چه بهاری بود
با تو خندیدن
و چنگ زدن
به زنگهای نگاه تو
شهوانی و آرام
چون اناری عریان.
نگاهِ تو اشارتِ نیمروز است
در تقاطع پاییز.
در دریاهای پیرامونِ نگاهِ تو
پرندگان،
چون تیرهای مسموم
به پرواز درمیآیند
تابستان،
چشمْبسته
در پای دیوار ایستاده است
چه به جا مانده از نگاهِ تو
جز سایهای فرسوده
جنگلی دور
گلی مغموم
برادههای رنگهای یک بهار؟
پرندهها چگونه
به فقدانِ یک آسمان عادت میکنند؟
آه،
من از شناختنِ باران جا ماندهام
به اناری عریان میمانم؛
مغلوب و رنجیده
نگاهِ قدیمی تو
چون پاییزی زنگ خورده
با طنینِ زنگها ترکم میکند...
#آیتن_موتلو
@asheghanehaye_fatima
با تو خندیدن
و چنگ زدن
به زنگهای نگاه تو
شهوانی و آرام
چون اناری عریان.
نگاهِ تو اشارتِ نیمروز است
در تقاطع پاییز.
در دریاهای پیرامونِ نگاهِ تو
پرندگان،
چون تیرهای مسموم
به پرواز درمیآیند
تابستان،
چشمْبسته
در پای دیوار ایستاده است
چه به جا مانده از نگاهِ تو
جز سایهای فرسوده
جنگلی دور
گلی مغموم
برادههای رنگهای یک بهار؟
پرندهها چگونه
به فقدانِ یک آسمان عادت میکنند؟
آه،
من از شناختنِ باران جا ماندهام
به اناری عریان میمانم؛
مغلوب و رنجیده
نگاهِ قدیمی تو
چون پاییزی زنگ خورده
با طنینِ زنگها ترکم میکند...
#آیتن_موتلو
@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
صبح میشود
با من بیدار میشوی
پرندهها صدای تو را بر بالهایشان نقاشی میکنند
باران شبانه قطع میشود
کوچهها به مهمانی روز میروند.
تو میخندی
بازار در چشمان تو بنا میشود
طفلی مادرش را گم میکند
در سیمای تو پیدا میکند.
سخن میگوییم
به مقصد میرسند مسافران
چراغهای کشتیها روشن میشود
ماه به مهمانی دریاها میرود
ماهیها سفرههای حقیرانه پهن میکنند.
صورت تو را لمس میکنم
چشمانم پر از اشک میشود
در هر جای دنیا
زنان سرود تازهای آغاز میکنند.
#آیتن_موتلو
@asheghanehaye_fatima
صبح میشود
با من بیدار میشوی
پرندهها صدای تو را بر بالهایشان نقاشی میکنند
باران شبانه قطع میشود
کوچهها به مهمانی روز میروند.
تو میخندی
بازار در چشمان تو بنا میشود
طفلی مادرش را گم میکند
در سیمای تو پیدا میکند.
سخن میگوییم
به مقصد میرسند مسافران
چراغهای کشتیها روشن میشود
ماه به مهمانی دریاها میرود
ماهیها سفرههای حقیرانه پهن میکنند.
صورت تو را لمس میکنم
چشمانم پر از اشک میشود
در هر جای دنیا
زنان سرود تازهای آغاز میکنند.
