لم داده بودم مثل یک برکه
در انزوای سرد این زندان
بوی تعفن داشت احساسم
احساس یاس از بارش باران
مرداب جانم خواب بد میدید
این خانه بوی مرگ و خون میداد
تا اینکه یک شب عکس ماهی بر
این خانه ی ویرانه ام افتاد
بوی جهنم رفت و گندابش
اردیبهشتی سر زد از مرداب
محکم بغل میکرد ماهش را
در ابتدای هر شب مهتاب
هی بوسه میزد ماه بر مرداب
با دامن کوتاش میرقصید
قرصی که حل شد توی اشک او
ماهی که با اشکاش میخندید
پیش از تو از مرگ من و شعرم
بی هیچ شکی مطمئن بودم
بوسیدیم انگار بعد از آن
موسیقی یی از بتهوون بودم
از هر سرانگشتم تو میریزی
در بیت بیت من تو پیدایی
ماهی که جای خانه در دریا
در قلب این برکه هویدایی
اردیبهشتی زن! تنت آتش
رب النوع آرامش محضی
تو اتفاق ناب تاریخی
تو به همه دنیام می ارزی
#محمدرضا_واقف
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
در انزوای سرد این زندان
بوی تعفن داشت احساسم
احساس یاس از بارش باران
مرداب جانم خواب بد میدید
این خانه بوی مرگ و خون میداد
تا اینکه یک شب عکس ماهی بر
این خانه ی ویرانه ام افتاد
بوی جهنم رفت و گندابش
اردیبهشتی سر زد از مرداب
محکم بغل میکرد ماهش را
در ابتدای هر شب مهتاب
هی بوسه میزد ماه بر مرداب
با دامن کوتاش میرقصید
قرصی که حل شد توی اشک او
ماهی که با اشکاش میخندید
پیش از تو از مرگ من و شعرم
بی هیچ شکی مطمئن بودم
بوسیدیم انگار بعد از آن
موسیقی یی از بتهوون بودم
از هر سرانگشتم تو میریزی
در بیت بیت من تو پیدایی
ماهی که جای خانه در دریا
در قلب این برکه هویدایی
اردیبهشتی زن! تنت آتش
رب النوع آرامش محضی
تو اتفاق ناب تاریخی
تو به همه دنیام می ارزی
#محمدرضا_واقف
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima