@asheghanehaye_fatima
«خب، تعریف کن ببینم چه خبر…»
آفتاب از پشت سرم میفته توی سینهی اتاق و من زل میزنم به سایه روشن روی دیوار… از کجاش بگم؟ اصلا دوباره گفتنش چی رو عوض می کنه. اما میگم. که بشنوه؟ نه! که خودم رو عذاب بدم. من این جا نیستم که حالم خوب بشه، نیومدم که برام نسخه بپیچه. اینجام که قصهم رو بهش بگم، تا بعد از من هرکی اومد روی این مبل نشست، داستان من رو براش تعریف کنه. اگه خواست مثال بیاره از من حرف بزنه. بگه یه نفر رفت و با رفتنش روح یکی دیگه رو با خودش برد. بگه یه نفر رفت و حرفا و خاطراتش رو پیش یکی دیگه جا گذاشت، که اون به مرگ طبیعی نمیره، که دق مرگ بشه. بگه من برای زنده موندنش خیلی تلاش کردم، اما بیفایده بود. اون سالها قبل برای کسی که رفته بود مُرده بود. خیلی مرده بود.
میگه: «خب، نگفتی، اوضاع چه طوره؟»
آفتاب از پشت سرم افتاده توی سینهی اتاق، من گم میشم توی سیاهی ترک دیوار، داد میزنم اما صدام به کسی نمیرسه، هرچی بیشتر فریاد میکشم، بیشتر توی تاریکی فرو میرم. داد میزنم، ولی کسی نمیشنوه. لعنت به اون که توی قلبم جا مونده، لعنت به من که فراموشش نکردم.
#پویا_جمشیدی
#هیچ
«خب، تعریف کن ببینم چه خبر…»
آفتاب از پشت سرم میفته توی سینهی اتاق و من زل میزنم به سایه روشن روی دیوار… از کجاش بگم؟ اصلا دوباره گفتنش چی رو عوض می کنه. اما میگم. که بشنوه؟ نه! که خودم رو عذاب بدم. من این جا نیستم که حالم خوب بشه، نیومدم که برام نسخه بپیچه. اینجام که قصهم رو بهش بگم، تا بعد از من هرکی اومد روی این مبل نشست، داستان من رو براش تعریف کنه. اگه خواست مثال بیاره از من حرف بزنه. بگه یه نفر رفت و با رفتنش روح یکی دیگه رو با خودش برد. بگه یه نفر رفت و حرفا و خاطراتش رو پیش یکی دیگه جا گذاشت، که اون به مرگ طبیعی نمیره، که دق مرگ بشه. بگه من برای زنده موندنش خیلی تلاش کردم، اما بیفایده بود. اون سالها قبل برای کسی که رفته بود مُرده بود. خیلی مرده بود.
میگه: «خب، نگفتی، اوضاع چه طوره؟»
آفتاب از پشت سرم افتاده توی سینهی اتاق، من گم میشم توی سیاهی ترک دیوار، داد میزنم اما صدام به کسی نمیرسه، هرچی بیشتر فریاد میکشم، بیشتر توی تاریکی فرو میرم. داد میزنم، ولی کسی نمیشنوه. لعنت به اون که توی قلبم جا مونده، لعنت به من که فراموشش نکردم.
#پویا_جمشیدی
#هیچ
.
.
بودن، یا نبودن، سوال اینجاست !
آیا شایسته تر آن است که به تیر و تازیانهٔ تقدیرِ جفاپیشه تن دردهیم، و یا تیغ برکشیده و با دریایی از مصائب بجنگیم و به آنان پایان دهیم؟
بمیریم، به خواب رویم- و دیگر #هیچ.
و در این خواب دریابیم که رنجها و هزاران زجری که این تن خاکی میکشد، به پایان آمده.
این سرانجامی است که مشتافانه بایستی آرزومند آن بود؛
مردن، به خواب رفتن، به خواب رفتن، و شاید خواب دیدن...
ها! مشکل همین جاست؛ زیرا اندیشه اینکه در این خواب مرگ پس از رهایی ، چه رویاهایی پدید میآید ما را به درنگ وامیدارد؛ و همین مصلحت اندیشی است که این گونه بر عمر مصیبت میافزاید.
وگرنه کیست که خفّت و ذلّت زمانه، ظلم ظالم،
رنجهای عشق تحقیرشده، بی شرمی منصب داران، همه را تحمل کند ؟
در حالی که میتواند خویش را با خنجری برهنه خلاص کند؟
کیست که این بار گران را تاب آورد،
و زیر بار این زندگی زجرآور، ناله کند و خون دل خورد؟
اما هراس از آنچه پس از مرگ پیش آید،
از سرزمینی ناشناخته که از مرز آن هیچ مسافری بازنگردد، اراده آدمی را سست نماید.
و وامی داردمان که مصیبتهای خویش را تاب آوریم،
و این آگاهی است که ما همه را جبون ساخته،
و این نقش مبهم اندیشه است که رنگ ذاتی عزم ما را بیرنگ میکند.
آه دیگر خاموش، افیلیای مهربان! ای پری زیبا، در نیایشهای خویش، گناهان مرا نیز به یاد آر."
#هملت
#ویلیام_شکسپیر
@asheghanehaye_fatima
.
بودن، یا نبودن، سوال اینجاست !
آیا شایسته تر آن است که به تیر و تازیانهٔ تقدیرِ جفاپیشه تن دردهیم، و یا تیغ برکشیده و با دریایی از مصائب بجنگیم و به آنان پایان دهیم؟
بمیریم، به خواب رویم- و دیگر #هیچ.
و در این خواب دریابیم که رنجها و هزاران زجری که این تن خاکی میکشد، به پایان آمده.
این سرانجامی است که مشتافانه بایستی آرزومند آن بود؛
مردن، به خواب رفتن، به خواب رفتن، و شاید خواب دیدن...
ها! مشکل همین جاست؛ زیرا اندیشه اینکه در این خواب مرگ پس از رهایی ، چه رویاهایی پدید میآید ما را به درنگ وامیدارد؛ و همین مصلحت اندیشی است که این گونه بر عمر مصیبت میافزاید.
وگرنه کیست که خفّت و ذلّت زمانه، ظلم ظالم،
رنجهای عشق تحقیرشده، بی شرمی منصب داران، همه را تحمل کند ؟
در حالی که میتواند خویش را با خنجری برهنه خلاص کند؟
کیست که این بار گران را تاب آورد،
و زیر بار این زندگی زجرآور، ناله کند و خون دل خورد؟
اما هراس از آنچه پس از مرگ پیش آید،
از سرزمینی ناشناخته که از مرز آن هیچ مسافری بازنگردد، اراده آدمی را سست نماید.
و وامی داردمان که مصیبتهای خویش را تاب آوریم،
و این آگاهی است که ما همه را جبون ساخته،
و این نقش مبهم اندیشه است که رنگ ذاتی عزم ما را بیرنگ میکند.
آه دیگر خاموش، افیلیای مهربان! ای پری زیبا، در نیایشهای خویش، گناهان مرا نیز به یاد آر."
#هملت
#ویلیام_شکسپیر
@asheghanehaye_fatima