هر روز
بزرگراهی از میان ما می گذرد
هر شب کوچه ای تاریک
که فاصله ی رخوتناک دو بالش را پر می کند
بزرگراهی که مثل درختی به شاخه هایش
هر شب به هزار کوچه تقسیم می شود
و آنوقت دیگر چه فرق دارد اگر تصویر دستی
بارها چای اولین صبحانه ی مشترک را شیرین کند
یا هر ساعتی از روز پرده ها را کشیده و شب را
به خانه بیاورد
یا خاطره ای دور را به یاد زنی
که هنوز رقص در پیراهن سپید را دوست دارد
بالشت را
هر گوشه از شب که خواستی بگذار
فردا
همیشه صبح زود می رسد
با دو استکان چای تلخ در دست
#صدایم_را_از_پرنده_های_مرده_پس_بگیر
#لیلا_کردبچه
#حمید_رستمی
@asheghanehaye_fatima
بزرگراهی از میان ما می گذرد
هر شب کوچه ای تاریک
که فاصله ی رخوتناک دو بالش را پر می کند
بزرگراهی که مثل درختی به شاخه هایش
هر شب به هزار کوچه تقسیم می شود
و آنوقت دیگر چه فرق دارد اگر تصویر دستی
بارها چای اولین صبحانه ی مشترک را شیرین کند
یا هر ساعتی از روز پرده ها را کشیده و شب را
به خانه بیاورد
یا خاطره ای دور را به یاد زنی
که هنوز رقص در پیراهن سپید را دوست دارد
بالشت را
هر گوشه از شب که خواستی بگذار
فردا
همیشه صبح زود می رسد
با دو استکان چای تلخ در دست
#صدایم_را_از_پرنده_های_مرده_پس_بگیر
#لیلا_کردبچه
#حمید_رستمی
@asheghanehaye_fatima
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتاقی در حومه خاطره
خوش به حال تیله ها
نه پیر می شوند
نه عاشق!
یا در جیب من هستند
یا چشمهای تو!
پسرک سرباز
با عشق چشمهای تیله یی ات
پیر شد وُ
دم بر نیاورد!
#حمید_رستمی
کانال: #اتاقی_در_حومه_خاطره🔻
@rostami_hamid_54
۷۱
نه پیر می شوند
نه عاشق!
یا در جیب من هستند
یا چشمهای تو!
پسرک سرباز
با عشق چشمهای تیله یی ات
پیر شد وُ
دم بر نیاورد!
#حمید_رستمی
کانال: #اتاقی_در_حومه_خاطره🔻
@rostami_hamid_54
۷۱
نمی بخشم ات
و این مطلع شعری می شود
که هر روز با دیدن سوز نگاهت
در بطن مردانه ام
یخ می کند وُ
سقط می شود
بی آنکه بدانی
می توانستی روزی هزار بار
قابله دل چرکینِ خوش باشی هایم شوی!
نمی بخشم ات
به خاطر تمام دوست داشتن هایی که
در سینه ام قندیل بست
و تو کودک تر از آن بودی
که بازیچه پنهان شده را
بیابی وُ
به نگاه جستجوگرِ در راه مانده یی
سُک سُک بگویی!
نمی بخشم ات
به خاطر صرف نکردن افعالی که
در دستور زبان عشق
مستعمل اند!
تاریخ انقضای تمام چیزها
روزی فرا خواهد رسید
و درست به همین خاطر
نمی بخشم ات!
#حمید_رستمی
@asheghanehaye_fatima
و این مطلع شعری می شود
که هر روز با دیدن سوز نگاهت
در بطن مردانه ام
یخ می کند وُ
سقط می شود
بی آنکه بدانی
می توانستی روزی هزار بار
قابله دل چرکینِ خوش باشی هایم شوی!
نمی بخشم ات
به خاطر تمام دوست داشتن هایی که
در سینه ام قندیل بست
و تو کودک تر از آن بودی
که بازیچه پنهان شده را
بیابی وُ
به نگاه جستجوگرِ در راه مانده یی
سُک سُک بگویی!
نمی بخشم ات
به خاطر صرف نکردن افعالی که
در دستور زبان عشق
مستعمل اند!
تاریخ انقضای تمام چیزها
روزی فرا خواهد رسید
و درست به همین خاطر
نمی بخشم ات!
#حمید_رستمی
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
فقط انگشتان دستم
خوبِ خوب شناختندت
سالهاست که از تو می نویسند
به جای چشم می بینند
به جای گوش می شنوند!
آنها
حتی پرواز هم می کنند!
در یک شب بی مهتاب
تهِ صفِ درناهایِ خسته
در مهی غلیظ
آنقدر دورِ دور رفتند که
راه برگشت گم شود
تا من سوگوارِ فقدان انگشتانم شوم!
شاعر ِزبان بستهء بی چشم و گوش
نوبر است !
آهای جماعت!
عکسِ انگشتی پرنده
روزهاست
در صفحه گمشدگانِ روزنامه عصر
-که بوی نفت می دهد-
جا خوش کرده
و صاحب اش دچار اختلال حواس است
انگشتی که تو را نشان داد
و خود بی نشان شد!
#حمید_رستمی
فقط انگشتان دستم
خوبِ خوب شناختندت
سالهاست که از تو می نویسند
به جای چشم می بینند
به جای گوش می شنوند!
آنها
حتی پرواز هم می کنند!
در یک شب بی مهتاب
تهِ صفِ درناهایِ خسته
در مهی غلیظ
آنقدر دورِ دور رفتند که
راه برگشت گم شود
تا من سوگوارِ فقدان انگشتانم شوم!
شاعر ِزبان بستهء بی چشم و گوش
نوبر است !
آهای جماعت!
عکسِ انگشتی پرنده
روزهاست
در صفحه گمشدگانِ روزنامه عصر
-که بوی نفت می دهد-
جا خوش کرده
و صاحب اش دچار اختلال حواس است
انگشتی که تو را نشان داد
و خود بی نشان شد!
#حمید_رستمی
کاش دوباره به خاطرم نمیآمدی
کاش هر کدام از ما
در همان سالها پیش مانده بودیم
کاش پس از این سالهای دورِ دورِ
تصویر هامان
از عکسها بیرون نمیآمد
کسی از گذشتههای خوبِ خوب
آغوش باز نمیکرد
سرم با سینه ات آشنا نمیشد
کاش آن آرامش گم شده
هرگز باز نمیگشت
کاش بوسه ات
طعمی غریب و تلخ داشت
کاش مارا گریزی بود
از دوست داشتن
کاش شانه به شانه ی هم
در قاب روی طاقچه میماندیم
آنوقت
نیازی به درکِ این آدمهای تازه
با پیراهنی آغشته به عطرهای تازه، نبود
هر کدامِ ما
زندگی خودش را داشت
تو، با زنی شبیهِ من
من، با مردی شبیهِ تو
#نیکی_فیروزکوهی
خوانش #حمید_رستمی
کاش هر کدام از ما
در همان سالها پیش مانده بودیم
کاش پس از این سالهای دورِ دورِ
تصویر هامان
از عکسها بیرون نمیآمد
کسی از گذشتههای خوبِ خوب
آغوش باز نمیکرد
سرم با سینه ات آشنا نمیشد
کاش آن آرامش گم شده
هرگز باز نمیگشت
کاش بوسه ات
طعمی غریب و تلخ داشت
کاش مارا گریزی بود
از دوست داشتن
کاش شانه به شانه ی هم
در قاب روی طاقچه میماندیم
آنوقت
نیازی به درکِ این آدمهای تازه
با پیراهنی آغشته به عطرهای تازه، نبود
هر کدامِ ما
زندگی خودش را داشت
تو، با زنی شبیهِ من
من، با مردی شبیهِ تو
#نیکی_فیروزکوهی
خوانش #حمید_رستمی
Telegram
attach 📎