عاشقانه های فاطیما
805 subscribers
21.2K photos
6.47K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آه که انسان باید چه تاوانی را بدهد تا یک خاطره را دوباره باز آفریند؟ چه چیز را باید پس بدهد، تا برهه ای از زمان را پس بگیرد؟
اگر زمان را نمی شود متوقف کرد، پس چگونه خاطره ای در ذهنمان بی کم و کاست منجمد میشود و هر بار که به آن فکر میکنیم، گویی درست دوباره در همان لحظه ایم؟! گویی دوباره در همان زمان و همان مکان هستیم و حتی خال های روی صورتِ آدم های درون خاطره ها را می بینیم، حتی ضربانِ رگِ گردنِ آنها را میتوانیم ببینیم که آرام و منظم در زیر پوستشان می تپد.
چگونه است که تمام این تصاویر را دوباره میتوانیم بیافرینیم، بی کم و کاست، اما تصویرهایی از پشتِ شیشه! گویی میانِ تو و خاطره ها یک شیشه ی شفاف قرار گرفته که تو را از آنها جدا می کند، که نمیگذارد چیزی یا کسی در درون خاطره ها را دوباره لمس کنی، اما به گونه ای دیگر. تنها می توانی خاطره ها را همانگونه که بوده اند، دوباره یادآوری کنی، و دوباره آنها را تنها و تنها تماشا کنی ...
.
#بعد_از_ابر
#بابک_زمانی
#نشر_ایجاز

@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
_گفت: میدونی؟ خیلیا توو این شهر از خفگی مُردن
_گفتم: آره، این طرفا دریا سرِ سازگاری نداره با کسی.
_گفت: دریا خیلیا رو کُشته
اما اونایی که من میگم
همشون از دلتنگی خفه شدن...

رمان #بعد_از_ابر
#بابک_زمانی
#نشر_ایجاز

@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آدم از یک جایی به بعد، دیگر خودش را به در و دیوار نمیکوبد،
از هر چه هست و نیست شاکی نمیشود، از آدم ها فاصله نمی‌گیرد.
از هیچ کس، دیگر متنفر نمیشود. دیگر گریه نمیکند، غصه نمی خورد، از حرف کسی نمی رنجد،
دیگر شعر نمیخواند، موسیقی گوش نمیدهد، به کسی زنگ نمی زند، کسی هم به او زنگ نمی زند.
دیگر صدایی، اتفاقی، بوی عطری، اسمی، زنگ تلفنی، نامه ای، خاطره ای، حرفی، یا رنگ پیراهنی حواسش را پرت نمی کند.
آدم از یک جایی به بعد، دیگر منتظر نمی ماند، دیگر عجله نمی کند، دیگر حوصله اش سر نمی رود، دیگر بی قرار نمی شود.

می دانی؟
آدم از یک جایی به بعد
فقط تماشا می‌کند...

رمان #بعد_از_ابر
#بابک_زمانی
#نشر_ایجاز

@asheghanehaye_fatima
.



@asheghanehaye_fatima



قلب آدم مثل یک اتاقِ بایگانی ست؛ پُر از پوشه و پرونده.
پرونده های ریز و درشت، پرونده های سبک و سنگین، پرونده های هزار صفحه ای، و آنهایی که فقط دو سه برگه بیشتر ندارند.
بعضی از پرونده ها خالی اند، و خودت هم نمیدانی چرا اینجایند.
بعضی از پرونده ها هستند که نمی توانی بهشان دست بزنی، البته برای توانستن که میتوانی، اما نمیخواهی که به آنها دست بزنی،
چرا که قلبت را درد می‌آورند، اذیتت می کنند، آزارت می‌دهند، تو را می رنجانند. پس می‌گذاری همانجایی که بوده اند، بمانند.
اما میان همه ی این پرونده ها، یک سری پرونده ها هم هست که تا میخواهی بازشان کنی، میبینی پوشه شان حسابی مچاله شده، انگار روی آنها آب ریخته شده، و هرچه هم توی شان نوشته شده، مثل جوهر پخش روی برگه هاشان پخش شده،
و تو هرچقدر سعی میکنی، نمیتوانی بیاد بیاوری که توی آنها چه چیزهایی نوشته بوده ای.
تو هیچوقتِ نخواهی فهمید کی و کجا آن پوشه ها رو گذاشته بودی در اتاق قلبت،
دلت می‌گیرد، و تا آخر عمر به آن پوشه ها فکر خواهی کرد، که فراموششان کرده ای...
.
رمان : #بعد_از_ابر
#بابک_زمانی
#نشر_ایجاز
.
@asheghanehaye_fatima
.
بدترین اتفاق در پاییز آن است، که کسی برود؛
رفتن های پاییز با رفتن های دیگر فرق می کند،
رفتن های پاییز در سکوت انجام می شوند،
رفتن های پاییز شوخی سرشان نمی شود،
و زندگی این را به ما خوب یاد داده بود.
آدم هایی که در پاییز می روند، هرگز بر نمی گردند،
حتی اگر برگردند، دیگر آن آدم سابق نیستند،
و این خاصیت پاییز است که همه چیز را تغییر می دهد؛
خیابان ها را
کوچه ها را
پنجره ها را
خاطره ها را
درخت ها را
و بیشتر از همه، آدم ها را ...