#آیتن_موتلو
@asheghanehaye_fatima
اگر روزی همه عشقهای ناگفتهات
به سراغ همه دروغهای گفته شدهات باز آیند
اگر خوابهایی که به آینده تبعید کردهای
مانند شاخههای ظریفی بشکند
عشق ترمیم میکند
اگر برج ناقوس روزهای قلب تو
از هجوم توفان دروغ فرو بریزد
اگر خون زمان مانند ریگهای بر باد رفته
از دستهای تو جاری شود
عشق ترمیم میکند
اگر تنهاییات مانند اتاق هتلی است که چنگی به دل مهمانانش نمیزند
اگر از سایه میخکوب شدهات بیرون نمیتوانی شد
اگر کلید لحظههایی که بدان پناه آوردهای پوسیده است
عشق ترمیم میکند
اگر همه پرنیان مهتاب جادههای عبور تو
ترانه روح منزوی تو را زمزمه کنند
و حیات مانند تصویر وداعی ناگهانی
از آلبومهای پاره شده بیرون بیاید
عشق ترمیم میکند
اگر شعلههای خون تو چراغ تنت را نمیافروزد
اگر رنگ شبهای شرابی را فراموش کردهای
اگر الماس معاشقه دیگر برق نمیزند
اگر قدح لمس در دست تو شکسته است
عشق ترمیم میکند
اگر چهره دیوانه وجودت
به چهرهای که در آینهها رها کردهای شباهت دارد
اگر رفتن تو منزل رجعت توست
آن راههای نرفته را
آن دیوانه زخمی را
عشق ترمیم میکند
#آیتن_موتلو
@asheghanehaye_fatima
به سراغ همه دروغهای گفته شدهات باز آیند
اگر خوابهایی که به آینده تبعید کردهای
مانند شاخههای ظریفی بشکند
عشق ترمیم میکند
اگر برج ناقوس روزهای قلب تو
از هجوم توفان دروغ فرو بریزد
اگر خون زمان مانند ریگهای بر باد رفته
از دستهای تو جاری شود
عشق ترمیم میکند
اگر تنهاییات مانند اتاق هتلی است که چنگی به دل مهمانانش نمیزند
اگر از سایه میخکوب شدهات بیرون نمیتوانی شد
اگر کلید لحظههایی که بدان پناه آوردهای پوسیده است
عشق ترمیم میکند
اگر همه پرنیان مهتاب جادههای عبور تو
ترانه روح منزوی تو را زمزمه کنند
و حیات مانند تصویر وداعی ناگهانی
از آلبومهای پاره شده بیرون بیاید
عشق ترمیم میکند
اگر شعلههای خون تو چراغ تنت را نمیافروزد
اگر رنگ شبهای شرابی را فراموش کردهای
اگر الماس معاشقه دیگر برق نمیزند
اگر قدح لمس در دست تو شکسته است
عشق ترمیم میکند
اگر چهره دیوانه وجودت
به چهرهای که در آینهها رها کردهای شباهت دارد
اگر رفتن تو منزل رجعت توست
آن راههای نرفته را
آن دیوانه زخمی را
عشق ترمیم میکند
#آیتن_موتلو
@asheghanehaye_fatima
اگر روزی همه عشقهای ناگفتهات
به سراغ همه دروغهای گفته شدهات باز آیند
اگر خوابهایی که به آینده تبعید کردهای
مانند شاخههای ظریفی بشکند
عشق ترمیم میکند
اگر برج ناقوس روزهای قلب تو
از هجوم توفان دروغ فرو بریزد
اگر خون زمان مانند ریگهای بر باد رفته
از دستهای تو جاری شود
عشق ترمیم میکند
اگر تنهاییات مانند اتاق هتلی است که چنگی به دل مهمانانش نمیزند
اگر از سایه میخکوب شدهات بیرون نمیتوانی شد
اگر کلید لحظههایی که بدان پناه آوردهای پوسیده است
عشق ترمیم میکند
اگر همه پرنیان مهتاب جادههای عبور تو
ترانه روح منزوی تو را زمزمه کنند
و حیات مانند تصویر وداعی ناگهانی
از آلبومهای پاره شده بیرون بیاید
عشق ترمیم میکند
اگر شعلههای خون تو چراغ تنت را نمیافروزد
اگر رنگ شبهای شرابی را فراموش کردهای
اگر الماس معاشقه دیگر برق نمیزند
اگر قدح لمس در دست تو شکسته است
عشق ترمیم میکند
اگر چهره دیوانه وجودت
