عاشقانه های فاطیما
819 subscribers
21.2K photos
6.5K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
و دست‌هایِ او
نیرویِ نور بود
نیرویِ نور با رمقِ دست‌های من
بیدار شد،
حرارت شد
خورشید شد
سخاوت شد

#یدالله_رویایی


@asheghanehaye_fatima
تعریف کن!
تعریف که می‌کنی پایت را همان‌جایی می‌گذاری که روزی من چراغ برداشته‌ام، و گام تو این‌گونه با دست من آشنا می‌شود.
تعریف کن..
همه‌ی تعریف‌ها برای آنند که دست‌ها تنها نمانند...

📚هفتاد سنگ قبر
✍️#یدالله_رویایی

@asheghanehaye_fatima
(یدلله رویایی (من از دوستت دارم
<unknown>
‍`
من با به تمنای تو خواهم ماند
من با سخن از تو خواهم خواند
ما خاطره از شبانه می‌گیریم
ما خاطره از گریختن در یاد
از لذتِ ارمغان در پنهان،
ما خاطره‌ایم از به نجواها
من دوست دارم از تو بگویم را
ای جلوه‌ی از به آرامی
من دوست دارم از تو شنیدن را
تو لذتِ نادر شنیدن باش
تو از به شباهت از به زیبایی
بر دیده تشنه‌ام تو دیدن باش

🎙شعر و صدا: #یدالله_رویایی

●آهنگ‌ساز: #مجید_انتظامی

@asheghanehaye_fatima
و شکلِ راه رفتنِ تو
معنای مثنوی است
و روحِ مولوی است اینک
کز ساقِ تو
حکایتِ نی را برمی‌دارد

#یدالله_رویایی


@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.

راز می‌شوم
و به انگشت تو می پیچم...
وقتی اشاره به عشق دارد...



#یدالله_رویایی

@asheghanehaye_fatima
خوشبختم که تکه‌ای بزرگ از من کنار تو، همیشه سالم و راضی است وقتی تکه‌های دیگرم، اینجا و آنجا، بیمار و رنجورند...




قسمتی از #نامه‌ی #پرویز_اسلام_پور به #یدالله_رویایی


@asheghanehaye_fatima
پاییز سبز

زمین فصاحت برگ چنار را
به باد خستهٔ پاییز می‌سپرد
هوا ترنم سودایی شکفتن را
ز نبض بی‌تپش خاک می‌گرفت.

غروب حرف خودش را
به گوش جنگل خاموش گفته بود
و شیروانی‌ی لال
میان دودهٔ افشانِ شب شبح می‌شد.

میان درهم هذیان من، دو شعلهٔ سبز
نشست
به روی شیشهٔ تار
ملال پرده شکست
و از حقیقت اشیا بوی شک برخاست
و با حقیقت اشیا بوی او پیوست.

تمام پنجرهٔ من
خیال او شده بود
تمام پوستم از عطر آشتی بیمار
تمام ذهن من از نور و نسترن سرشار.

من از رطوبت سبز نگاه او دیدم
که در نهایت چشمش کبوتر دل من
قلمرویی ز برهنه‌ترین هواها داشت
و اشتیاق تب‌آلود بام‌های بلند
در آفتاب ز پرواز دور او می‌سوخت.

ز روی پنجرهٔ من
خیال او پَر زد
و شب ادامه گرفت
و من ادامه گرفتم.



#یدالله_رویایی | از مجموعهٔ «از دوستت دارم»
#شما_فرستادید


@asheghanehaye_fatima
زبان پرسه بر کشاله می‌کشم
خرچنگ خفته از جا برمی‌خیزد
و کیر _ماه اساطیر_
در فکری بی‌حیا از حیا می‌افتد
سخت می‌شود

تا در میان اعضا اعضایم را
به رکعتی
در تو جمع می‌کنم
با تو جمعه می‌کنم
عضو میانی‌ام را
رکوع خفته را
نهفته را

قصر سیاه کوچک تو باز می‌شود
و ریتم در کمر می‌گیرد
با رسم خط ناخن‌ها بر پشت

#یدالله_رویایی


@asheghanehaye_fatima