#بابک_زمانی
رمان : #بعد_از_ابر
بودن بعضی از آدم ها
تازه از نبودنشان شروع می‌شود...

رمان #بعد_از_ابر
#بابک_زمانی

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



بدترین اتفاق در پاییز آن است، که کسی برود؛
رفتن های پاییز با رفتن های دیگر فرق می کند،
رفتن های پاییز در سکوت انجام می شوند،
رفتن های پاییز شوخی سرشان نمی شود،
و زندگی این را به ما خوب یاد داده بود.
آدم هایی که در پاییز می روند، هرگز بر نمی گردند،
حتی اگر برگردند، دیگر آن آدم سابق نیستند،
و این خاصیت پاییز است که همه چیز را تغییر می دهد؛
کوچه ها را
خیابان ها را
پنجره ها را
خاطره ها را
درخت ها را
و بیشتر از همه، آدم ها را ...


#بابک_زمانی
رمان : #بعد_از_ابر
.

@asheghanehaye_fatima



_گفتم : میدونی؟ آدما هیچوقت نمیرن،
اصلا رفتنی در کار نیست، نمیشه که رفت،
بخوای هم نمیشه.
ببین، حتی وقتی یه تعمیرکار میاد خونه ت که یخچال درب و داغونتو تعمیر کنه، بازم تا دو سه روز بوی تند سیگاری که روی لباساش کهنه شده توو خونه ات می مونه، هرچقدم پنجره رو باز بذاری فایده نداره؛
رفتن که به این سادگیا نیست!

_گفت : من که هیچوقت سیگاری نبودم!

_گفتم : آره، ولی تو بیست و پنج سال توو اون خونه کنارمون نفس کشیدی،
نفس هاتو با باز کردن کدوم پنجره میشه از یاد برد؟

#بابک_زمانی
رمان: #بعد_از_ابر
#نشر_ایجاز
_گفتم: "بالاخره که فراموشش میکنی. اینجوری نمی مونه"
نفس عمیقی کشید و گفت:
"یادِ بعضی آدما هیچوقت تمومی نداره؛
با اینکه نیستن، با اینکه رفتن، ولی هیچ وقت خاطره شون تموم نمیشه"
_گفتم: ولی همین که نیستش، کم کم همه چی تموم میشه.

_گفت: بودنِ بعضی از آدما، تازه از نبودنشون شروع میشه.


