عاشقانه های فاطیما
820 subscribers
21.2K photos
6.5K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
(خوشبختی)

از آنان که درسِ زندگی می دادند
پرسیدم خوشبختی چیست؟
از آنان که اربابِ هزاران کارگر بودند
پرسیدم خوشبختی چیست؟
همه سر تکان دادند
و با لبخندی ابلهانه سکوت کردند.
تا اینکه بعدها
در عصرِ یک روز تعطیل
که بر کنار رودخانه قدم میزدم
دسته ای از کولی ها را دیدم
که با زنان و فرزندان خود
زیر درختان، در کنار بشکه های شراب
می رقصیدند و
می نوشیدند و
ساز میزدند ...
.
.
#کارل_سندبرگ
ترجمه: #بابک_زمانی
.
از کتاب: من مردُم ام/گزینه اشعار کارل سندبرگ/نشر ثالث
. .
پی‌نوشت: چه حس غریبی در من ایجاد کرد این ویدیوی ساده. خانواده‌ای که فارغ از هردو جهان، ساز می‌زنند و شادمانند.
شادمانی، چه واژه‌ی غریبی!
گاهی آنقدر معذبم اگر ویدیو یا تصویر شادی را به اشتراک بگذارم.میان این همه بدبختی چه عذاب وجدانی در من ایجاد می‌شود اگر بخواهم مطلب شادی را به اشتراک بگذارم. اما چرا؟ واقعا چرا؟
مگر شادمانی حق ما نیست؟


@asheghanehaye_fatima
به من گرسنگی بدهید
سخت و جانفرسا
اما برایم عشقی کوچک باقی بگذارید
صدایی که در پایان روز
با من سخن بگوید
دستی که در تاریکی اتاق لمس ام کند
و این تنهایی طولانی را بر هم زند .

#کارل_سندبرگ

@asasheghanehaye_fatima
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
-به من گرسنگی بدهید
سخت و جانفرسا
اما برایم عشق کوچکی باقی بگذارید؛

صدایی که در پایان روز
با من سخن بگوید
دستی که در تاریکی اتاق لمسم کند
و این تنهایی طولانی را برهم زند…

#کارل_سندبرگ

@asheghanehaye_fatima
خوش‌بختی

از آنان که درسِ زندگی می‌دادند
پرسیدم خوش‌بختی چیست؟
از آنان که اربابِ هزاران کارگر بودند
پرسیدم خوش‌بختی چیست؟
همه سر تکان دادند
و با لب‌خندی ابلهانه سکوت کردند.
تا این‌که بعدها
در عصرِ یک روزِ تعطیل
که بر کنارِ رودخانه قدم می‌زدم
دسته‌یی از کولی‌ها را دیدم
که با زنان و فرزندانِ خود
زیرِ درختان، در کنارِ بشکه‌های شراب
می‌رقصیدند و
می‌نوشیدند و
ساز می‌زدند...

#کارل_سندبرگ [ Carl Sandburg | آمریکا، ۱۹۶۷-۱۸۷۸ ]

برگردان: #بابک_زمانی

@asheghanehaye_fatima
ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﮐﺸﯽ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ
ﭼﺮﺍ ﮐﻪ ﻣﻦ ﯾﮏ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺳﺎﺩﻩ ﺍﻡ
ﻭ ﺗﻮ ﺁﻥ ﺯﻧﯽ
ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﺩ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﭘﺰﺷﮏ ﺑﺎﺷﺪ.

ﺍﻣﺎ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺍﻫﻤﯿﺘﯽ ﻧﻤﯿﺪﻫﻢ
ﻭ ﺣﺘﯽ ﻣﺤﮑﻢ ﺗﺮ ﺍﺯ ﻗﺒﻞ
ﺁﺟﺮﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻣﯽ ﭼﯿﻨﻢ.
ﺣﺘﯽ ﺯﯾﺒﺎﺗﺮ ﺍﺯ ﭘﯿﺶ ﺁﻭﺍﺯ ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﻢ
ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﻓﺮﻗﻮﻥِ ﻣﻼﺕ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﻣﯿﮕﯿﺮﻡ.

ﺍﻣﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﻧﻮﺭ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺩﺭﺳﺖ ﺑﻪ ﭼﺸﻤﺎﻧﻢ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﺩ
ﺍﻣﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﻧﺮﺩﺑﺎﻥ ﻫﺎ ﺯﯾﺮ ﭘﺎﻫﺎﯾﻢ ﻣﯽ ﻟﺮﺯﻧﺪ
ﺍﻣﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺣﺘﯽ ﺗﺮﺍﺯﻫﺎ ﻫﻢ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ،
ﻣﻦ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ
ﺩﻗﯿﻘﺎ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ...

#کارل_سندبرگ
@asheghanehaye_fatima