عاشقانه های فاطیما
818 subscribers
21.2K photos
6.5K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima



از یک سه تار کهنه ،از مرغ سحر تا شب
از عصر جمعه ، جمعه ي کشدارِ سگ مصب
از صبح بحث فلسفی حرف از حقوق زن
هر شب تخیل با دو سه تا عکس مستهجن
از ایسم هاي بی ادب از کوفت زهرمار
در ژست هاي شاعرانه نخ به نخ سیگار
معلوم بودن در دل یک چند مجهولی
ارضا شدن از زندگی در نقش مفعولی
از رنگ هاي زندگی خاکستري بودن
رویای ابراھیمی تنھاتری بودن
از ضلع هاي فرضی یک دایره بودن
سیر از خودت ، از بودنت تا خرخره بودن
از ایستگاه صادقیه گریه تا همت
از عاشقت بودن به هر نحو و به هر قیمت
از لمس دست گرم تو در جیب بارانی ت
از زخم هاي عمدي ام ،از بوسه درمانی ت
از تو که راحت رفته اي راحت تر از راحت
از من فقط یک هیچی ، یک هیچِ کم طاقت
یک هیچی که راه را از عمد کج کرده
یک هیچی که با خودش بدجور لج کرده
از قصه اي که خوب هایش یک به یک مردند
در بازي اي که بدترینها عاقبت بردند
دلگیرم از (از ) از رسیدن به همین بخشی
که خوب می دانم مرا دیگر نمی بخشی
لعنت به من، لعنت به من، لعنت به من، لعنت
گریه ...... صداي ناله ي آژیر در همت

#رویا_ابراهیمی
پاییز 91
برگرفته از مجموعه شعر دیکتاتوری با چشم های قهوه ای
آغوش من دروازه های تخت جمشید است
می خواستم تو پادشاه کشورم باشی

آتش کشیدی پایتخت شور و شعرم را
افسوس که می خواستی اسکندرم باشی

این روزها حتی شبیه سایه ات هم نیست
مردی که یک شب بهترین تعبیر خوابم بود

مردی که با آن جذبه ی چشم رضاخانیش
یک روز تنها علت کشف حجابم بود

در بازوانت قتلگاه کوچکی داری
لبخند غارت می کند آن اخم تاتاریت

بر باد دادی سرزمین اعتمادم را
با ترکمنچای خیانت های قاجاریت

در شهرهای مرزی پیراهنم جنگ است
جغرافیای شانه هایت تکیه گاهم نیست

دارم تحصن می کنم با شعر بر لبهات
هر چند شرطی بر لب مشروطه خواهم نیست

من قرنها معشوقه ی تاریخی ات بودم
دیگر برای یک شروع تازه فرصت نیست

من دوستت دارم ، بغل کن گریه هایم را
لعنت به تاریخی که حتی درس عبرت نیست!

#رویا_ابراهیمی



@asheghanehaye_fatima
مثل یک بیوه سخت غمگینم
مثل یک میوه ی دهن خورده
زنده ام در کنارتان اما
قسمتی از هویتم مرده

قسمتی از هویتم آرام
عاقبت پیش روی چشمم مرد
مثل فرزند مرده ها دیدم
مرد غسال بچه ام را برد

مثل برفی سپید بودم که
زیر پاهای عابران گل شد
آدمی برفی ام که لبخندش
گریه شد توی جوی ها ول شد

یازده سال پیش با شادی
آمدند و مرا بزک کردند
در سرم فکر پر کشیدن بود
آمدند و سرم لچک کردند

خسته از قیل و قال آدمها
تن به یک مرگ بی صدا دادم
یازده سال روزمرگی را
توی یک ساک کهنه ، جا دادم

خسته یعنی کسی چه می داند
چه بلاها که بر سرت آمد
آه مادر تو هم نفهمیدی
که چه بر روز دخترت آمد

وعده های قشنگ خوشبختی
آرزوهای کوچکم پس کو ؟
خسته ام از جهان آدمها
آخ مادر ، عروسکم پس کو ؟

خسته ام از زنان همسایه
خسته از مردهای دور و برم
دوستانی که آتشم زده اند
در پس حرفهای پشت سرم

سرنوشت مرا پدر بپذیر
گرچه دور از خیال و باور توست
اسم بیوه قشنگ نیست ولی
این زن بیوه، باز دختر توست

باید از نو بسازم این زن را
می روم از خودم رها بشوم
می روم مثل خاطراتی تلخ
توی یک ساک کهنه جا بشوم

#رویا_ابراهیمی


@asheghanehaye_fatima