عاشقانه های فاطیما
783 subscribers
21K photos
6.4K videos
276 files
2.93K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
همه‌ی ما دو زندگی داریم: زندگی واقعی ‌مان همان است كه در كودكی رویایش را بافته‌ ایم ، رویایی كه در جوانی و میانسالی ، توی ابرها ، همچنان به پرداختنش ادامه می ‌دهیم.

و زندگی جعلی ‌مان هم ، همین است كه در روابطمان با دیگران از سر گرفته ‌ایم ، رفتاری كاربردی كه به نفع‌ مان است ، زندگی ‌ایی كه با خوابیدن توی تابوت تمام می ‌شود ...


#فرناندو_پسوآ
کتاب: دلواپسی



@asheghanehaye_fatima
قلب‌ام چیزی بیش از آن نغمه که در
توست نمی‌خواهد
شاید یک موسیقیِ موهومی تو
گوش می‌کنم، نمی‌دانم؛ و خوش‌بخت‌ام
و خوش‌بختی‌یی نیست که دروغ نباشد
تا وقتی برجا بماند راست است
چه اهمیتی دارد حقیقت از چه تمجید می‌کند
وقتی من این‌گونه خوش‌بخت‌ام

#فرناندو_پسوآ


@asheghanehaye_fatima
آری خسته‌ام،
و به نرمی لب‌خند می‌زنم بر خستگی،
که فقط همین است؛
در تن آرزویی برای خواب،
در روح تمنایی برای نیندیشیدن...

#فرناندو_پسوآ

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima

کسی که عشق وَرزیده،
چه می‌تواند بکند
جز آنکه
محضِ استراحت،
دیگر در زندگی‌اش
کسی را دوست نداشته باشد ... ؟!




    #فرناندو_پسوآ

    ( دلواپسی )
.

تو همان افيونِ تسلى بخشى

#فرناندو_پسوآ

@asheghanehaye_fatima
بهار که بازگردد
شاید دیگر در دنیا نباشم.
امروز ای کاش می‌توانستم بهار را چو انسانی بینگارم
تا در عالمِ خیال ببینمش که بر مرگِ من مویه می‌کند
آن‌گاه که تنها دوست خود را از دست رفته می‌بیند.
بهار اما هیچ چیزی نیست:
نوعی نحوه‌ی گفتار است.
نه گل‌ها دگرباره بازمی‌گردند و نه برگ‌های سبز.
گل‌های دیگری می‌شکفند و برگ‌های سبز دیگری.
و روزهای دل‌چسب دیگری از پی می‌آیند.
هیچ‌چیز بازنمی‌گردد و نه هیچ‌چیز که تکرار شود،
چرا که همه‌چیز واقعی‌ست.‎

■شاعر: #فرناندو_پسوآ [ Fernando Pessoa | پرتغال‌، ۱۹۳۵-۱۸۸۸ ]
@asheghanehaye_fatima
اینک، بر فرازِ چروکِ پیشانیِ کوتاه‌ام،
دیگر سپید می‌گردد موی آن جوانِ جان‌باخته در من. 
امروز دیگر چندان فروغی ندارند چشمانم. 
و دیگر روا نیست بر لبانم،
سهمی از بوسه‌ها.
اگر که اینک نیز دوستم می‌داری،
تو را به‌خاطرِ دوست داشتن، تمامش کن: 
که اکنون دوست داشتنت،
خیانتت به من باشد با خود من!

#فرناندو_پسوآ


@asheghanehaye_fatima
چه بی‌پروا دوستت دارم
و چه بی‌نشان تو را گم می‌کنم
وقتی که دروغ می‌گویم
به زنی که در چشم‌های من تو را جست‌وجو می‌کند
و مردی که هر روز از نامِ تو می‌پرسد. 

#فرناندو_پسوآ [ Fernando Pessoa | پرتغال،۱۸۸۸-۱۹۳۵ ]

@asheghanehaye_fatima
تنهای تنها بودن چه خوب است

انسان می‌تواند با خود بلند بلند صحبت کند و قدم بزند،
بی‌آن‌که نگاه‌ها مزاحم‌اش شوند،
می‌تواند درونِ رؤیایی‌ ناخواسته به متکایی تکیه دهد!
کل خانه به مزرعه تبدیل می‌شود...
خودم را ویران کردم تا بتوانم بفهمم.

فهمیدن یعنی از کف دادنِ دوست داشتن...
تنهایی تباه‌ام می‌سازد، بودن در جمع آزارم می‌دهد.

«تنهایی‌ست که مرا شکل می‌دهد نه انسان‌ها»
نمی‌دانم این جمله برگرفته از «روسو» است یا شخص دیگری؛
اما قطعن برخاسته از ذهنی شبیه ذهن من است.


#فرناندو_پسوآ [ Fernando Pessoa | پرتغال،۱۸۸۸-۱۹۳۵ ]
@asheghanehaye_fatima
من در قلبم
مثل جعبه‏‌ای
که از پُری درش بسته نمی‏‌شود

تمام جاهایی که بوده‌ام
تمام بندرهایی که به آن‌ها رسیده‌‏ام
تمام منظره‏‌هایی که از پنجره‌ها و دریچه‏‌ها
یا در پستوها
در رویا.. دیده‌ام را .. جا داده‏‌ام

همه چیز، به اندازه‌ی همه‏ چیز

و این بسیار کمتر است از آرزوهایم!