#بابک_زمانی
رمان #بعد_از_ابر

@asheghanehaye_fatima
Forwarded from اتچ بات
.
همیشه خستگی از انجام دادنِ کاری نیست، خستگی گاهی از انجام ندادنِ کاری‌ست؛ کاری که می‌توانسته‌ای و انجام نداده‌ای، نگذاشته‌اند که انجام دهی؛ گویی تمام دنیا غُل و زنجیرت شده که آن کار را انجام ندهی. خستگیِ انجام ندادن، بسیار کُشنده‌تر است، بسیار طولانی‌تر است، بسیار غم‌انگیزتر است. اصلاً خستگی انجام ندادنِ یک کار، چیزی فراتر از خستگی‌ست؛ و این نوع خستگی، «ته‌نشین شدن» نام دارد. ته‌نشین شدنِ آدم در خودش. ته‌نشین شدن همه‌ی توان و آرزو و امیدهای آدم در درونِ خودش. مثل ته‌نشین شدن ذراتِ شناور در گودال آبی که سنگی به درونش انداخته باشی. مثل ته‌نشین شدنِ دانه‌های خاک‌شیر در یک لیوانِ شیشه‌ای. از یک جایی به بعد، آدم‌ها هم در خودشان ته‌نشین می‌شوند؛ اما کسانی که ته‌نشین شده‌اند، دوام نمی‌آورند، زنده نمی‌مانند، همان دوران جوانی، زندگی را می‌بوسند و می‌گذارند کنار؛ آن‌ها هم که پوست کُلفت‌ترند و ته‌نشینی در دوران جوانی را تاب می‌آورند، آن را سال‌ها بعد، با چین و چروک‌های صورت و رنگ موهای سرشان پس می‌دهند؛ مثل پدر که چین‌های صورت و رنگ موهایش، خبر از ته‌نشینیِ بزرگی در او می‌داد که در گوشه‌ای از حیاط آن‌گونه چُمباتمه زده بود. اصلاً می‌دانید چیست؟ آدم‌هایی که در گوشه‌ای تک و تنها زانوهای خود را بغل می‌کنند و چمباتمه می‌زنند، همان ته‌نشین‌شدگان هستند؛ همان‌ها که خودشان در خودشان ته‌نشین شده است. .
.
رمان #بعد_از_ابر
#بابک_زمانی
#نشر_ایجاز
@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
_گفت: میدونی؟ خیلیا توو این شهر از خفگی مُردن
_گفتم: آره، این طرفا دریا سرِ سازگاری نداره با کسی.
_گفت: دریا خیلیا رو کُشته
اما اونایی که من میگم
همشون از دلتنگی خفه شدن...

رمان #بعد_از_ابر
#بابک_زمانی
#نشر_ایجاز

Video : Shahin Mung

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima




اما شب؛ شب که می‌شود، حریم و حجابی بر عالم می‌افتد و انسان در خفای آن می‌تواند آزادانه خودش باشد و با زشتی و زیباییِ خود روبرو شود و آن‌را ببیند؛ و این خاصیت شب است که هر انسانی را به حقیقت خود نزدیک می‌کند. در شب است که انسان ها عاشق می‌شوند، گریه می‌کنند و به یاد می‌آورند خود را. در شب است که مردان عاشق زنان‌شان می‌شوند و حقیقتِ درون خود را بر آنان نمایان می‌کنند. انسان در شب است که حقیقت درونِ خود را باز می‌یابد؛ حقیقتِ این‌که به واقع او چه بوده و چه هست؛ این‌که عاشق است، ظالم هست و یا قاتل ...
.
#بابک_زمانی
رمان #بعد_از_ابر
نشر ایجاز
@asheghanehaye_fatima


بی مقدمه گفت :
"گردو اما میوه ی باوفاییه؛ خورد و خاک شیرش میکنی، نابودش میکنی؛ ولی بازم تنهات نمیذاره"

گفتم : "منو با یه دونه گردو مقایسه میکنی؟ "

دستاشو از توو جیب شلوارش درآورد و گرفت جلو صورتم

گفت : "ببین دستامو!
هنوز خاطره ی گردوهایی که تابستون چیدم باهامه،
ولی تو این همه مدت کجا بودی؟ "




از رمان: #بعد_از_ابر
نویسنده: #بابک_زمانی
گفت:همه ش که نباید توو فکر اتفاقای افتاده باشی،گاهی هم باید به اتفاقای نیفتاده فکر کنی.

به پاهات فکر کن که هنوز داریشون، به چشمات که هنوز سر جاشونن، به خونه ات که هنوز سیل نبرده تش،به مادرت که هنوز زنده اس.

بالاخره یه چیزایی توو زندگی هست که اتفاق نیفتادنو تو میتونی به خاطر همونا خوشحال باشی.

گفتم پس عشق چی؟ آخه هنوز توو عمرم عاشق نشدم.

