■با من بیا
با من بیا
شاید دیگر باد
چنین بر ما نَوَزَد
و شاید ستارهها دیگر
چنین بر ما نتاباند
بیا با من
پیش از پاییز
پیش از آنکه دریاهای خون
ما را از هم جدا کند
و پیش از آنکه تو
عشق را در قلب خود ویران کنی
و من عشق را در قلبام.
■شاعر: #امیلی_برونته [ Emily Jane Brontë | انگلستان، ۳۰ ژوئیه ۱۸۱۸ – ۱۹ دسامبر ۱۸۴۸ ]
■برگردان: #چیستا_یثربی
@asheghanehaye_fatima
با من بیا
شاید دیگر باد
چنین بر ما نَوَزَد
و شاید ستارهها دیگر
چنین بر ما نتاباند
بیا با من
پیش از پاییز
پیش از آنکه دریاهای خون
ما را از هم جدا کند
و پیش از آنکه تو
عشق را در قلب خود ویران کنی
و من عشق را در قلبام.
■شاعر: #امیلی_برونته [ Emily Jane Brontë | انگلستان، ۳۰ ژوئیه ۱۸۱۸ – ۱۹ دسامبر ۱۸۴۸ ]
■برگردان: #چیستا_یثربی
@asheghanehaye_fatima
وقتی می فهمی عاشق شدی که میبینی دوست نداری بخوابی
چون واقعیت شیرینتر از رویاهایت شده است
#امیلی_برونته
@asheghanehaye_fatima
چون واقعیت شیرینتر از رویاهایت شده است
#امیلی_برونته
@asheghanehaye_fatima
من زمین زیر پایش را دوست دارم
هوای بالای سرش را
هر چیزی را که او به آن دست میزند
هر کلمه ای را که به زبان می آورد
همه ی حالتهایش را دوست دارم
همه ی کارهایش را
خلاصه سر تا پایش را دوست دارم...
#امیلی_برونته
@asheghanehaye_fatima
هوای بالای سرش را
هر چیزی را که او به آن دست میزند
هر کلمه ای را که به زبان می آورد
همه ی حالتهایش را دوست دارم
همه ی کارهایش را
خلاصه سر تا پایش را دوست دارم...
#امیلی_برونته
@asheghanehaye_fatima
من زمین زیر پایش را دوست دارم
هوای بالای سرش را
هر چیزی را که او به آن دست میزند
هر کلمه ای را که به زبان می آورد
همه ی حالتهایش را دوست دارم
همه ی کارهایش را
خلاصه سر تا پایش را دوست دارم...
#امیلی_برونته
@asheghanehaye_fatima
هوای بالای سرش را
هر چیزی را که او به آن دست میزند
هر کلمه ای را که به زبان می آورد
همه ی حالتهایش را دوست دارم
همه ی کارهایش را
خلاصه سر تا پایش را دوست دارم...
#امیلی_برونته
@asheghanehaye_fatima
عاشقانه های فاطیما
زنی را دوستداشتن، از مرگ گریختن از هستی خاکی بیرونرفتن، در روح همدیگر چون رعد غریدن، با هم دراز کشیدن،گوش سپردن، خیالپردازی کردن، همراه با درختان شبانه وزیدن یکدیگر را بوسیدن و نواختن، لحظهای همدیگر را به زندگی آوردن، غروبکردن و با شگفتی طلوعکردن است.…
اگر یقین داشتم که هر گاه جان میسپارم
تو به من خواهی پیوست
جانام را چون پوستی اضافی میکَندم
و بیدرنگ ابدیت را میگُزیدم...
#امیلی_برونته [ Emily Jane Brontë | انگلستان، ۳۰ ژوئیه ۱۸۱۸ - ۱۹ دسامبر ۱۸۴۸ ]
@asheghanehaye_fatima
تو به من خواهی پیوست
جانام را چون پوستی اضافی میکَندم
و بیدرنگ ابدیت را میگُزیدم...
#امیلی_برونته [ Emily Jane Brontë | انگلستان، ۳۰ ژوئیه ۱۸۱۸ - ۱۹ دسامبر ۱۸۴۸ ]
@asheghanehaye_fatima
–به من بگو ببینم او را چگونه دوست داری؟
+نلی این چه سوال احمقانهییست؟ همانطوری که دیگران همدیگر را دوست دارند.
–نه، این جوابِ قانع کنندهیی نبود. جوابِ حسابی بده.
+من زمینِ زیر پاهای او و هوایی که استنشاق میکند را دوست دارم. هر چیز را که دست میزند و هر سخنی را که بر زبان میآورد دوست دارم. نگاههایش را، تمامِ حرکاتاش را و خودش را هر طور که هست و همانطور که هست تماموکمال دوست دارم .حالا این دلیل کافیست یا نه؟
■✍: #امیلی_برونته [ Emily Jane Brontë | انگلستان، ۳۰ ژوئیه ۱۸۱۸ - ۱۹ دسامبر ۱۸۴۸ ]
√●بخشی از رمان بلندیهای_بادگیر
@asheghanehaye_fatima
+نلی این چه سوال احمقانهییست؟ همانطوری که دیگران همدیگر را دوست دارند.
–نه، این جوابِ قانع کنندهیی نبود. جوابِ حسابی بده.
+من زمینِ زیر پاهای او و هوایی که استنشاق میکند را دوست دارم. هر چیز را که دست میزند و هر سخنی را که بر زبان میآورد دوست دارم. نگاههایش را، تمامِ حرکاتاش را و خودش را هر طور که هست و همانطور که هست تماموکمال دوست دارم .حالا این دلیل کافیست یا نه؟
■✍: #امیلی_برونته [ Emily Jane Brontë | انگلستان، ۳۰ ژوئیه ۱۸۱۸ - ۱۹ دسامبر ۱۸۴۸ ]
√●بخشی از رمان بلندیهای_بادگیر
@asheghanehaye_fatima
من زمین زیر پایش را دوست دارم
هوای بالای سرش را
هر چیزی را که او به آن دست میزند
هر کلمه ای را که به زبان می آورد
همه ی حالتهایش را دوست دارم
همه ی کارهایش را
خلاصه سر تا پایش را دوست دارم...
#امیلی_برونته
@asheghanehaye_fatima
هوای بالای سرش را
هر چیزی را که او به آن دست میزند
هر کلمه ای را که به زبان می آورد
همه ی حالتهایش را دوست دارم
همه ی کارهایش را
خلاصه سر تا پایش را دوست دارم...
#امیلی_برونته
@asheghanehaye_fatima
وقتی میفهمی عاشق شدی که میبینی دوست نداری بخوابی، چون واقعیت شیرینتر از رویاهایت شده است.
#امیلی_برونته
@asheghanehaye_fatima
#امیلی_برونته
@asheghanehaye_fatima