نه که از بوسهی
معشوق بترسم؛ هرگز...
از "گناهی که پشیمان نکند" میترسم
#یاسر_قنبرلو
@asheghanehaye_fatima
معشوق بترسم؛ هرگز...
از "گناهی که پشیمان نکند" میترسم
#یاسر_قنبرلو
@asheghanehaye_fatima
من فقط روزنامه ای بودم...
بین انبوهِ دسته بندی ها...!
مرگ در صفحهی حوادث بود...
زندگی در نیازمندی ها...!
#یاسر_قنبرلو
@asheghanehaye_fatima
بین انبوهِ دسته بندی ها...!
مرگ در صفحهی حوادث بود...
زندگی در نیازمندی ها...!
#یاسر_قنبرلو
@asheghanehaye_fatima
کاش
جای بوسهاش میماند
بر پیشانیام
با خدا بودن
نشان از مِهر میخواهد نه مُهر !
#یاسر_قنبرلو
@asheghanehaye_fatima
جای بوسهاش میماند
بر پیشانیام
با خدا بودن
نشان از مِهر میخواهد نه مُهر !
#یاسر_قنبرلو
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
از تنم تا تنش یک وجب بود
وقت چسبیدن لب به لب بود
عقل! امّا جداییطلب بود
بود! اما دخالت نمیکرد!
عشق ِمن، لکهی دامنش بود
من حواسم به پیراهنش بود
او حواسش به مرز تنش بود
بود! امّا رعایت نمیکرد!
آن شب از جان مستم چه میخواست
دست او روی دستم چه میخواست
وسوسه از شکستم چه میخواست
تف بر این ارتجاع ِصعودی!
دستش افتاد در موج مویم
پاره شد جامه از روبهرویم!
ماندهام از چه چیزی بگویم!
آه یوسف! تو دیگر که بودی
عقل میگوید:این کار زشت است
عشق میگوید:این سرنوشت است!
اولین دربهای بهشت است
آخرین دکمههای لباسش!
باز کردم! رسیدم به آتش!
آتش، امّا برای سیاوَش!
خیره در سرخی ِالتماسش
غرق در آبی ِچشمهایش
من حواسم به او... او حواسش...
آخرین دکمههای لباسش...
آخرین دکمههای لباسش
#یاسر قنبرلو
از تنم تا تنش یک وجب بود
وقت چسبیدن لب به لب بود
عقل! امّا جداییطلب بود
بود! اما دخالت نمیکرد!
عشق ِمن، لکهی دامنش بود
من حواسم به پیراهنش بود
او حواسش به مرز تنش بود
بود! امّا رعایت نمیکرد!
آن شب از جان مستم چه میخواست
دست او روی دستم چه میخواست
وسوسه از شکستم چه میخواست
تف بر این ارتجاع ِصعودی!
دستش افتاد در موج مویم
پاره شد جامه از روبهرویم!
ماندهام از چه چیزی بگویم!
آه یوسف! تو دیگر که بودی
عقل میگوید:این کار زشت است
عشق میگوید:این سرنوشت است!
اولین دربهای بهشت است
آخرین دکمههای لباسش!
باز کردم! رسیدم به آتش!
آتش، امّا برای سیاوَش!
خیره در سرخی ِالتماسش
غرق در آبی ِچشمهایش
من حواسم به او... او حواسش...
آخرین دکمههای لباسش...
آخرین دکمههای لباسش
#یاسر قنبرلو
@asheghanehaye_fatima
این کشور و آن کشور و سی روز مهم نیست
هرجا که تو رؤيت بشوی عید همان جاست
#یاسر_قنبرلو
این کشور و آن کشور و سی روز مهم نیست
هرجا که تو رؤيت بشوی عید همان جاست
#یاسر_قنبرلو
منم آن مُصیبتی که به دلِ تو وارد آمد
که فقط امیدوارم غمِ آخر تو باشم...
#یاسر_قنبرلو
@asheghanehaye_fatima
که فقط امیدوارم غمِ آخر تو باشم...