به چهرهای که در آینهها رها کردهای شباهت دارد
اگر رفتن تو منزل رجعت توست
آن راههای نرفته را
آن دیوانه زخمی را
عشق ترمیم میکند
#آیتن_موتلو
@asheghanehaye_fatima
به سراغ همه دروغهای گفته شدهات باز آیند
اگر خوابهایی که به آینده تبعید کردهای
مانند شاخههای ظریفی بشکند
عشق ترمیم میکند
اگر برج ناقوس روزهای قلب تو
از هجوم توفان دروغ فرو بریزد
اگر خون زمان مانند ریگهای بر باد رفته
از دستهای تو جاری شود
عشق ترمیم میکند
اگر تنهاییات مانند اتاق هتلی است که چنگی به دل مهمانانش نمیزند
اگر از سایه میخکوب شدهات بیرون نمیتوانی شد
اگر کلید لحظههایی که بدان پناه آوردهای پوسیده است
عشق ترمیم میکند
اگر همه پرنیان مهتاب جادههای عبور تو
ترانه روح منزوی تو را زمزمه کنند
و حیات مانند تصویر وداعی ناگهانی
از آلبومهای پاره شده بیرون بیاید
عشق ترمیم میکند
اگر شعلههای خون تو چراغ تنت را نمیافروزد
اگر رنگ شبهای شرابی را فراموش کردهای
اگر الماس معاشقه دیگر برق نمیزند
اگر قدح لمس در دست تو شکسته است
عشق ترمیم میکند
اگر چهره دیوانه وجودت
به چهرهای که در آینهها رها کردهای شباهت دارد
اگر رفتن تو منزل رجعت توست
آن راههای نرفته را
آن دیوانه زخمی را
عشق ترمیم میکند
#آیتن_موتلو
@asheghanehaye_fatima
از دستهای تو میبارید
از زیباترین دروغ دنیا
برفهایی که در تن من میلرزیدند.
گفته بودی
کدام معاشقه از وداع طولانی تر است؟
چرا در روزگار ما عشق و سلام یکی نیستند؟
آنگاه که عشق مانند رخوت زمستان از میان ما عبور میکرد.
سلامی برای گرم کردن خورشید کافی بود.
مانند آن ستاره نقرهای که شب
بر گوهر فراموشی مرمرین دفن کرده بود
صدای برف را
به ترحم زمستان یخ بسته قلب تو بخشیدم
دریای درون خشکید
خورشید غروب کرد
فصلی چشمانش را رها کرد و گذشت
وقتی که نسیم آغشته به بوی برف را از صندوقچهاش بیرون آورد
گویی سلامی خود را از نقشه کشورهای روحم پاک کرد
مانند آن ستاره نقرهای که در شب دفن شده است
چنان عاشق شدم که عشق را از یاد بردم
دیگر هیچ خاطرهای مرا نخواهد بخشید.
#آیتن_موتلو
ترجمه صابر _مقدمی
@asheghanehaye_fatima
از زیباترین دروغ دنیا
برفهایی که در تن من میلرزیدند.
گفته بودی
کدام معاشقه از وداع طولانی تر است؟
چرا در روزگار ما عشق و سلام یکی نیستند؟
آنگاه که عشق مانند رخوت زمستان از میان ما عبور میکرد.
سلامی برای گرم کردن خورشید کافی بود.
مانند آن ستاره نقرهای که شب
بر گوهر فراموشی مرمرین دفن کرده بود
صدای برف را
به ترحم زمستان یخ بسته قلب تو بخشیدم
دریای درون خشکید
خورشید غروب کرد
فصلی چشمانش را رها کرد و گذشت
وقتی که نسیم آغشته به بوی برف را از صندوقچهاش بیرون آورد
گویی سلامی خود را از نقشه کشورهای روحم پاک کرد
مانند آن ستاره نقرهای که در شب دفن شده است
چنان عاشق شدم که عشق را از یاد بردم
دیگر هیچ خاطرهای مرا نخواهد بخشید.
#آیتن_موتلو
ترجمه صابر _مقدمی
@asheghanehaye_fatima
از دستهای تو میبارید
از زیباترین دروغ دنیا
برفهایی که در تن من میلرزیدند.
گفته بودی
کدام معاشقه از وداع طولانی تر است؟
چرا در روزگار ما عشق و سلام یکی نیستند؟
آنگاه که عشق مانند رخوت زمستان از میان ما عبور میکرد.
سلامی برای گرم کردن خورشید کافی بود.
