عاشقانه های فاطیما
817 subscribers
21.2K photos
6.5K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima




هیچ هنری از این سخت‌تر نیست که به خودت بیاموزی انتظار نکشی

#بختیار_علی
📚 آخرین انار دنیا
ترجمه: #مریوان_حلبچه‌_ای
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کار من این است که
دریا را به آستان لبان تو بیاورم
کاری کنم که در میان مِه زیباتر ببینی
نگذارم گل حیاط خانه‌تان پیر شود
نگذارم باغچه‌ی کوچک‌تان گریه کند
نگذارم خدا از تو دل‌گیر شود

کار من این است که
نور را به آستان روح تو بیاورم
کاری کنم که گُل‌ها فراموش‌ات نکنند
نگذارم خورشید در خانه‌ات غروب کند
نگذارم مِهر تو را خموشی فراگیرد
نگذارم خدا فراموش‌ات کند.




#بختیار_علی | کردستان-عراق، ۱۹۶۶ |

برگردان: #رضا_کریم‌مجاور

@asheghanrhaye_fatima
آن شب که خم شد و دستم را بوسید به او گفتم: "زندگی نوری است در صندوقی دربسته. آن صندوق هم شاید در بین صندوق‌های دیگر باشد. هر وقت خواستی زندگی آشکار شود، باید از تاریکی بیرونش بکشی و همه‌ی پوشش و پوسته‌هایش را جدا کنی. یعقوب، من نمی‌دانم تو چه هستی و چه داری، اما خودت را سبک کن. بارهای سنگینت را جدا کن، زیورآلات فراوانت را دور بینداز و شنا کن. من بیست و یک سال در شن بودم و دنیا هم پیوسته دنبالم بوده است."

به‌‌آرامی خندیدم و بی‌رحمانه‌تر گفتم: "پیوسته چیزی هست که تو رو به عقب برمی‌گرداند. چیزی که از توانایی‌های انسان پرقدرت تر است، یعقوب، من در آن بیابان چیزی آموختم آن هم این‌که انسان موجودی است که نباید چیزهای بزرگ را فراموش کند."
با اندوه عمیقی گفت: تو از خودت فرار نکرده‌ای، تو از خودت بیزار نشده‌ای، بلکه از تنگناها و کم‌عمقی‌های گل آلود زندگی به جاهای عمیق‌تری شنا کرده‌ای.

📒 #آخرین_انار_دنیا
👤 #بختیار_علی

@asheghanehaye_fatima
در آغوش‌م نگیر
این عشق دروغین ودلدادگی بیهودە چە معنایی می‌دهد؟
من بە عشقی نیاز دارم
عشقی کە بە لرزەام درآورد
در زیر باران و در پهنای خیابان بە گریەام بیندازد.

#بختیار_علی


@asheghanehaye_fatima
كه جهان را به تقسيم نشستيم؛
فرداي پولاد از آنِ تو
دلِ لطيفِ سپيده‌مان برای من
سبزه‌ی سارون خيالي امشب از آنِ تو
حشيشِ نم‌ناکِ شام‌گاهان برای من.
عطرِ پای‌کوبی از آنِ تو
خونِ درختان برای من.
سراسيمه خرگوش گندم‌زاران از آن تو
گنجشكک زيرِ تل برای من.
نه! دوست من نه!
ميهن از آنِ تو، شرف از آنِ تو، نوش از آنِ تو...
من نيز براي خودم.
سبزه از آنِ تو، گندم‌زاران از آنِ تو، انگور از آنِ تو، چراغ از آنِ تو...
من نيز برای خودم.
تفنگ از آنِ تو، جنگ از آنِ تو، آفتاب از آنِ تو، ابر از آنِ تو...
من نيز برای خودم.
گل از آنِ تو، دشنه از آنِ تو، كبوتر از آنِ تو، خدا از آنِ تو...
من نيز برای خودم.

#بختیار_علی


@asheghanehaye_fatima


جهان سنگدل‌تر از آن بود که کمکم کند،
خدا هم ساکت‌تر از آن بود که انتظارش را داشتم

#بختیار_علی
آخرین انار دنیا

@asheghanehaye_fatima
کار من این است که
نور را به آستان روحِ تو بیاورم
کاری کنم که گُل‌ها فراموش‌ات نکنند 
نگذارم خورشید در خانه‌ات غروب کند 
نگذارم مِهر تو را خموشی فراگیرد
نگذارم خدا فراموش‌ات کند.

■شاعر: #بختیار_علی [ کردستان-عراق، ۱۹۶۶ ]

@asheghanehaye_fatima

که تو از ازل غم‌گین بودی، خنده غمگین‌ترت می‌کند.
که تو از ازل تنها بودی، خنده تنهاترت می‌کند.
آن‌ که چون من با دردی ژرف به زمین آمده باشد، با خنده خوش‌بخت نمی‌شود.

#بختیار_علی


@asheghanehaye_fatima