#یاسر_قنبرلو
@asheghanehaye_fatima
عمرم -اگر که خوب، اگر بد- گذشتهاست
یک رودخانه است که از سد گذشتهاست
دیگر به عقل کار ندارم، که مدتیست
کار من از نباید و باید گذشتهاست
"هشتاد ضربه" حکمِ حقیریست، محتسب!
دارم بزن که مستیام از "حد" گذشتهاست
عشق تو نیتیست که هرگز نکردهای
عشق من از تشهد و اشهد گذشتهاست
من دلخوشم که عاقبتم خیر میشود
عمرم -اگر که خوب، اگر بد- گذشتهاست...
#یاسر_قنبرلو
@asheghanehaye_fatima
یک رودخانه است که از سد گذشتهاست
دیگر به عقل کار ندارم، که مدتیست
کار من از نباید و باید گذشتهاست
"هشتاد ضربه" حکمِ حقیریست، محتسب!
دارم بزن که مستیام از "حد" گذشتهاست
عشق تو نیتیست که هرگز نکردهای
عشق من از تشهد و اشهد گذشتهاست
من دلخوشم که عاقبتم خیر میشود
عمرم -اگر که خوب، اگر بد- گذشتهاست...
#یاسر_قنبرلو
@asheghanehaye_fatima
از این شهر مُرده از این ایستگاه
از این بیکس و کاری و سادگی
چی مونده برام غیرِ آوارگی؟
به من، این منِ خسته از زندگی
تو که روی اَبرای خوشبختی اسکی میری
چی داری بگی؟!
تو که بوی پیراهنت رو
باید از گُلای هلندی بگیرن
توی شیشههای فرانسه بریزن
از اٌتریش پُستش کنن
تو که ساعتت کوک کوکه
یه خط روی شیشهش بیفته
نمیشه تو ایران درستش کنن
چی داری بگی؟!
به من که گذشتهم پر از خالیه
یه فرصت برام کافیه تا بخوام
به آیندهی تو گروهی تجاوز کنم!
چهل ساله! آره... چهل ساله من!
جوونی نکردم...
پیادهم هنوز
تو یه نوجوونی ولی صُب تا شب
یه چیزی سواری که من اسمشو
نمیتونم حتی تلفظ کنم!
بزن! کاهدونه فقط!
که قبل از تو هم میزدن!
که درد از یه جایی دیگه درد نیست
که دُزد از یه جایی دیگه دُزد نیست
یه جایی که بی حِسّه قلبت
که سِر میشه دیگه...
که میخندی وقتی بهت فحش میدن
تعجب نداره، یه دلقک که جدی گرفته نشه... جوکِر میشه دیگه
تو که نفت داری
اونم چاه چاه
میخندی به حالم
اونم قاه قاه
برو اون طرفتر که نفتی نشی!
برو اون طرفتر که قربانیِ
اَصاب خرابِ
یه پنجاه و هفتی نشی!
ببین اینجا ـ آره! ـ جای خوبیه!
کجا دیدی آخه فقط تو یه شب
هزارت بشه صد هزار!
بزن.. هرچی داریم و نابود کن
بزن... دود کن... دود کن.. دود کن
فقط چیزی از دین و ایمون نگو
خفه شو! فقط سود کن!
درت رو بذار...
#یاسر_قنبرلو
@asheghanehaye_fatima
از این بیکس و کاری و سادگی
چی مونده برام غیرِ آوارگی؟
به من، این منِ خسته از زندگی
تو که روی اَبرای خوشبختی اسکی میری
چی داری بگی؟!
تو که بوی پیراهنت رو
باید از گُلای هلندی بگیرن
توی شیشههای فرانسه بریزن
از اٌتریش پُستش کنن
تو که ساعتت کوک کوکه
یه خط روی شیشهش بیفته
نمیشه تو ایران درستش کنن
چی داری بگی؟!
به من که گذشتهم پر از خالیه
یه فرصت برام کافیه تا بخوام
به آیندهی تو گروهی تجاوز کنم!
چهل ساله! آره... چهل ساله من!
جوونی نکردم...
پیادهم هنوز
تو یه نوجوونی ولی صُب تا شب
یه چیزی سواری که من اسمشو
نمیتونم حتی تلفظ کنم!
بزن! کاهدونه فقط!
که قبل از تو هم میزدن!
که درد از یه جایی دیگه درد نیست
که دُزد از یه جایی دیگه دُزد نیست
یه جایی که بی حِسّه قلبت
که سِر میشه دیگه...
که میخندی وقتی بهت فحش میدن
تعجب نداره، یه دلقک که جدی گرفته نشه... جوکِر میشه دیگه
تو که نفت داری
اونم چاه چاه
میخندی به حالم
اونم قاه قاه
برو اون طرفتر که نفتی نشی!
برو اون طرفتر که قربانیِ
اَصاب خرابِ
یه پنجاه و هفتی نشی!
ببین اینجا ـ آره! ـ جای خوبیه!
کجا دیدی آخه فقط تو یه شب
هزارت بشه صد هزار!
بزن.. هرچی داریم و نابود کن
بزن... دود کن... دود کن.. دود کن
فقط چیزی از دین و ایمون نگو
خفه شو! فقط سود کن!
درت رو بذار...
#یاسر_قنبرلو
@asheghanehaye_fatima
دوستت دارد و از دور کنارش هستی
روی دیوار اتاق و سَر ِکارش هستی
آخرین شاعر ِ دیوانه تبارش هستی
دل من ! ساده کنم ! دار و ندارش هستی !
دوستش داری و از عاقبتش با خبری
دوستش داری و باید که دل از او نبری
دوستش داری و از خیر و شرش میگذری
دل من ! از تو چه پنهان که تو بسیار خری !
دوستت دارد و یک بند تو را میخواهد
دوستت دارد و در بند تو را میخواهد
همه ی زندگی ات چند ؟ تو را میخواهد
دل من ! گند زدی ... گند ... تو را میخواهد
شعر را صرف همین عشق ِ پریشان کردی
همه ی زندگی ات را سپر ِ آن کردی
دوستش داری و پیداست که پنهان کردی
دل من! هرچه غلط بود فراوان کردی ...
دوستت دارد و از این همه دوری غمگین
دوستت دارد و توجیه ندارد در دین
دوستت دارد و دیوانگی ِ محض است این
دل من ! لطف بفرما سر جایت بنشین !
مست از رایحه ی کوچه ی نارنجستان
دوستش داری و مبهوت شدی در باران
دوستش داری و سر گیجه ای و سرگردان
دل من ! آن دل ِ آرام مرا برگردان .
لب تو از لب او شهد و عسل میخواهد
لب او از تو فقط شعر و غزل میخواهد
دوستت دارد و از دور بغل میخواهد
دل من ! این همه خان، رستم ِ یل میخواهد
دوستش داری و رویای تو جان خواهد داد
همه ی زندگی ات را به فلان خواهد داد
فکر کردی به تو یک لحظه امان خواهد داد؟
دل من! عشق به تو شست نشان خواهد داد!
#یاسر_قنبرلو
@asheghanehaye_fatima
روی دیوار اتاق و سَر ِکارش هستی
آخرین شاعر ِ دیوانه تبارش هستی
دل من ! ساده کنم ! دار و ندارش هستی !
دوستش داری و از عاقبتش با خبری
دوستش داری و باید که دل از او نبری
دوستش داری و از خیر و شرش میگذری
دل من ! از تو چه پنهان که تو بسیار خری !
دوستت دارد و یک بند تو را میخواهد
دوستت دارد و در بند تو را میخواهد
همه ی زندگی ات چند ؟ تو را میخواهد
دل من ! گند زدی ... گند ... تو را میخواهد
شعر را صرف همین عشق ِ پریشان کردی
همه ی زندگی ات را سپر ِ آن کردی
دوستش داری و پیداست که پنهان کردی
دل من! هرچه غلط بود فراوان کردی ...