مانند آن ستاره نقرهای که شب
بر گوهر فراموشی مرمرین دفن کرده بود
صدای برف را
به ترحم زمستان یخ بسته قلب تو بخشیدم
دریای درون خشکید
خورشید غروب کرد
فصلی چشمانش را رها کرد و گذشت
وقتی که نسیم آغشته به بوی برف را از صندوقچهاش بیرون آورد
گویی سلامی خود را از نقشه کشورهای روحم پاک کرد
مانند آن ستاره نقرهای که در شب دفن شده است
چنان عاشق شدم که عشق را از یاد بردم
دیگر هیچ خاطرهای مرا نخواهد بخشید.
#آیتن_موتلو
@asheghanehaye_fatima
از زیباترین دروغ دنیا
برفهایی که در تن من میلرزیدند.
گفته بودی
کدام معاشقه از وداع طولانی تر است؟
چرا در روزگار ما عشق و سلام یکی نیستند؟
آنگاه که عشق مانند رخوت زمستان از میان ما عبور میکرد.
سلامی برای گرم کردن خورشید کافی بود.
مانند آن ستاره نقرهای که شب
بر گوهر فراموشی مرمرین دفن کرده بود
صدای برف را
به ترحم زمستان یخ بسته قلب تو بخشیدم
دریای درون خشکید
خورشید غروب کرد
فصلی چشمانش را رها کرد و گذشت
وقتی که نسیم آغشته به بوی برف را از صندوقچهاش بیرون آورد
گویی سلامی خود را از نقشه کشورهای روحم پاک کرد
مانند آن ستاره نقرهای که در شب دفن شده است
چنان عاشق شدم که عشق را از یاد بردم
دیگر هیچ خاطرهای مرا نخواهد بخشید.
#آیتن_موتلو
@asheghanehaye_fatima
.
بیا
پیدا کن مرا
در لحظه غایبی که به جستجوی کسی
به یاد کسی نبودهای.
مرا در خویش رها کن
و آنگاه مرا در جنگلی تاریک گم کن
و بی درنگ پیدا کن
قبل از آن زمان صفر.
بگذار تا در تاریکی خیس گرههای کور
یا در بوی شفافیت منتشر شده از گل زنبقِ روشنایی
گره روزهای رنجیده تو را باز کنم.
مسافر من باش تا پرتگاه خلاء بسته شود
رنگ سرعت را تسلی بده در شب آتشفام
بسان گل داودی همیشه بهار
گلی را که از دیو شب ربوده شده است
گل تاریکی را
گلی را که در سایه خویش از سرما میلرزد
مانند وعدههای فراموش شده
به من هدیه کن.
مرا در آزادی اسارت
در ریشههای صلا دهنده آن گیاه باستانی
مرا در جادوی زمان دفن کن
تا خاکسترها در الماس قلب من بدرخشند
بعد از زمان همیشه...
#آیتن_موتلو|ترجمه: صابر مقدمی
@asheghanehaye_fatima
بیا
پیدا کن مرا
در لحظه غایبی که به جستجوی کسی
به یاد کسی نبودهای.
مرا در خویش رها کن
و آنگاه مرا در جنگلی تاریک گم کن
و بی درنگ پیدا کن
قبل از آن زمان صفر.
بگذار تا در تاریکی خیس گرههای کور
یا در بوی شفافیت منتشر شده از گل زنبقِ روشنایی
گره روزهای رنجیده تو را باز کنم.
مسافر من باش تا پرتگاه خلاء بسته شود
رنگ سرعت را تسلی بده در شب آتشفام
بسان گل داودی همیشه بهار
گلی را که از دیو شب ربوده شده است
گل تاریکی را
گلی را که در سایه خویش از سرما میلرزد
مانند وعدههای فراموش شده
به من هدیه کن.
مرا در آزادی اسارت
در ریشههای صلا دهنده آن گیاه باستانی
مرا در جادوی زمان دفن کن
تا خاکسترها در الماس قلب من بدرخشند
بعد از زمان همیشه...
#آیتن_موتلو|ترجمه: صابر مقدمی
@asheghanehaye_fatima