﺎﻫﺎﻧﻨﺪ
ﻛﻪ ﺭﻳﺸﻪ ﻫﺎﻳﺸﺎﻥ ﻓﺮﻭﺭﻓﺘﻪ ﺳﺖ
ﺩﺭ ﻛﻒ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ،
ﺩﺭ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻥﻛﺘﻒ ﺗﻮ،
ﺩﺭ ﺟﻤﺠﻤﻪی ﺷﻜﺴﺘﻪی ﻣﻦ،
ﻭ ﺍﻳﻦ ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮﺳﺖ
ﻛﻪ ﺗﻮﺕ میﺷﻮﺩ یک ﺭﻭﺯ،
ﺍﻧﺎﺭ میﺷﻮﺩ ﮔﺎهی،
ﻛﻪ ﺩﻳﺮﻭﺯ ﺍﻧﮕﻮﺭ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ،
ﻛﻪﻓﺮﺩﺍ ﺯﻳﺘﻮﻥ و تلخ!
#بیژن_نجدی
@asheghanehaye_fatima
ﻋﺎﺷﻘﺎﻥْ ﮔﻴﺎﻫﺎﻧﻨﺪ
ﻛﻪ ﺭﻳﺸﻪ ﻫﺎﻳﺸﺎﻥ ﻓﺮﻭﺭﻓﺘﻪ ﺳﺖ
ﺩﺭ ﻛﻒ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ،
ﺩﺭ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻥﻛﺘﻒ ﺗﻮ،
ﺩﺭ ﺟﻤﺠﻤﻪی ﺷﻜﺴﺘﻪی ﻣﻦ،
ﻭ ﺍﻳﻦ ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮﺳﺖ
ﻛﻪ ﺗﻮﺕ میﺷﻮﺩ یک ﺭﻭﺯ،
ﺍﻧﺎﺭ میﺷﻮﺩ ﮔﺎهی،
ﻛﻪ ﺩﻳﺮﻭﺯ ﺍﻧﮕﻮﺭ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ،
ﻛﻪﻓﺮﺩﺍ ﺯﻳﺘﻮﻥ و تلخ!
#بیژن_نجدی
@asheghanehaye_fatima
.
عاشقان گیاهانند
که ریشههایشان فرو رفته است
در کف دست من
در استخوان کتف تو
در حمجمهی شکستهی من
و این خاطرات منو توست
که توت میشود یک روز
انار میشود گاهی
که دیروز انگور شده بود
که فردا زیتون تلخ
#بیژن_نجدی
@asheghanehaye_fatima
عاشقان گیاهانند
که ریشههایشان فرو رفته است
در کف دست من
در استخوان کتف تو
در حمجمهی شکستهی من
و این خاطرات منو توست
که توت میشود یک روز
انار میشود گاهی
که دیروز انگور شده بود
که فردا زیتون تلخ
#بیژن_نجدی
@asheghanehaye_fatima
درخت
شعرش را روی پاییز مینویسد
پاییز
شعرش را روی درخت
من بر پاییز نوشتهام
بر درختان افتاده
دریغا من
دریغا پاییز
دریغا درخت...
#بیژن_نجدی [ ۱۳۷۶ - ۱۳۲۰ ]
@asheghanehaye_fatima
شعرش را روی پاییز مینویسد
پاییز
شعرش را روی درخت
من بر پاییز نوشتهام
بر درختان افتاده
دریغا من
دریغا پاییز
دریغا درخت...
#بیژن_نجدی [ ۱۳۷۶ - ۱۳۲۰ ]
@asheghanehaye_fatima
اگر که زرد نمیشود آبی
و عشوهیی در تنِ باران نیست
اگر که سرد میگذرد سایه
با رفتنِ فانوس
اگر که مهتابی، سرخ نمیشود امروز
و ماه، نه خورشید است
نه خورشید، حتا ماه
و
شنبهها، جمعه
یکشنبهها، جمعه
دوشنبهها، جمعه
و
جمعهها، جمعه
در انتهای تقویم دیوار است.
اگر که این چنینام من...
اگر که آن چنانی تو...
#بیژن_نجدی [ ۱۳۷۶ - ۱۳۲۰ ]
@asheghanehaye_fatima
و عشوهیی در تنِ باران نیست
اگر که سرد میگذرد سایه
با رفتنِ فانوس
اگر که مهتابی، سرخ نمیشود امروز
و ماه، نه خورشید است
نه خورشید، حتا ماه
و
شنبهها، جمعه
یکشنبهها، جمعه
دوشنبهها، جمعه
و
جمعهها، جمعه
در انتهای تقویم دیوار است.
اگر که این چنینام من...
اگر که آن چنانی تو...
#بیژن_نجدی [ ۱۳۷۶ - ۱۳۲۰ ]
@asheghanehaye_fatima
دریا با اینهمه آب
رودخانه با اینهمه آب
تنگ بلور حتی با اینهمه آب
رخصت نمیدهد اینهمه آب
تا بنگریم که ماهی چگونه میگرید....!
#بیژن_نجدی
@asheghanehaye_fatima
رودخانه با اینهمه آب
تنگ بلور حتی با اینهمه آب
رخصت نمیدهد اینهمه آب
تا بنگریم که ماهی چگونه میگرید....!
#بیژن_نجدی
@asheghanehaye_fatima
از هر سو که بنگری
جهان یک است
و باران می بارد با اندام یک
یک
یازده
صد و یازده
هزار و صد و یازده
صد هزار و صد و ...
و هفت
دست های گشوده ی من به خاطر باران!
#بیژن_نجدی
📘واقعیت رویای من است، نشر مرکز، ۱۳۹۲
@asheghanehaye_fatima
جهان یک است
و باران می بارد با اندام یک
یک
یازده
صد و یازده
هزار و صد و یازده
صد هزار و صد و ...
و هفت
دست های گشوده ی من به خاطر باران!
#بیژن_نجدی
📘واقعیت رویای من است، نشر مرکز، ۱۳۹۲
@asheghanehaye_fatima
مدتهاست که مثل مرگ ساکتیم. مگر در هق هق...
از کتابِ #داستانهای_ناتمام
#بیژن_نجدی
@asheghanehaye_fatima
از کتابِ #داستانهای_ناتمام
#بیژن_نجدی
@asheghanehaye_fatima
آفتاب را دوست دارم به خاطر پیراهنت روی طناب رخت
باران را
اگر که میبارد بر چتر آبی تو
و چون تو نماز میخوانی
من، خداپرست شدهام
#بیژن_نجدی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
باران را
اگر که میبارد بر چتر آبی تو
و چون تو نماز میخوانی
من، خداپرست شدهام
#بیژن_نجدی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
....📎
عاشقان گیاهانند
که ریشههایشان فرو رفته است
در کف دست من
در استخوان کتف تو
در جمجمهی شکستهی من
و این خاطرات من و توست
که توت میشود یک روز
انار میشود گاهی
که دیروز انگور شده بود
که فردا زیتون و تلخ .....
#بیژن_نجدی
@asheghanehaye_fatima
عاشقان گیاهانند
که ریشههایشان فرو رفته است
در کف دست من
در استخوان کتف تو
در جمجمهی شکستهی من
و این خاطرات من و توست
که توت میشود یک روز
انار میشود گاهی
که دیروز انگور شده بود
که فردا زیتون و تلخ .....
#بیژن_نجدی
@asheghanehaye_fatima