دوستت دارد و از این همه دوری غمگین
دوستت دارد و توجیه ندارد در دین
دوستت دارد و دیوانگی ِ محض است این
دل من ! لطف بفرما سر جایت بنشین !
مست از رایحه ی کوچه ی نارنجستان
دوستش داری و مبهوت شدی در باران
دوستش داری و سر گیجه ای و سرگردان
دل من ! آن دل ِ آرام مرا برگردان .
لب تو از لب او شهد و عسل میخواهد
لب او از تو فقط شعر و غزل میخواهد
دوستت دارد و از دور بغل میخواهد
دل من ! این همه خان، رستم ِ یل میخواهد
دوستش داری و رویای تو جان خواهد داد
همه ی زندگی ات را به فلان خواهد داد
فکر کردی به تو یک لحظه امان خواهد داد؟
دل من! عشق به تو شست نشان خواهد داد!
#یاسر_قنبرلو
@asheghanehaye_fatima
آنچه من دیدهام سبوست فقط
آنچه او دیده آبروست فقط
دوستم بوده است، دوست فقط
هرچه دارم به هر کسی برسد
چشمهایم برای اوست فقط...
#یاسر_قنبرلو
@asheghanehaye_fatima
آنچه او دیده آبروست فقط
دوستم بوده است، دوست فقط
هرچه دارم به هر کسی برسد
چشمهایم برای اوست فقط...
#یاسر_قنبرلو
@asheghanehaye_fatima
نرسیدن ،رسیدن محض است
آبزی ،آب را نمی بیند!
هر که در ماه زندگی بکند
رنگ مهتاب را نمی بیند....
دوری ودوستی حکایت ماست!
غیر از این هر چه هست در هوس است
پای احساس در میان باشد
انتخاب پرنده ها قفس است...
#یاسر_قنبرلو
@asheghanehaye_fatima
آبزی ،آب را نمی بیند!
هر که در ماه زندگی بکند
رنگ مهتاب را نمی بیند....
دوری ودوستی حکایت ماست!
غیر از این هر چه هست در هوس است
پای احساس در میان باشد
انتخاب پرنده ها قفس است...
#یاسر_قنبرلو
@asheghanehaye_fatima
برگی شده افتاده ام از شاخه به کویی
چون باد مرا میبری اما به چه سویی؟
این چیست که جذبش شده م موی تو؟ هرگز!
دلبستگی آن نیست که بسته ست به مویی!
ای غنچه که در عمق دلمریشه دواندی
عشقی و عجب نیست که از سنگ برویی!
من با تو چه باید بکنم عشق گریزان
با صید چه باید بکند ببر.. پتویی...
میخواهی ام اما بهچه عنوان؟ بهچه منطق؟
میخواهم ات اما به چه قیمت؟ بهچه رویی؟
من بغض تو هستم چه بباری چه بباری
من راز تو هستم چه بگویی چه نگویی...
#یاسر_قنبرلو
@asheghanehaye_fatima
چون باد مرا میبری اما به چه سویی؟
این چیست که جذبش شده م موی تو؟ هرگز!
دلبستگی آن نیست که بسته ست به مویی!
ای غنچه که در عمق دلمریشه دواندی
عشقی و عجب نیست که از سنگ برویی!
من با تو چه باید بکنم عشق گریزان
با صید چه باید بکند ببر.. پتویی...
میخواهی ام اما بهچه عنوان؟ بهچه منطق؟
میخواهم ات اما به چه قیمت؟ بهچه رویی؟
من بغض تو هستم چه بباری چه بباری
من راز تو هستم چه بگویی چه نگویی...