گفت:راستشو بخوای عشق تنها چیزیه که نمیدونی اتفاق افتادنش بهتره یا اتفاق نیفتادنش


#بابک_زمانی
#بعد_از_ابر


@asheghanehaye_fatima
.
حسی در درون مادرها هست که درست و غلط را مشخص می کند؛ گویی آنها از آینده خبر دارند؛ گویی جام جهان نمایی در قلبشان دارند که ازهمه چیز باخبرشان می کند. گویی قطب نمایی در درونِ سینه ی خود دارند که مسیر فرزندانشان را نشان شان می دهد؛ که راه و بی راهه را به آنها می گوید. اگر دریایی در روبرویت باشد و حتی پاهایت تا زانو در آن غوطه ور باشد، وقتی مادر بگوید،نه این دریانیست؛ قطعا چیزی جز سراب نخواهد بود ؛واگر راه زیبا و بی خطری برایت چشم نوازی کند، وقتی مادر بگوید نه! بی شک بی راهه است؛
و من نمیدانم این حس را از کجا آورده اند مادرها، نه تنها من، که هیچ مردِ دیگری هم نخواهد دانست رازِ این شگفتی را.
گمان میکنم که زن با تولد هرفرزندش، هربار می میرد، ودر روح و جسم و کالبدِ آن فرزند؛ دوباره حلول می یابد وگرنه دلیل این همه دلشوره و اطمینان چیست؟
همین است که مادرها از تن و روح خودشان میگذرند؛ نگرانِ پیرشدن نیستند نگران چین و چروک هایی که برصورتشان نقش می بندد نیستند؛ چون می دانند که با تولد هرفرزند ، در کالبد آنان دوباره متولد میشوند، دوباره جوان می شوند و این گونه است که دراین جهان بزرگ، مادرها تنهاموجودات ِِجاودانه هستند و راز اکسیر جوانی را تنها آنها بلدند ...
.
.
رمان #بعد_از_ابر
#بابک_زمانی
#نشر_ایجاز

@asheghanehaye_fatima
#بعد_از-ابر 📚

مادر گفت انتظار زیادی از تو نداره.
همینکه روی پله ها راه بری و صدای پاتو بشنوه، همینکه توو آشپزخونه درِ یخچال رو وا کنی و مثل حواس پرتی های همیشگیت لیوان از دستت بیفته،
همینکه سرفه کنی، یا اینکه نصفه شب کلید برق رو بزنی و لامپا رو روشن کنی،
چه میدونم! همین چیزای ساده، مثه صدای ناخن گرفتنت یا ورق زدن دفترچه یادداشتت،
همینا راضیش میکنه که دیگه گریه نکنه!
گفتم مادر، انتظار زیادی از یه مُرده داری!
گفت اگه اینا چیزای زیادیه و اون نمی تونه انجامشون بده
پس چطور بلده اینقدر منو دلتنگ خودش کنه؟

#ﺑﺎﺑﻚ_ﺯﻣﺎنی


@asheghanehaye_fatima
.
حسی در درون مادرها هست که درست و غلط را مشخص می کند؛ گویی آنها از آینده خبر دارند؛ گویی جام جهان نمایی در قلبشان دارند که ازهمه چیز باخبرشان می کند. گویی قطب نمایی در درونِ سینه ی خود دارند که مسیر فرزندانشان را نشان شان می دهد؛ که راه و بی راهه را به آنها می گوید. اگر دریایی در روبرویت باشد و حتی پاهایت تا زانو در آن غوطه ور باشد، وقتی مادر بگوید،نه این دریانیست؛ قطعا چیزی جز سراب نخواهد بود ؛واگر راه زیبا و بی خطری برایت چشم نوازی کند، وقتی مادر بگوید نه! بی شک بی راهه است؛
و من نمیدانم این حس را از کجا آورده اند مادرها، نه تنها من، که هیچ مردِ دیگری هم نخواهد دانست رازِ این شگفتی را.
گمان میکنم که زن با تولد هرفرزندش، هربار می میرد، ودر روح و جسم و کالبدِ آن فرزند؛ دوباره حلول می یابد وگرنه دلیل این همه دلشوره و اطمینان چیست؟
همین است که مادرها از تن و روح خودشان میگذرند؛ نگرانِ پیرشدن نیستند نگران چین و چروک هایی که برصورتشان نقش می بندد نیستند؛ چون می دانند که با تولد هرفرزند ، در کالبد آنان دوباره متولد میشوند، دوباره جوان می شوند و این گونه است که دراین جهان بزرگ، مادرها تنهاموجودات ِِجاودانه هستند و راز اکسیر جوانی را تنها آنها بلدند ...
.
.
رمان #بعد_از_ابر
#بابک_زمانی
#نشر_ایجاز

