عاشقانه های فاطیما
818 subscribers
21.2K photos
6.5K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima
.


در زندگی با آدم های زیادی ملاقات می کنیم،
با آدم های زیادی قدم می زنیم و می نشینیم،
می خندیم و گریه می کنیم،
حرف می زنیم و سکوت می کنیم،
اما فقط بعضی از این آدم ها در ذهنمان باقی می مانند؛
این بعضی ها ناگهان می روند
و هیچوقت دیگر با این بعضی ها اتفاقی در خیابان روبرو نخواهی شد.
خیلی زود می آیند و خیلی زودتر می روند،
اما فقط تعداد کمی از ما میتوانیم این بعضی ها را تشخیص بدهیم، تا دو دستی بگیریمشان و از دستشان ندهیم.
این بعضی ها یک بار در زندگی آدم اتفاق می افتند،
مثل دیدن اتفاقی ستاره ی دنباله داری در دل شب، که قرن ها طول می کشد تا دوباره برگردد،
و یا مثل برنده شدن در یک لاتاری بزرگ.
باید خیلی خوش شانس باشی که در یک لاتاری بزرگ قرعه به نام تو بیفتد؛
البته می شود سال های سال هم زندگی کرد و هیچوقت در یک لاتاری برنده نشد.
می شود سال های سال با آدم های خیلی زیادی ملاقات کنی، ولی حتی یک بار هم با یکی از آن بعضی ها روبرو نشوی.
این بعضی ها دل خیلی نازکی دارند، حتی نمیدانی چگونه دلشان را شکسته ای، حتی گاهی بی آنکه کاری کرده باشی دلشان میشکند، مثلا گاهی حتی از یک سکوت دلشان میشکند.
اگر تو آنقدر آدم خیلی خوش شانسی هستی که با یکی از آن بعضی ها روبرو شده ای،
خوب چشم هایت را باز کن، او را تشخیص بده
و تا دیر نشده خودت را به اون غل و زنجیر کن،
وگرنه سال ها بعد، متوجه میشوی او یکی از آن بعضی ها بوده است
و تو چقدر احمقانه او را تشخیص نداده بودی.
.
.
#بابک_زمانی
از کتاب #لطفا_یکی_مرا_از_مرگ_نجات_بدهد
.@asheghanehaye_fatima