#فرناندو_پسوآ
#شما_فرستادید


@asheghanehaye_fatima
خسته‌ام،
‏و به نرمی لبخند می‌زنم بر خستگی،
‏که فقط همين است؛
‏در تن آرزويی برای خواب،
‏در روح تمنايی برای نينديشيدن...

#‏فرناندو_پسوآ
@asheghanehaye_fatima
روشنی در اندیشه است،
روشنی در احساس
و روشنی در خواستن؛
و بی‌تفاوت است، آن که در تعقیب است
تا تنها به‌ دست آورده شود؛
مالکِ مضاعف، بی‌آن‌که تقسیم در کار باشد،
ـ در بایستن و در هستن ـ

برایم هیچ شانسی ممکن نیست که نگهبانی دهم
برایِ منی که هیچیک از چیزهای او نیستم.
انگار زنده‌ایم، انگار مُرده‌ایم، زندگی
آرام بر روی آسمان‌های راکد،
وفادار به واژه‌ی داده شده و به‌ اندیشه‌ی داشته.

همه‌چیز بیشتر با خداست.

#فرناندو_پسوآ [ Fernando Pessoa | پرتغال،۱۸۸۸-۱۹۳۵ ]
@asheghanehaye_fatima
حتا غیابش چیزی‌ست که همیشه با من است.
و بدان‌سان دوستش می‌دارم
که نمی‌دانم چگونه تمنایش کنم.
اگر نبینمش در خیالِ خود بازمی‌آفرینمش،
و به‌سانِ درختانِ سرفراز استوارم.
و به دیدن‌اش بر خود می‌لرزم، و فراموش می‌کنم که در نبودش چه احساسی دارم.

Even her absence is something that' s with me.
And I like her so much I don' t know how to desire her.
If I don' t see her, I imagine her and am strong like the tall trees.
But if I see her I tremble, I don't know what' s happened to what I feel in her absence.

#فرناندو_پسوآ [ Fernando Pessoa | پرتغال،۱۸۸۸-۱۹۳۵ ]

@asheghanehaye_fatima
چه بی‌پروا دوست‌ات دارم
و چه بی‌نشان تو را گم می‌کنم
وقتی که دروغ می‌گویم
به زنی که در چشم‌های من تو را جست‌وجو می‌کند
و مردی که هر روز از نامِ تو می‌پرسد. 


#فرناندو_پسوآ [ Fernando Pessoa | پرتغال، ۱۸۸۸–۱۹۳۵ ]


@asheghanehaye_fatima
.

روشن است که خسته‌ام
زیرا آدمیان در جایی باید خسته شوند
از چه خسته‌ام، نمی‌دانم
دانستنش به هیچ رو به کارم نیاید
زیرا خستگی همان است که هست
سوزش زخم همان است که هست
و آن را با سببش کاری نیست
آری خسته‌ام
و به نرمی لبخند می‌زنم
بر خستگی که فقط همین است
در تن آرزویی برای خواب
در روح تمنایی برای نیندیشیدن


#فرناندو_پسوآ



@asheghanehaye_fatima
روشن است که خسته‌ام
زیرا آدمیان در جایی باید خسته شوند
از چه خسته‌ام، نمی‌دانم
دانستنش به هیچ رو به کارم نیاید
زیرا خستگی همان است که هست
سوزش زخم همان است که هست
و آن را با سببش کاری نیست
آری خسته‌ام
و به نرمی لبخند می‌زنم
بر خستگی که فقط همین است
در تن آرزویی برای خواب
در روح تمنایی برای نیندیشیدن


#فرناندو_پسوآ


@asheghanehaye_fatima
حتا غیابش چیزی‌ست که همیشه با من است.
و بدان‌سان دوستش می‌دارم
که نمی‌دانم چگونه تمنایش کنم.
اگر نبینمش در خیالِ خود بازمی‌آفرینمش،
و به‌سانِ درختانِ سرفراز استوارم.
و به دیدن‌اش بر خود می‌لرزم، و فراموش می‌کنم که در نبودش چه احساسی دارم.


#فرناندو_پسوآ

@asheghanehaye_fatima
▫️

کسی که عشق ورزیده، چه می‌تواند بکند جز آنکه محضِ استراحت، دیگر در زندگی‌اش کسی را دوست نداشته باشد؟

#فرناندو_پسوآ

@asheghanehaye_fatima
شاید یک موسیقی موهومی تو
گوش می‌کنم، نمی‌دانم، و خوش‌بخت‌ام

و خوشبختی‌یی نیست که دروغ نباشد
تا وقتی بر جا بماند راست است
چه اهمیتی دارد حقیقت از چه تمجید می‌کند
وقتی من این‌گونه خوش‌بخت‌ام‌.


#فرناندو_پسوآ [ Fernando Pessoa / پرتغال، ۱۸۸۸–۱۹۳۵ ]

@asheghanehaye_fatima
لحظاتی وجود دارد که در آن همه چیز ما را
خسته می‌کند، حتا همان چیزی که سببِ بازیابی
نشاطِ ما می‌شد.

: #فرناندو_پسوآ [ Fernando Pessoa / پرتغال، ۱۸۸۸–۱۹۳۵ ]

@asheghanehaye_fatima