عاشقانه های فاطیما
781 subscribers
21K photos
6.4K videos
276 files
2.93K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
.

چشمان تو چون چشمه‌ای است ژرف - که سیراب می‌کند.
خورشیدها در چشم‌های تو - به نظاره نشسته‌اند.
حتی
نومید مردمان برای کشتن خویشتن
به ساحل ژرفنای چشم تو می‌روند.
در ژرفنای چشم‌های تو گم می‌شود همه خاطرات من
*
دریا است چشم تو و
مرغان طوفان بر فراز آن
وان گاه که آسمان صاف می‌شود
و ابرهای چون پیشبند فرشتگان - تکه‌تکه می‌شوند
آن آبی آسمانی عمیق فراز کشتزارها
از چشم‌های تو است
*
گو باد را برو!
چشمان تو با ابر و اشک زیباترین شوند.
ای رشک آسمانِ روی شسته در رگبارهای تند
آن آبی عمیق که در بارفتن شکسته دیده می‌شود
از چشم‌های تو است.
*
آن روشنای آبناک - که دردهای هفتگانه از آن زاده می‌شوند
آن تیغه‌های مژگان که رنگین‌کمان در آن- درهم‌شکسته است
اینک
چو روزگار من ز سایه اشک‌های غم - تاریک گشته است
گویی که زنبقی است که فقط
برای سوگواری در این تیره آبها - سر برکشیده است.
*
در این سیاهی پیوسته اندوهناک غم
تنها مفر برای شادی من - چشم‌های تو است
آنجاست که معجزات شهسواران قصه‌ها - تکرار می‌شوند
هر چشم بر هم گذاشتنت،
چون  جنبش ردای مریم عذرا به جلجتا
تثلیث دیگری است
*
هرچند یک دهان برای سرودنِ بهار،
برای گفتن همه سرودها و فسوس‌ها و نغمه‌ها بسنده است
اما
آسمان برای گنجاندن ستارگان در آن
بسیار کوچک است
زین رو
به پهنه گسترده دوگانه چشم‌های تو
احتیاج هست.
*
آن کودکی که به زیبایی، خو گرفته است
کمتر دو چشم به تعجب کند فراخ
اما در فراخنای چشم‌های تو
-آن چشمه‌سار شکوفه‌های وحشی کوه‌های دور-
راست با فریب همراه می‌شود.
*
آه ای کبود رنگ‌باخته که در آن تمام جانوران، عشق‌های خشن خویش را تباه کرده‌اند
آه ای پناهگاه بانگ آذرخش‌های گم‌شده در پشت ابرها
دیگر ستاره در آسمان دیده نمی شود!
رگبارهای شهابی تو - راه ستاره قطبی را گرفته اند

مرداد بدون باد
من
بادبان برافراشته -درسکون- گرفتار آمده
*
من این سنگ آتشین را برآورده‌ام از مغاک
انگشت‌های من - در آتش ممنوعه این کانسار، سوخته
آه ای بهشت صدبار یافته و صدبار گم شده
چشمان تو شهر طلا و سرب - نه
شهر آرزو است.
*

آری قسم به چشم تو
که در شامگاه آخرین
وقتی‌که کشتی‌شکستگان سرمازده
آخرین تخته‌پاره‌های کشتی خویش را سوزانده بوده‌اند
من با دو چشم خود
معجزه چشمان «السا» را - در آن فرازگاه - دیده بوده‌ام.

#چشمان_السا
شعری از #لویی_آراگون
بازسرایی از #حسین_برهمت

@asheghanehaye_fatima