#یاسر_قنبرلو
@asheghanehaye_fatima
داد و بیداد نکردم، که در اندیشهی من
مرد آن است که غم را به گلو میریزد
آخرین مرحلهی اوج، فرو ریختن است
مثل فوّاره که در اوج فرو میریزد
من بنایم همه درس است، نه تحسینِ دو شیخ
دل نبستم به بنایی که فرو ریختنیست
دل نبستم به خودِ مدرسه حتّی! چه رسد
به عبایی که پس از مدرسه آویختنیست
گوسفندانِ فراوان، هوس چوپان است
آنچه دلبسته به آن است، فقط تعداد است
شاعر اما غمِ تعداد ندارد، وقتی
پرچمش کوفته بر قلّهی استعداد است
شاعر این مسئله را خوب به خاطر دارد
که نفس میکشد این قشر، به جَوسازیها!
هرکسی انجمنش کنج اتاقش باشد
بینیاز است از این خالهزنکبازیها!
میروم پشت همه، بلکه از این پس دیگر
پشت من حرف نباشد که چه شد یا چه نشد
میروم تا نفسی تازه کنم برگردم
کاش روزی برسد هرکه رَود خانهی خود...
#یاسر_قنبرلو
@asheghanehaye_fatima
مرد آن است که غم را به گلو میریزد
آخرین مرحلهی اوج، فرو ریختن است
مثل فوّاره که در اوج فرو میریزد
من بنایم همه درس است، نه تحسینِ دو شیخ
دل نبستم به بنایی که فرو ریختنیست
دل نبستم به خودِ مدرسه حتّی! چه رسد
به عبایی که پس از مدرسه آویختنیست
گوسفندانِ فراوان، هوس چوپان است
آنچه دلبسته به آن است، فقط تعداد است
شاعر اما غمِ تعداد ندارد، وقتی
پرچمش کوفته بر قلّهی استعداد است
شاعر این مسئله را خوب به خاطر دارد
که نفس میکشد این قشر، به جَوسازیها!
هرکسی انجمنش کنج اتاقش باشد
بینیاز است از این خالهزنکبازیها!
میروم پشت همه، بلکه از این پس دیگر
پشت من حرف نباشد که چه شد یا چه نشد
میروم تا نفسی تازه کنم برگردم
کاش روزی برسد هرکه رَود خانهی خود...
#یاسر_قنبرلو
@asheghanehaye_fatima
می دونید درد اکثر مون چیه؟!
دل ، کوچک است و
راز ، بزرگ است و
صبر ، کم ...
#یاسر_قنبرلو
@asheghanehaye_fatima
دل ، کوچک است و
راز ، بزرگ است و
صبر ، کم ...
#یاسر_قنبرلو
@asheghanehaye_fatima
اگر چشمي جوان داري بمان تا پير برگردد
نگاه از روي او امکان ندارد سير برگردد
نگاهش ميکنم شايد به سمتم سَر بگردانَد
سَر ِ او بر نمي گردد مگر تقدير برگردد
بُخار از چشم هايم مي رود ابري شَوَد غمگين!
مگر آن آب ِ از جو رفته با تبخير برگردد!
به کويش هر که عاقل رفت بايد منتظر باشد
که بعد از مُدّتي کوتاه با زنجير برگردد
در اين جنگل که سُلطانش يکي آهوست ، نشنيدم
که شيري تا شکارش رفته باشد ، شير برگردد ...
_🌹_
👤 #یاسر_قنبرلو
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
نگاه از روي او امکان ندارد سير برگردد
نگاهش ميکنم شايد به سمتم سَر بگردانَد
سَر ِ او بر نمي گردد مگر تقدير برگردد
بُخار از چشم هايم مي رود ابري شَوَد غمگين!
مگر آن آب ِ از جو رفته با تبخير برگردد!
به کويش هر که عاقل رفت بايد منتظر باشد
که بعد از مُدّتي کوتاه با زنجير برگردد
در اين جنگل که سُلطانش يکي آهوست ، نشنيدم
که شيري تا شکارش رفته باشد ، شير برگردد ...