@asheghanehaye_fatima
عاشقانه های فاطیما
Video
.
همیشه خستگی از انجام دادنِ کاری نیست، خستگی گاهی از انجام ندادنِ کاری‌ست؛ کاری که می‌توانسته‌ای و انجام نداده‌ای، نگذاشته‌اند که انجام دهی؛ گویی تمام دنیا غُل و زنجیرت شده که آن کار را انجام ندهی. خستگیِ انجام ندادن، بسیار کُشنده‌تر است، بسیار طولانی‌تر است، بسیار غم‌انگیزتر است. اصلاً خستگی انجام ندادنِ یک کار، چیزی فراتر از خستگی‌ست؛ و این نوع خستگی، «ته‌نشین شدن» نام دارد. ته‌نشین شدنِ آدم در خودش. ته‌نشین شدن همه‌ی توان و آرزو و امیدهای آدم در درونِ خودش. مثل ته‌نشین شدن ذراتِ شناور در گودال آبی که سنگی به درونش انداخته باشی. مثل ته‌نشین شدنِ دانه‌های خاک‌شیر در یک لیوانِ شیشه‌ای. از یک جایی به بعد، آدم‌ها هم در خودشان ته‌نشین می‌شوند؛ اما کسانی که ته‌نشین شده‌اند، دوام نمی‌آورند، زنده نمی‌مانند، همان دوران جوانی، زندگی را می‌بوسند و می‌گذارند کنار؛ آن‌ها هم که پوست کُلفت‌ترند و ته‌نشینی در دوران جوانی را تاب می‌آورند، آن را سال‌ها بعد، با چین و چروک‌های صورت و رنگ موهای سرشان پس می‌دهند؛ مثل پدر که چین‌های صورت و رنگ موهایش، خبر از ته‌نشینیِ بزرگی در او می‌داد که در گوشه‌ای از حیاط آن‌گونه چُمباتمه زده بود. اصلاً می‌دانید چیست؟ آدم‌هایی که در گوشه‌ای تک و تنها زانوهای خود را بغل می‌کنند و چمباتمه می‌زنند، همان ته‌نشین‌شدگان هستند؛ همان‌ها که خودشان در خودشان ته‌نشین شده است. .
.
رمان #بعد_از_ابر
#بابک_زمانی
#نشر_ایجاز
.
پی‌نوشت: حدودا هفت سال پیش، خانمی از یک مرد بی‌خانمان این ویدیو را در خیابان تهیه می‌کند‌. مرد بی‌خانمان رایان آرکاند نام دارد و با پیانوی قدیمی که در گوشه خیابان رها شده، شروع به نواختن قطعه‌ی بسیار زیبایی به نام «آغاز» می‌کند. این قطعه بسیار دلنشین است و هرگز قبل از آن شنیده نشده‌ بود. در پایان خانم از مرد بی‌خانمان می‌پرسد، «خودت این قطعه رو نوشتی؟» و او در پاسخ می‌گوید «بله»
.
این خانم ویدیو را در یوتیوب خود قرار می‌دهد و این ویدیو میلیون‌ها بار دیده می‌شود و همه از این حجم زیبایی شگفت زده می‌شوند. خوشبختانه چند روز بعد، رایان را پیدا می‌کنند و به او کمک می‌کنند که به زندگی‌اش بازگردد.
این قطعه اکنون یکی از محبوب‌ترین و معروف‌ترین قطعات پیانو است که هزاران بار توسط پیانیست های مختلف دوباره اجرا شده.
و رایان آرکاندِ بی‌خانمان با این یک قطعه، برای همیشه در دل‌ها جاودانه شد.
.@asheghanehaye_fatima
.
گفتم : "بالاخره که فراموشش میکنی. اینجوری نمی مونه"
نفس عمیقی کشید و گفت :

"یادِ بعضی آدما هیچوقت تمومی نداره؛
با اینکه نیستن، با اینکه رفتن، ولی هیچ وقت خاطره شون تموم نمیشه"

گفتم : ولی همین که نیستش، کم کم همه چی تموم میشه.
گفت : بودنِ بعضی از آدما، تازه از نبودنشون شروع میشه...



#بابک_زمانی
#بعد_از_ابر


@asheghanehaye_fatima