@asheghanehaye_fatima
کجا هست توی این دنیای بزرگ که من بتوانم بدون ترس، سیری نگاهت بکنم و بروم. بروم، همین طور با خیال صورتت بروم و نفهمم به بیابان رسیدهام. و توی بیابان زیر سایه کوچک یک ابر کوچک بنشینم. دیروز که آمدی از کنار قبر حافظ رد شدی، سایهات افتاد روی پلههای صفهی قبر. وقتی دور شدی، زانو زدم دست کشیدم به جای سایهات. نترس، کسی شک نمیکند. سر قبر حافظ زانو زیاد میزنند. هر که دیده باشد خیال میکند تربت جمع کردهام.
#شهریار_مندنی_پور
شرق بنفشه
کجا هست توی این دنیای بزرگ که من بتوانم بدون ترس، سیری نگاهت بکنم و بروم. بروم، همین طور با خیال صورتت بروم و نفهمم به بیابان رسیدهام. و توی بیابان زیر سایه کوچک یک ابر کوچک بنشینم. دیروز که آمدی از کنار قبر حافظ رد شدی، سایهات افتاد روی پلههای صفهی قبر. وقتی دور شدی، زانو زدم دست کشیدم به جای سایهات. نترس، کسی شک نمیکند. سر قبر حافظ زانو زیاد میزنند. هر که دیده باشد خیال میکند تربت جمع کردهام.
#شهریار_مندنی_پور
شرق بنفشه
@asheghanehaye_fatima
نمیدانی چقدر آرزو دارم كه یک بار با آن چشمهایت ، به خاطر من به من نگاه كنی . یک گلدانِ گلی میشوم كه نقش چشمهایت روی آن كشیده شده . میروم زیر خاک كه هزار سال دیگر برسم دست آدمی كه بدون ترس بتواند بگوید دوستت دارم . كجا هست توی این دنیای بزرگ كه من بتوانم بدون ترس ، سیری نگاهت بكنم و بروم . بروم ، همین طور با خیال صورتت بروم و نفهمم به بیابان رسیدهام ؛ و توی بیابان زیر سایهی كوچک یک ابر كوچک بنشینم
#شهریار_مندنی_پور
نمیدانی چقدر آرزو دارم كه یک بار با آن چشمهایت ، به خاطر من به من نگاه كنی . یک گلدانِ گلی میشوم كه نقش چشمهایت روی آن كشیده شده . میروم زیر خاک كه هزار سال دیگر برسم دست آدمی كه بدون ترس بتواند بگوید دوستت دارم . كجا هست توی این دنیای بزرگ كه من بتوانم بدون ترس ، سیری نگاهت بكنم و بروم . بروم ، همین طور با خیال صورتت بروم و نفهمم به بیابان رسیدهام ؛ و توی بیابان زیر سایهی كوچک یک ابر كوچک بنشینم
#شهریار_مندنی_پور
به بنفشهها گفتم: " شما چه میگویید؟ چه کنم؟"
زمستانی، خیلیهاشان گل نداده بودند هنوز. نمیشنیدند. یکی با پیشانی بنفش و دو چشم زرد گفت: " هیچ وقت ما را روی گور عاشقی نگذاشتهاند. همیشه گلهای سرخ، مریمها، مریمها، شاخههای مورد..."
#شهریار_مندنی_پور
@asheghanehaye_fatima
زمستانی، خیلیهاشان گل نداده بودند هنوز. نمیشنیدند. یکی با پیشانی بنفش و دو چشم زرد گفت: " هیچ وقت ما را روی گور عاشقی نگذاشتهاند. همیشه گلهای سرخ، مریمها، مریمها، شاخههای مورد..."
#شهریار_مندنی_پور
@asheghanehaye_fatima
.
کاش عاشق نان نمیخواست، لباس نمیخواست. اگر نان نمیخواست، اگر اجارهخانه نداشت، غمش خالص میشد غم عشق
#شهریار_مندنی_پور
@asheghanehaye_fatima
کاش عاشق نان نمیخواست، لباس نمیخواست. اگر نان نمیخواست، اگر اجارهخانه نداشت، غمش خالص میشد غم عشق
#شهریار_مندنی_پور
@asheghanehaye_fatima
.
دردِ پاییز صدایم را گرفته و بیزمان کرده است... گوش کن. صدایم از پسِ کلمات با تو سخن میگوید. میپرسد چقدر یاری، تا کِی یاری، تا کجا یاری؟
از کتابِ #شرق_بنفشه
#شهریار_مندنی_پور
@asheghanehaye_fatima
دردِ پاییز صدایم را گرفته و بیزمان کرده است... گوش کن. صدایم از پسِ کلمات با تو سخن میگوید. میپرسد چقدر یاری، تا کِی یاری، تا کجا یاری؟
از کتابِ #شرق_بنفشه
#شهریار_مندنی_پور
@asheghanehaye_fatima
صدایت رویِ بویِ بهار نارنج میلغزد، از جنس همان میشود. صدایت در بهار، بهار است، صدایت در زمستان بهار است! حرف بزن، من تا ابد به صدایت گوش میدهم تا نقطهای شوم در خطِ کاتبی که صدایِ تو را مینویسد...
#شهریار_مندنی_پور
@asheghanehaye_fatima
#شهریار_مندنی_پور
@asheghanehaye_fatima