_🌹_
👤 #یاسر_قنبرلو
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
برگی شده افتاده ام از شاخه به کویی
چون باد مرا می بَری ، امّا به چه سویی؟
این چیست که جذبش شده ام موی تو؟ هرگز
دلبستگی آن نیست که بستست به مویی
ای غنچه که در عمق دلم ، ریشه دواندی
عشقی و عجب نیست ،که از سنگ برویی
من با تو چه باید بکنم ، عشق گریزان
با صید ، چه باید بکند ، ببرِ پتویی
میخواهیم اما به چه عنوان؟ به چه منطق
میخواهمت اما به چه قیمت؟ به چه رویی
من بغضِ تو هستم ، چه بباری چه نباری
من راز تو هستم ، چه بگویی چه نگویی
#یاسر_قنبرلو
@asheghanehaye_fatima
چون باد مرا می بَری ، امّا به چه سویی؟
این چیست که جذبش شده ام موی تو؟ هرگز
دلبستگی آن نیست که بستست به مویی
ای غنچه که در عمق دلم ، ریشه دواندی
عشقی و عجب نیست ،که از سنگ برویی
من با تو چه باید بکنم ، عشق گریزان
با صید ، چه باید بکند ، ببرِ پتویی
میخواهیم اما به چه عنوان؟ به چه منطق
میخواهمت اما به چه قیمت؟ به چه رویی
من بغضِ تو هستم ، چه بباری چه نباری
من راز تو هستم ، چه بگویی چه نگویی
#یاسر_قنبرلو
@asheghanehaye_fatima
منو نمیبینی خوشحالی؟؟
_نگفته ایم و ندانی که چیست در دل ما
کفایت است بدانی که بی تو آشوب است
#یاسر_قنبرلو
@asheghanehaye_fatima
_نگفته ایم و ندانی که چیست در دل ما
کفایت است بدانی که بی تو آشوب است
#یاسر_قنبرلو
@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زیر مجموعه ی خودم هستم
مثل مجموعه ای که سخت تهی ست
در سرم فکر کاشتن دارم
گرچه باغ من از درخت تهی ست
عشق ، آهوی تیزپا شد و من
ببر بی حرکت پتوهایم
خشمگین نیستم که تا امروز
نرسیدم به آرزوهایم
نرسیدن رسیدن محض است
آبزی آب را نمی بیند
هرکه در ماه زندگی بکند
رنگ مهتاب را نمی بیند
دوری و دوستی حکایت ماست
غیر از این هرچه هست در هوس است
پای احساس در میان باشد
انتخاب پرنده ها قفس است
وسعت کوچک رهایی را
از نگاه اسیر باید دید
کوه در رشته کوه بسیار است
کوه را در کویر باید دید
گرچه باغ من از درخت تهی ست
در سرم فکر کاشتن دارم
شعر را، عشق را، مکاشفه را
همه را از نداشتن دارم...
#شعر_خوانی
#یاسر_قنبرلو
#باران_نیکراه
@asheghanehaye_fatima
مثل مجموعه ای که سخت تهی ست
در سرم فکر کاشتن دارم
گرچه باغ من از درخت تهی ست
عشق ، آهوی تیزپا شد و من
ببر بی حرکت پتوهایم
خشمگین نیستم که تا امروز
نرسیدم به آرزوهایم
نرسیدن رسیدن محض است
آبزی آب را نمی بیند
هرکه در ماه زندگی بکند
رنگ مهتاب را نمی بیند
دوری و دوستی حکایت ماست
غیر از این هرچه هست در هوس است
پای احساس در میان باشد
انتخاب پرنده ها قفس است
وسعت کوچک رهایی را
از نگاه اسیر باید دید
کوه در رشته کوه بسیار است
کوه را در کویر باید دید
گرچه باغ من از درخت تهی ست
در سرم فکر کاشتن دارم
شعر را، عشق را، مکاشفه را
همه را از نداشتن دارم...
#شعر_خوانی
#یاسر_قنبرلو
#باران_نیکراه
@asheghanehaye_fatima
نـه که از بوسه ی معشوق بترسم هرگز
از گنـاهی کـه پشیمان نکند، میترسم!
#یاسر_قنبرلو
@asheghanehaye_fatima
از گنـاهی کـه پشیمان نکند، میترسم!
#یاسر_قنبرلو
@asheghanehaye_fatima