سرشار از بوی تنش بودم، طعم دهن و جای دستهاش در وجودم مثل نبض میزد، میکوبید، چیزی جادویی، آن جادوی ابدی که تمام زشتیها، بدیها و کژیهای دنیا را از یادم میبرد، خالص میشدم، شیشه میشدم و تن خود را در تن او میدیدم، و او را از خودم عبور میدادم.
به کسی پناه برده بودم که دنیا را بر دوش داشت، بعد احساس میکردم که در عمیقترین نقطهٔ دنیا فرو میروم، مثل تشت ته نشین میشوم.
منگ و بیحال میشدم و بعد به خیال او پناه میبردم، در یادم او را میساختم، با او زندگی میکردم، حرف میزدم، سرم را روی سینهاش میگذاشتم تا باز کی بتوانم خودم را به او برسانم و در گرمای حضورش ذوب شوم.
#سال_بلوا
#عباس_معروفی
@asheghanehaye_fatima
به کسی پناه برده بودم که دنیا را بر دوش داشت، بعد احساس میکردم که در عمیقترین نقطهٔ دنیا فرو میروم، مثل تشت ته نشین میشوم.
منگ و بیحال میشدم و بعد به خیال او پناه میبردم، در یادم او را میساختم، با او زندگی میکردم، حرف میزدم، سرم را روی سینهاش میگذاشتم تا باز کی بتوانم خودم را به او برسانم و در گرمای حضورش ذوب شوم.
#سال_بلوا
#عباس_معروفی
@asheghanehaye_fatima
این همه رنج، این همه زخم، و این همه غصه کافی نبود که این همه دار و تیر و تفنگ میساختند ؟
#سال_بلوا
#عباس_معروفی
@asheghanehaye_fatima
#سال_بلوا
#عباس_معروفی
@asheghanehaye_fatima
گویی عشق در نرسیدن است
تلخی اش هم همین است
نرسیدن
دوری و تمام ِ فاصله ها
من تو را دوست دارم، تو دیگری را
دیگری من را دوست دارد، من دیگری را
من تو را دوست دارم، تو من را
اما نمی شود، همه چیز محکم می ایستد که نشود.
#عباس_معروفی🖌️
#سال_بلوا📚
@asheghanehaye_fatima
تلخی اش هم همین است
نرسیدن
دوری و تمام ِ فاصله ها
من تو را دوست دارم، تو دیگری را
دیگری من را دوست دارد، من دیگری را
من تو را دوست دارم، تو من را
اما نمی شود، همه چیز محکم می ایستد که نشود.
#عباس_معروفی🖌️
#سال_بلوا📚
@asheghanehaye_fatima
روح آدم را می جَوَند تا حرف خودشان را به کرسی بنشانند.
نه به عشق فکر میکنند نه به گذشته ها،
و یادشان نمی آید که روزی روزگاری گفته اند: “دوستت دارم“
#سال_بلوا
#عباس_معروفی
@asheghanehaye_fatima
نه به عشق فکر میکنند نه به گذشته ها،
و یادشان نمی آید که روزی روزگاری گفته اند: “دوستت دارم“
#سال_بلوا
#عباس_معروفی
@asheghanehaye_fatima