به پرنده
پرواز آموختم
پر کشید و رفت
به سوی سرنوشت خویش
طاق باز دراز می کشم
خیره به آسمان
و عبور ابرهای خالی از باران را
تماشا می کنم
تنم از خاطره تهی می شود
و دلم از چشم انتظاری
آن هنگام
راز به سمتی می رود
و پرواز به سمتی دیگر
#کلارا_خانس
@asheghanehaye_fatima
پرواز آموختم
پر کشید و رفت
به سوی سرنوشت خویش
طاق باز دراز می کشم
خیره به آسمان
و عبور ابرهای خالی از باران را
تماشا می کنم
تنم از خاطره تهی می شود
و دلم از چشم انتظاری
آن هنگام
راز به سمتی می رود
و پرواز به سمتی دیگر
#کلارا_خانس
@asheghanehaye_fatima
به رودخانه رفتیم،
از سنجاقکهای آبی یاد گرفتیم
که نگاهمان را پاس بداریم و از علف
دلکندن آموختیم
شعرهایت شاهتوتها بودند و
جریانِ آب در دهانِ من
و آب انعکاسِ لبخندت را بر من میپاشید
نشاطی
که با آن گیسوانام را میبافتی.
آه ای صدا
وضوحات را نگهدار!
نگذار مفاهیم ابریات کنند
شبدری میچینی و میگویی
نور با سوزنی نقشِ زمان را در سنگ میکند.
■شاعر: #کلارا_خانس [ Clara Janés / اسپانیا، ۱۹۴۰ ]
■برگردان: #محسن_عمادی
@asheghanehaye_fatima
از سنجاقکهای آبی یاد گرفتیم
که نگاهمان را پاس بداریم و از علف
دلکندن آموختیم
شعرهایت شاهتوتها بودند و
جریانِ آب در دهانِ من
و آب انعکاسِ لبخندت را بر من میپاشید
نشاطی
که با آن گیسوانام را میبافتی.
آه ای صدا
وضوحات را نگهدار!
نگذار مفاهیم ابریات کنند
شبدری میچینی و میگویی
نور با سوزنی نقشِ زمان را در سنگ میکند.
■شاعر: #کلارا_خانس [ Clara Janés / اسپانیا، ۱۹۴۰ ]
■برگردان: #محسن_عمادی
@asheghanehaye_fatima