بالاخره روزی قرصی درست می شود، که با خوردنش، هر چیز را که بخواهی فراموش میکنی.
مثلا نام کسی که میخواهی فراموش کنی را رویش می نویسی و یک لیوان آب رویش میخوری.
قرص دیگری هم درست می شود، که تاریخ ها را رویش می نویسی، مثل تاریخ تولدش، قورتش می دهی، و یک لیوان آب هم رویش.
قرص دیگری هم هست که مکان ها را رویش می نویسی،
روی قرص دیگر، حرف های مشترکتان را می نویسی،
روی آن یکی اسم چیزهای مورد علاقه اش
روی قرص دیگر، رنگ لباس هایش، رنگ شالش، رنگ لاکش
چه می دانم
روی آن یکی هم برنامه هایی که قرار بود در آینده با هم داشته باشید را می نویسی،
و احتمالا قرصی هم باشد
که روی آن، نام فرزندان احتمالی تان را مینویسی، همان هایی که هرگز به دنیا نیامدند، اما اسم شان دنیایی برای تو و او ساخته بود.
روی این هم یک لیوان آب میخوری. به همین سادگی.
می دانم بالاخره قرصی اختراع می شود که کارمان را ساده می کند، هر چه بخواهیم را فراموش میکنیم، فقط کافی ست نام آن چیز را رویش بنویسی، و بعد فراموشی ...
پس منتظر آن روز می مانم.
فقط یک چیز است که مرا می ترساند،
اختراع آن قرص کار زیادی ندارد
بالاخره روزی یکی آنرا می سازد،
فقط به من بگو
بوی عطرت را چگونه بر آن بنویسم؟
نگاهت را به چه اسمی بنویسم؟
خنده هایت را با کدام الفبا؟
صدایت را با کدام حروف؟
بغض ات را با کدام کلمه؟
به من بگو
به من بگو
پیش از آنکه قرص آخر را بخورم که رویش نام خود را نوشته ام...
.
.
#بابک_زمانی
از کتاب #لطفا_یکی_مرا_از_مرگ_نجات_بدهد
.
_گفتم : میگن بیرون بهار اومده
_گفت : باور نکن
_گفتم : چی چیو باور نکن؟! نیگا!
خودت درو وا کن ببین.
_گفت : باور نکن
_گفتم : چته تو؟ یه چیزیت میشه ها!
از پنجره نیگا کن! ببین؛ انگاری سبز پاشیدن رو درختا!
_گفت : باور نکن
_گفتم : نه خیر، اینجوری نمیشه
تقویمو وا کن یه نیگا بنداز شاید سر عقل بیای
_گفت : دیدم، باور نکن
_گفتم : پس کی بهار میاد؟
_گفت : بهار به تقویم و این زرق و برقا نیس که
_گفتم : خیلی ببخشیدا، پس به چیه؟
ول کن این حرفا رو
پاشو، پاشو لباستو عوض کن
یه صفایی بده سر و صورتتو
_گفت : هیچوقت اومدنِ چیزی که قراره بره رو باور نکن
.
از پنجره کوچه رو نگا کردم
دیدم داره برف میباره
.
.
#بابک_زمانی
#لطفا_یکی_مرا_از_مرگ_نجات_بدهد
#نشر_میردشتی
.
@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
_گفتم : میگن بیرون بهار اومده
_گفت : باور نکن
_گفتم : چی چیو باور نکن؟! نیگا!
خودت درو وا کن ببین.
_گفت : باور نکن
_گفتم : چته تو؟ یه چیزیت میشه ها!
از پنجره نیگا کن! ببین؛ انگاری سبز پاشیدن رو درختا!
_گفت : باور نکن
_گفتم : نه خیر، اینجوری نمیشه
تقویمو وا کن یه نیگا بنداز شاید سر عقل بیای
_گفت : دیدم، باور نکن
_گفتم : پس کی بهار میاد؟
_گفت : بهار به تقویم و این زرق و برقا نیس که
_گفتم : خیلی ببخشیدا، پس به چیه؟
ول کن این حرفا رو
پاشو، پاشو لباستو عوض کن
یه صفایی بده سر و صورتتو
_گفت : هیچوقت اومدنِ چیزی که قراره بره رو باور نکن
.
از پنجره کوچه رو نگا کردم
دیدم داره برف میباره
.
.
#بابک_زمانی
#لطفا_یکی_مرا_از_مرگ_نجات_بدهد
#نشر_میردشتی
@asheghanehaye_fatima
.
_گفتم : میگن بیرون بهار اومده
_گفت : باور نکن
_گفتم : چی چیو باور نکن؟! نیگا!
خودت درو وا کن ببین.
_گفت : باور نکن
_گفتم : چته تو؟ یه چیزیت میشه ها!
از پنجره نیگا کن! ببین؛ انگاری سبز پاشیدن رو درختا!
_گفت : باور نکن
_گفتم : نه خیر، اینجوری نمیشه
تقویمو وا کن یه نیگا بنداز شاید سر عقل بیای
_گفت : دیدم، باور نکن
_گفتم : پس کی بهار میاد؟
_گفت : بهار به تقویم و این زرق و برقا نیس که
_گفتم : خیلی ببخشیدا، پس به چیه؟
ول کن این حرفا رو
پاشو، پاشو لباستو عوض کن
یه صفایی بده سر و صورتتو
_گفت : هیچوقت اومدنِ چیزی که قراره بره رو باور نکن
.
از پنجره کوچه رو نگا کردم
دیدم داره برف میباره
.
.
#بابک_زمانی
#لطفا_یکی_مرا_از_مرگ_نجات_بدهد

@asheghanehaye_fatima