جوانی بیحاصل،
اسیر همه چیز،
من زندگیام را
با حساسیتی فزون از حد
بر باد دادهام
آه بگذار زمان عاشق شدن دلها فرارسد...
#آرتور_رمبو
برگردان: #مراد_فرهادپور
@asheghanehaye_fatima
اسیر همه چیز،
من زندگیام را
با حساسیتی فزون از حد
بر باد دادهام
آه بگذار زمان عاشق شدن دلها فرارسد...
#آرتور_رمبو
برگردان: #مراد_فرهادپور
@asheghanehaye_fatima
جوانی بیحاصل،
اسیر همهچیز،
من زندگیام را
با حساسیتی فزون از حد
بر باد دادهام
آه، بگذار زمان عاشقشدنِ دلها فرا رسد.
به خود گفتم: رهایش کن
و خود نیز از نظرها کناره گیر:
بیقول شادیهای برتر.
ای در خود فرو رفتن آرام،
مگذار چیزی متوقفت کند.
آنچنان صبور بودهام
که همهچیز را فراموش کردهام؛
ترس و رنج به آسمانها گریختهاند،
عطشی مهلک
رگهای مرا تیره میکند.
چون مرغزاری
روینده و شکوفا از تلخه و کُندر
که به غفلت،
به وِز وزِ وحشیانۀ هزار مگس کثیف
رها گشته است.
آه، ای جداییهای بیشمار روح بیچاره
که تنها صورت بانوی مقدسمان را دارد،
آیا کسی به مریم باکره دعا میکند؟
جوانی بیحاصل،
اسیر همهچیز،
من زندگیام را
با حساسسیت فزون از حد
بر باد دادهام
آه بگذار زمان عاشق شدن فرا رسد.
ترانۀ بلندترین برج
#آرتور_رمبو
ترجمه:مراد فرهادپور
@asheghanehaye_fatima
اسیر همهچیز،
من زندگیام را
با حساسیتی فزون از حد
بر باد دادهام
آه، بگذار زمان عاشقشدنِ دلها فرا رسد.
به خود گفتم: رهایش کن
و خود نیز از نظرها کناره گیر:
بیقول شادیهای برتر.
ای در خود فرو رفتن آرام،
مگذار چیزی متوقفت کند.
آنچنان صبور بودهام
که همهچیز را فراموش کردهام؛
ترس و رنج به آسمانها گریختهاند،
عطشی مهلک
رگهای مرا تیره میکند.
چون مرغزاری
روینده و شکوفا از تلخه و کُندر
که به غفلت،
به وِز وزِ وحشیانۀ هزار مگس کثیف
رها گشته است.
آه، ای جداییهای بیشمار روح بیچاره
که تنها صورت بانوی مقدسمان را دارد،
آیا کسی به مریم باکره دعا میکند؟
جوانی بیحاصل،
اسیر همهچیز،
من زندگیام را
با حساسسیت فزون از حد
بر باد دادهام
آه بگذار زمان عاشق شدن فرا رسد.
ترانۀ بلندترین برج
#آرتور_رمبو
ترجمه:مراد فرهادپور
@asheghanehaye_fatima
آسمان!
عشق!
آزادی!
چه رؤیایی!
آه دیوانهی بیچاره!
تو ذوب میشدی در او
چون دانهی برف در آتش
#آرتور_رمبو [ Arthur Rimbaud | فرانسه، ۱۸۹۱-۱۸۵۴ ]
@asheghanehaye_fatima
عشق!
آزادی!
چه رؤیایی!
آه دیوانهی بیچاره!
تو ذوب میشدی در او
چون دانهی برف در آتش
#آرتور_رمبو [ Arthur Rimbaud | فرانسه، ۱۸۹۱-۱۸۵۴ ]
@asheghanehaye_fatima
جوانی بیحاصل،
اسیر همهچیز،
من زندگیام را
با حساسیتی فزون از حد
بر باد دادهام
آه، بگذار زمان عاشقشدنِ دلها فرا رسد.
به خود گفتم: رهایش کن
و خود نیز از نظرها کناره گیر:
بیقول شادیهای برتر.
ای در خود فرو رفتن آرام،
مگذار چیزی متوقفت کند.
آنچنان صبور بودهام
که همهچیز را فراموش کردهام؛
ترس و رنج به آسمانها گریختهاند،
عطشی مهلک
رگهای مرا تیره میکند.
چون مرغزاری
روینده و شکوفا از تلخه و کُندر
که به غفلت،
به وِز وزِ وحشیانۀ هزار مگس کثیف
رها گشته است.
آه، ای جداییهای بیشمار روح بیچاره
که تنها صورت بانوی مقدسمان را دارد،
آیا کسی به مریم باکره دعا میکند؟
جوانی بیحاصل،
اسیر همهچیز،
من زندگیام را
با حساسسیت فزون از حد
بر باد دادهام
آه بگذار زمان عاشق شدن فرا رسد.
ترانۀ بلندترین برج
#آرتور_رمبو
ترجمه:مراد فرهادپور
@asheghanehaye_fatima
اسیر همهچیز،
من زندگیام را
با حساسیتی فزون از حد
بر باد دادهام
آه، بگذار زمان عاشقشدنِ دلها فرا رسد.
به خود گفتم: رهایش کن
و خود نیز از نظرها کناره گیر:
بیقول شادیهای برتر.
ای در خود فرو رفتن آرام،
مگذار چیزی متوقفت کند.
آنچنان صبور بودهام
که همهچیز را فراموش کردهام؛
ترس و رنج به آسمانها گریختهاند،
عطشی مهلک
رگهای مرا تیره میکند.
چون مرغزاری
روینده و شکوفا از تلخه و کُندر
که به غفلت،
به وِز وزِ وحشیانۀ هزار مگس کثیف
رها گشته است.
آه، ای جداییهای بیشمار روح بیچاره
که تنها صورت بانوی مقدسمان را دارد،
آیا کسی به مریم باکره دعا میکند؟
جوانی بیحاصل،
اسیر همهچیز،
من زندگیام را
با حساسسیت فزون از حد
بر باد دادهام
آه بگذار زمان عاشق شدن فرا رسد.
ترانۀ بلندترین برج
#آرتور_رمبو
ترجمه:مراد فرهادپور
@asheghanehaye_fatima
ستاره در قلبِ گوشهایت سرخِ گُلی میگرید
جاودانگی، سپیدی را از پشتِ گردن تا باریکیِ کمرگاهت میپیچد
دریا بر نوکِ پستانهایت حنا میریزد
و مرد!
تیرگی را بر اندامِ شاهوارت جاری میکند..
#آرتور_رمبو
@asheghanehaye_fatima
جاودانگی، سپیدی را از پشتِ گردن تا باریکیِ کمرگاهت میپیچد
دریا بر نوکِ پستانهایت حنا میریزد
و مرد!
تیرگی را بر اندامِ شاهوارت جاری میکند..
#آرتور_رمبو
@asheghanehaye_fatima