ای طعم قند ، طعم عسل ! آشنات لب
لب می مکد به شوق بغل در هوات لب
شیرینکم ! گلم ! که پر از ناز و عشوه ای
لب وا بکن که باز بریزم به پات لب
هرگز کسی ندیده صدف را به رنگ سرخ
دری گرفته از لبت از هر جهات لب
وقتی که می کشی لب خود را به روی لب
می ریزد از قصیده ی این کائنات لب
عالم شبیه غنچه ی افسوس می شود
تا غنچه میکند گل ناز و ادات لب
صف میکشند جمله فقیهان به شرب خمر
تا میزنی به جام پر از منکرات لب
در لحظه های خلوت آن یادگارها -
رازیست ، نانوشته از آن ماجرات لب
لبخند میزنی و لبت فتنه می کند
لبخند میزنی و لبت ای فدات ، لب !
لب نیست این لبی که تو داری ... بمیرمش
پر می زند به شوق لبی در هوات .. لب
خورشید می دود به مداری که وا کند
در سایه سار بوسه ی بی انتهات لب
دریا سوار موج به توفان سپرده دل
تا وا کند شبی کف ساحل برات لب
"معشوق چون نقاب ز رخ در نمیکشد"
پس من چطور میزنم اینجا صدات ، لب !؟
#طاها_ابراهیمی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
لب می مکد به شوق بغل در هوات لب
شیرینکم ! گلم ! که پر از ناز و عشوه ای
لب وا بکن که باز بریزم به پات لب
هرگز کسی ندیده صدف را به رنگ سرخ
دری گرفته از لبت از هر جهات لب
وقتی که می کشی لب خود را به روی لب
می ریزد از قصیده ی این کائنات لب
عالم شبیه غنچه ی افسوس می شود
تا غنچه میکند گل ناز و ادات لب
صف میکشند جمله فقیهان به شرب خمر
تا میزنی به جام پر از منکرات لب
در لحظه های خلوت آن یادگارها -
رازیست ، نانوشته از آن ماجرات لب
لبخند میزنی و لبت فتنه می کند
لبخند میزنی و لبت ای فدات ، لب !
لب نیست این لبی که تو داری ... بمیرمش
پر می زند به شوق لبی در هوات .. لب
خورشید می دود به مداری که وا کند
در سایه سار بوسه ی بی انتهات لب
دریا سوار موج به توفان سپرده دل
تا وا کند شبی کف ساحل برات لب
"معشوق چون نقاب ز رخ در نمیکشد"
پس من چطور میزنم اینجا صدات ، لب !؟
#طاها_ابراهیمی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
نشسته ام که تو را ساده، بی ریا بنویسم
تغزلی به تو زیبای دلربا بنویسم
قلم به دست گرفتم تصدقت! که بگویم
دلم گرفته برایت اجازه تا بنویسم
به جاده های تغزل نشسته ام به گدایی
برای شرح تو باید تو را چه ها بنویسم
تنت به ناز طبیبان نیازمند مبادا
برای عافیتت روز و شب دعا بنویسم
دوباره خسته ام از خود، دوباره بی تو مریضم
برای مرحم دردم کمی دوا بنویسم
دوای من لب سرخت، دوای من! که بخندی
بدون خنده ات ای گل! چه ماجرا بنویسم
اگر که فکر و خیالت به ذوق شعر نباشد
بگو که فایده اش چیست؟ غزل چرا بنویسم
تو ماه، ماهترینی، تو شاهکار خدایی
برای شرح تو باید که از خدا بنویسم
من از خدا بنویسم برای شکر و تشکر
که آفریده گلی را که مرحبا بنویسم
تمام آنچه که گفتم فقط مقدمه گفتم
قلم به دست گرفتم...... فقط تو را بنویسم
#طاها_ابراهیمی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
تغزلی به تو زیبای دلربا بنویسم
قلم به دست گرفتم تصدقت! که بگویم
دلم گرفته برایت اجازه تا بنویسم
به جاده های تغزل نشسته ام به گدایی
برای شرح تو باید تو را چه ها بنویسم
تنت به ناز طبیبان نیازمند مبادا
برای عافیتت روز و شب دعا بنویسم
دوباره خسته ام از خود، دوباره بی تو مریضم
برای مرحم دردم کمی دوا بنویسم
دوای من لب سرخت، دوای من! که بخندی
بدون خنده ات ای گل! چه ماجرا بنویسم
اگر که فکر و خیالت به ذوق شعر نباشد
بگو که فایده اش چیست؟ غزل چرا بنویسم
تو ماه، ماهترینی، تو شاهکار خدایی
برای شرح تو باید که از خدا بنویسم
من از خدا بنویسم برای شکر و تشکر
که آفریده گلی را که مرحبا بنویسم
تمام آنچه که گفتم فقط مقدمه گفتم
قلم به دست گرفتم...... فقط تو را بنویسم
#طاها_ابراهیمی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
ساعت به وقت لحظه ی من بی قرارمت!
با تیک و تاک دلهره در انتظارمت
یک ذره یاد و عشق تو از دل نرفته است
یعنی که مثل روز نخستین دچارمت
ای انتظار سخت کشنده! به سینه ام
تا لحظه های با تو شدن می فشارمت
ای مرهم تمام عذابی که دیده ام
بر زخم های بی کسی ام می گذارمت
ای دل! تگرگ خورده ی طوفان عاشقی
طاقت بیار تا که به باران سپارمت
ای یادگار زخم و سکوت قبیله ام
یک روز در قبیله ی غم می هوارمت
...........
روزی به روی شیشه ی این پنجره به آه
خواهم نوشت جمله ی من دوست دارمت
#طاها_ابراهیمی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
با تیک و تاک دلهره در انتظارمت
یک ذره یاد و عشق تو از دل نرفته است
یعنی که مثل روز نخستین دچارمت
ای انتظار سخت کشنده! به سینه ام
تا لحظه های با تو شدن می فشارمت
ای مرهم تمام عذابی که دیده ام
بر زخم های بی کسی ام می گذارمت
ای دل! تگرگ خورده ی طوفان عاشقی
طاقت بیار تا که به باران سپارمت
ای یادگار زخم و سکوت قبیله ام
یک روز در قبیله ی غم می هوارمت
...........
روزی به روی شیشه ی این پنجره به آه
خواهم نوشت جمله ی من دوست دارمت
#طاها_ابراهیمی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima