@asheghanehaye_fatima
گاهی بیا و بغض مرا بی دوام کن
با یک نگاه باز مرا خام خام کن
اندازه ی تمام جهان دوست دارمت
باشد... بریز خون مرا، قتل عام کن
بر من به جز خیال رسیدن به مرز تو
فتوا بده، تمام جهان را حرام کن
من خسته ام، به وسعت تاریخ عاشقی
لطفا به احترام غرورم قیام کن
دست مرا بگیر و غزل را شروع کن
چشم مرا ببند و غزل را تمام کن
#محسن_انشایی
گاهی بیا و بغض مرا بی دوام کن
با یک نگاه باز مرا خام خام کن
اندازه ی تمام جهان دوست دارمت
باشد... بریز خون مرا، قتل عام کن
بر من به جز خیال رسیدن به مرز تو
فتوا بده، تمام جهان را حرام کن
من خسته ام، به وسعت تاریخ عاشقی
لطفا به احترام غرورم قیام کن
دست مرا بگیر و غزل را شروع کن
چشم مرا ببند و غزل را تمام کن
#محسن_انشایی
@asheghanehaye_fatima
بعد ازین سوختگی خام شدن ممکن نیست
بغض را خوردن و آرام شدن ممکن نیست
به هوای من اگر آمده ای تنها باش
کفتر جلد دوتا بام شدن ممکن نیست
بنشین تا که نفس تازه کنی بعد برو
یک نفس! با همه ادغام شدن ممکن نیست
#محسن_انشایی
بعد ازین سوختگی خام شدن ممکن نیست
بغض را خوردن و آرام شدن ممکن نیست
به هوای من اگر آمده ای تنها باش
کفتر جلد دوتا بام شدن ممکن نیست
بنشین تا که نفس تازه کنی بعد برو
یک نفس! با همه ادغام شدن ممکن نیست
#محسن_انشایی
@asheghanehaye_fatima
.
-تنها شدن را دوست دارم؛ غار داری؟
جایی برای خلوت بسیار، داری؟
جایی برای خلسه و خوابیدن روح
جایی برای کشتن تکرار داری؟
درها نمی فهمند دنبال چه هستم
در حد زندان، تا ابد، دیوار داری؟
امشب تصور کن
"اناالحق" حرف ما بود
جایی برای نصب دو تا دار داری؟
امضا نخواهم کرد آدم بودنم را
مُهری برای اینهمه انکار داری؟
بالا و پایین می پرم، تو هاج و واجی
در آستینت طاقت یک مار داری؟
اصلا ولش کن هر چه گفتم را.. ولش کن
اصلا ولش کن شعر را امشب،
سیگار داری؟!...
#محسن_انشایی
.
-تنها شدن را دوست دارم؛ غار داری؟
جایی برای خلوت بسیار، داری؟
جایی برای خلسه و خوابیدن روح
جایی برای کشتن تکرار داری؟
درها نمی فهمند دنبال چه هستم
در حد زندان، تا ابد، دیوار داری؟
امشب تصور کن
"اناالحق" حرف ما بود
جایی برای نصب دو تا دار داری؟
امضا نخواهم کرد آدم بودنم را
مُهری برای اینهمه انکار داری؟
بالا و پایین می پرم، تو هاج و واجی
در آستینت طاقت یک مار داری؟
اصلا ولش کن هر چه گفتم را.. ولش کن
اصلا ولش کن شعر را امشب،
سیگار داری؟!...
#محسن_انشایی
@asheghanehaye_fatima
وقتی میان خاطره هایت نشسته ای
یعنی دوباره دل به نگاهی نبسته ای
اصلا مگر کسی به تو هم تکیه میکند؟؟!
وقتی شبیه شانه ی دیوار خسته ای....
#محسن_انشایی
وقتی میان خاطره هایت نشسته ای
یعنی دوباره دل به نگاهی نبسته ای
اصلا مگر کسی به تو هم تکیه میکند؟؟!
وقتی شبیه شانه ی دیوار خسته ای....
#محسن_انشایی
@asheghanehaye_fatima
خسته از جنگ با نبودن تو
زخمی از چشم های بیمارم
درد دارم، ولی نمیفهمم
بغض دارم، ولی نمی بارم
تن من گرم مانده از آن شب
که مرا بی دلیل فهمیدی
از همان شب اسیر این جنگم
از همان شب چقدر بیدارم
غیر آغوش و تن به تن بودن
تو به من عشق را بدهکاری!
غیر آغوش و تن به تن بودن
من چه چیزی به تو بدهکارم؟
هرچه با استخاره جنگیدم
رفتی و... من دوباره جنگیدم
وسط جنگ، شعر می گویم
من به گفتن همیشه ناچارم
عشق یعنی که در نگاهم تو
شکل بی نقص و ناب هنجاری
عشق یعنی که در نگاه تو من
شکل معیوب و نا به هنجارم...
جنگ مغلوبه را تمام کن و
دشمنت را دوباره خام کن و
به غنیمت ببر تمام مرا
غیر کبریت و بغض و سیگارم
عاشق مردهای سیگاری!
خالق درد های تکراری!
فکر کردی کجای این دفتر
باید از گریه دست بردارم؟
می روی... سینه خیز می جنگم،
نیستی! با چه چیز می جنگم؟
رد دیوانگی ست در شعرم
من یقینا به عشق شک دارم...
#محسن_انشایی
خسته از جنگ با نبودن تو
زخمی از چشم های بیمارم
درد دارم، ولی نمیفهمم
بغض دارم، ولی نمی بارم
تن من گرم مانده از آن شب
که مرا بی دلیل فهمیدی
از همان شب اسیر این جنگم
از همان شب چقدر بیدارم
غیر آغوش و تن به تن بودن
تو به من عشق را بدهکاری!
غیر آغوش و تن به تن بودن
من چه چیزی به تو بدهکارم؟
هرچه با استخاره جنگیدم
رفتی و... من دوباره جنگیدم
وسط جنگ، شعر می گویم
من به گفتن همیشه ناچارم
عشق یعنی که در نگاهم تو
شکل بی نقص و ناب هنجاری
عشق یعنی که در نگاه تو من
شکل معیوب و نا به هنجارم...
جنگ مغلوبه را تمام کن و
دشمنت را دوباره خام کن و
به غنیمت ببر تمام مرا
غیر کبریت و بغض و سیگارم
عاشق مردهای سیگاری!
خالق درد های تکراری!
فکر کردی کجای این دفتر
باید از گریه دست بردارم؟
می روی... سینه خیز می جنگم،
نیستی! با چه چیز می جنگم؟
رد دیوانگی ست در شعرم
من یقینا به عشق شک دارم...
#محسن_انشایی
@asheghanehaye_fatima
محکوم به شعر و بی خیالی باشی
یک جمله ی تا ابد سوالی باشی
با قهر بگویی که: «ببین! من رفتم»
اما نروی، همین حوالی باشی
نا ممکنیِ رفتنِ او را بچشی
دنبال دلیل احتمالی باشی
سی سال، تمامِ باورت پر نشود
سی سالِ تمام، جای خالی باشی
با این همه شعر، پیش او در گیرِ
بیماریِ لا علاج لالی باشی...
او عشقم و عمرم و عزیزم باشد
آن وقت خودت... جنابِ عالی باشی
وابسته ی دختری کویری بشوی
سخت است اگر خودت شمالی باشی!
#محسن_انشایی
محکوم به شعر و بی خیالی باشی
یک جمله ی تا ابد سوالی باشی
با قهر بگویی که: «ببین! من رفتم»
اما نروی، همین حوالی باشی
نا ممکنیِ رفتنِ او را بچشی
دنبال دلیل احتمالی باشی
سی سال، تمامِ باورت پر نشود
سی سالِ تمام، جای خالی باشی
با این همه شعر، پیش او در گیرِ
بیماریِ لا علاج لالی باشی...
او عشقم و عمرم و عزیزم باشد
آن وقت خودت... جنابِ عالی باشی
وابسته ی دختری کویری بشوی
سخت است اگر خودت شمالی باشی!
#محسن_انشایی
@asheghanehaye_fatima
به او که فکر می کردم، ناخودآگاه عطری خنک و گیرا در ذهنِ مشامم می پیچید. هر جا بوته ی یاسی را از دیواری آویخته می دیدیم؛ او مجسم می شد. بارها پیش آمده بود که با دیدن زیبایی های دخترکان، او را ببینم. همه ی زیبایی ها شبیه او بود و او خودش شبیه هیچ کس نبود. این اولین بار بود که در زندگی ام با این احساس مواجه می شدم و سر گیجه ای عمیق و لذت بخش را مدام، نه تنها در سرم که در تمام تنم حس می کردم. هر صبح اولین موضوع برای فکر کردنم او بود و هر شب با فکر او خواب به استقبالم می آمد. یقیناً انتخاب خدا برای هر کسی از جایی شبیه همینجا شروع می شود. از جایی شبیه اینجا که کسی را هر لحظه در کنار خودت ببینی، بی آنکه کنارت باشد. در خستگی ها و آزردگی هایت با او حرف بزنی و آرام بگیری، بی آنکه با او حرف زده باشی و دلداری ات داده باشد. پایت را کج نگذاری که مبادا برنجانی اش، بی آنکه او حتی این امکان را داشته باشد که کج روی هایت را ببیند. او داشت خدایی می کرد، بی آنکه بخواهد خدایی کند.
#نشد
#بریده_از_رمان
#محسن_انشایی
به او که فکر می کردم، ناخودآگاه عطری خنک و گیرا در ذهنِ مشامم می پیچید. هر جا بوته ی یاسی را از دیواری آویخته می دیدیم؛ او مجسم می شد. بارها پیش آمده بود که با دیدن زیبایی های دخترکان، او را ببینم. همه ی زیبایی ها شبیه او بود و او خودش شبیه هیچ کس نبود. این اولین بار بود که در زندگی ام با این احساس مواجه می شدم و سر گیجه ای عمیق و لذت بخش را مدام، نه تنها در سرم که در تمام تنم حس می کردم. هر صبح اولین موضوع برای فکر کردنم او بود و هر شب با فکر او خواب به استقبالم می آمد. یقیناً انتخاب خدا برای هر کسی از جایی شبیه همینجا شروع می شود. از جایی شبیه اینجا که کسی را هر لحظه در کنار خودت ببینی، بی آنکه کنارت باشد. در خستگی ها و آزردگی هایت با او حرف بزنی و آرام بگیری، بی آنکه با او حرف زده باشی و دلداری ات داده باشد. پایت را کج نگذاری که مبادا برنجانی اش، بی آنکه او حتی این امکان را داشته باشد که کج روی هایت را ببیند. او داشت خدایی می کرد، بی آنکه بخواهد خدایی کند.
#نشد
#بریده_از_رمان
#محسن_انشایی
با تو چقدر خوب و ندارم
آماده ام که بی تو ببارم
من "چشم روشنی" که ندارم
این روزها که دور و خرابم
زل می زنم به ظلمت گوشی
زل می زنم؛ شماره بیفتد
#محسن_انشایی
#چهره_اصلی
@asheghanehaye_fatima
آماده ام که بی تو ببارم
من "چشم روشنی" که ندارم
این روزها که دور و خرابم
زل می زنم به ظلمت گوشی
زل می زنم؛ شماره بیفتد
#محسن_انشایی
#چهره_اصلی
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
ناگهان رفته از این پنجره! ناگاه بیا
همه شب منتظرم، منتظرت ماه، بیا
قسمتم نیست اگر با تو به پایان برسم
لا اقل مثل همه تا وسط راه بیا
نرسیدن به رسیدن چه دلیلی دارد؟
این همه سفسطه و فلسفه؟ کوتاه بیا
پشت این سنگ به رویای خودم پا بندم!
ماه! این مرتبه با پای خودت راه بیا
وقت تنگ است و فضا تنگ و جهانم تاریک
شده حتی سر این خاک به اکراه، بیا!
#محسن_انشایی
#چهره_ی_اصلی
#انتشارات_نزدیکتر
#به_زودی
ناگهان رفته از این پنجره! ناگاه بیا
همه شب منتظرم، منتظرت ماه، بیا
قسمتم نیست اگر با تو به پایان برسم
لا اقل مثل همه تا وسط راه بیا
نرسیدن به رسیدن چه دلیلی دارد؟
این همه سفسطه و فلسفه؟ کوتاه بیا
پشت این سنگ به رویای خودم پا بندم!
ماه! این مرتبه با پای خودت راه بیا
وقت تنگ است و فضا تنگ و جهانم تاریک
شده حتی سر این خاک به اکراه، بیا!
#محسن_انشایی
#چهره_ی_اصلی
#انتشارات_نزدیکتر
#به_زودی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ناگهان رفته از این پنجره! ناگاه بیا
همه شب منتظرم، منتظرت ماه، بیا
قسمتم نیست اگر با تو به پایان برسم
لا اقل مثل همه تا وسط راه بیا
نرسیدن به رسیدن چه دلیلی دارد؟
این همه سفسطه و فلسفه؟ کوتاه بیا
پشت این سنگ به رویای خودم پا بندم!
ماه! این مرتبه با پای خودت راه بیا
وقت تنگ است و فضا تنگ و جهانم تاریک
شده حتی سر این خاک به اکراه، بیا!
شعر: #محسن_انشایی
صدا: #پویا_جمشیدی
موسیقی: #وحید_اختری
تصویر: #سعید_جراح
@asheghanehaye_fatima
همه شب منتظرم، منتظرت ماه، بیا
قسمتم نیست اگر با تو به پایان برسم
لا اقل مثل همه تا وسط راه بیا
نرسیدن به رسیدن چه دلیلی دارد؟
این همه سفسطه و فلسفه؟ کوتاه بیا
پشت این سنگ به رویای خودم پا بندم!
ماه! این مرتبه با پای خودت راه بیا
وقت تنگ است و فضا تنگ و جهانم تاریک
شده حتی سر این خاک به اکراه، بیا!
شعر: #محسن_انشایی
صدا: #پویا_جمشیدی
موسیقی: #وحید_اختری
تصویر: #سعید_جراح
@asheghanehaye_fatima
دنیا، اتاق کوچک شب زنده دار هاست
این ایستگاه، دلخوشی بی قطار هاست
گاهی بهای وصل فقط جان عاشق است
دریا، دلیل خودکشی آبشار هاست
.
.
.
.
از هر چه آستین، متنفر شدم اگر
از احتمال پرورش بچه مار هاست
من لهجه ی غمم که جهان را گرفته ام
آری، سکوت معجزه ی لهجه دار هاست
#بریدهازغزل
#محسن_انشایی
@asheghanehaye_fatima
این ایستگاه، دلخوشی بی قطار هاست
گاهی بهای وصل فقط جان عاشق است
دریا، دلیل خودکشی آبشار هاست
.
.
.
.
از هر چه آستین، متنفر شدم اگر
از احتمال پرورش بچه مار هاست
من لهجه ی غمم که جهان را گرفته ام
آری، سکوت معجزه ی لهجه دار هاست
#بریدهازغزل
#محسن_انشایی
@asheghanehaye_fatima
تا از لبم نیلوفری نایاب برداری
باید شبی دست از سر مرداب برداری
من آسمانی ابری ام، آغوش وا کردم
تا می توانی از تنم مهتاب برداری
گاهی عزیزم می کنی، در قعر چاهی سرد
وقتی که می آیی کنارم آب برداری
دور تو پیچیدم، نمی خواهی؟ زبانم لال
از دور عکست می توانی قاب برداری؟
بیداری و من صد قدم سمت تو می آیم
شاید به سمتم یک قدم در خواب برداری
حالا که خوابی گرم می بوسم نگاهت را
تا از لبم نیلوفری نایاب برداری
#محسن_انشایی
@asheghanehaye_fatima
باید شبی دست از سر مرداب برداری
من آسمانی ابری ام، آغوش وا کردم
تا می توانی از تنم مهتاب برداری
گاهی عزیزم می کنی، در قعر چاهی سرد
وقتی که می آیی کنارم آب برداری
دور تو پیچیدم، نمی خواهی؟ زبانم لال
از دور عکست می توانی قاب برداری؟
بیداری و من صد قدم سمت تو می آیم
شاید به سمتم یک قدم در خواب برداری
حالا که خوابی گرم می بوسم نگاهت را
تا از لبم نیلوفری نایاب برداری
#محسن_انشایی
@asheghanehaye_fatima
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
تو از گذشته به حال آمدی چه کار کنی؟
مرا اسیر کنی یا مرا شکار کنی؟
به جز برای تو بودن، به جز برای تو مرگ
مگر چه فایده دارد غزال بودنِ من؟
#محسن_انشایی
#دکلمه
@asheghanehaye_fatima
مرا اسیر کنی یا مرا شکار کنی؟
به جز برای تو بودن، به جز برای تو مرگ
مگر چه فایده دارد غزال بودنِ من؟
#محسن_انشایی
#دکلمه
@asheghanehaye_fatima
چشم می بندم و میخندی و می بینم باز
این جهان عالم تصویر نباید باشد
همه ی آنچه که شد،گاه نباید بشود
و قضا، عامل تقدیر نباید باشد
اولش چاله ای و بر رخ هر ماهی عشق!
آخرش منتظری و ته هر چاهی عشق!
مطلع فال منی، باز چه میخواهی عشق؟
قتل این خسته به شمشیر؟ نباید باشد
شاعری گونه ی دردآوری از حرافی ست
هر چه از عشق نوشتند و نوشتی کافی ست
عشق می ماند و این آخر بی انصافی ست!
مرگ پایان اساطیر، نباید باشد
چه بلایی سر این شعر، نگاهم آورد
تف به چشمان خودم! تف به جهان بینی درد!
هر چه شستم بخدا رنگ جهان فرق نکرد
آسمان این همه دلگیر، نباید باشد
اینکه من عمق سقوطم دو برابر بوده
گله ای نیست... غمی نیست... مقدر بوده
آسمان جای کسی نیست که بی پر بوده
آدمیزاد که جوگیر نباید باشد!
همه ی شهر بخوابند اگر، بیدارم
بین آرامش و دستان خودم، دیوارم
من پر از دلهره ام، طالع نحسی دارم
ماه میلاد کسی "تیر" نباید باشد
#محسن_انشایی
@asheghanehaye_fatima
این جهان عالم تصویر نباید باشد
همه ی آنچه که شد،گاه نباید بشود
و قضا، عامل تقدیر نباید باشد
اولش چاله ای و بر رخ هر ماهی عشق!
آخرش منتظری و ته هر چاهی عشق!
مطلع فال منی، باز چه میخواهی عشق؟
قتل این خسته به شمشیر؟ نباید باشد
شاعری گونه ی دردآوری از حرافی ست
هر چه از عشق نوشتند و نوشتی کافی ست
عشق می ماند و این آخر بی انصافی ست!
مرگ پایان اساطیر، نباید باشد
چه بلایی سر این شعر، نگاهم آورد
تف به چشمان خودم! تف به جهان بینی درد!
هر چه شستم بخدا رنگ جهان فرق نکرد
آسمان این همه دلگیر، نباید باشد
اینکه من عمق سقوطم دو برابر بوده
گله ای نیست... غمی نیست... مقدر بوده
آسمان جای کسی نیست که بی پر بوده
آدمیزاد که جوگیر نباید باشد!
همه ی شهر بخوابند اگر، بیدارم
بین آرامش و دستان خودم، دیوارم
من پر از دلهره ام، طالع نحسی دارم
ماه میلاد کسی "تیر" نباید باشد
#محسن_انشایی
@asheghanehaye_fatima
بانو اجازه هست غمم را رها کنم؟
دردِ تمامِ بی کسی ات را دوا کنم؟
یک گریه بغض را بکشانم به دغدغه
یا با تمام خنده ی تو جا به جا کنم؟
بانو اجازه هست دوباره سرودنت؟
دل دادن و دوباره کمی دل ربودنت؟
حالا که چشم های درون شسته می شود
بانو! دوباره چشم بدوزم به بودنت؟
بانو اجازه هست تورا نقش دل کنم؟
با تو، تمام خاطره ها را خجل کنم؟
برخیزم و به سردیِ شبهای انتظار
بر شانه ات تمام خودم را شنل کنم؟
بانو اجازه هست بخندم کنار تو؟
بانو! بگو، شکوفه کنم در بهار تو؟
بر روی ریل بودن تو شعر دل شوم
این ساک این بلیط و این هم قطارِ تو...
#محسن_انشایی
@asheghanehaye_fatima
دردِ تمامِ بی کسی ات را دوا کنم؟
یک گریه بغض را بکشانم به دغدغه
یا با تمام خنده ی تو جا به جا کنم؟
بانو اجازه هست دوباره سرودنت؟
دل دادن و دوباره کمی دل ربودنت؟
حالا که چشم های درون شسته می شود
بانو! دوباره چشم بدوزم به بودنت؟
بانو اجازه هست تورا نقش دل کنم؟
با تو، تمام خاطره ها را خجل کنم؟
برخیزم و به سردیِ شبهای انتظار
بر شانه ات تمام خودم را شنل کنم؟
بانو اجازه هست بخندم کنار تو؟
بانو! بگو، شکوفه کنم در بهار تو؟
بر روی ریل بودن تو شعر دل شوم
این ساک این بلیط و این هم قطارِ تو...
#محسن_انشایی
@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#هنوز منتشر شد.
این دکلمه رو میتونید از سایت 👇
http://www.taranomesher.ir/sl/n/907
دانلود کنید.
این کار رو بشنوید و اگه دوست داشتید در موردش برام بنویسید.
شعر و دکلمه: #پویا_جمشیدی
با همراهی #محسن_انشایی
موسیقی و آواز: #وحید_اختری
آوا: #فرزانه_میرزایی
گرافیست: #عطا_سرمست
ضبط: استودیو اورانیا
پخش: سایت ترنم شعر
انتهای خاطرات مشترک
سرنوشت ما دو تا از هم جداست
بعد ما اما خیابانهای شهر
جای جایش رد پای ما دو تاست
.
نیستی من در نبودت غرق در
انتظاری گاه و بیگاهم هنوز
نیستی از دور میبوسم تو را
بودنت را چشم در راهم هنوز
#پویا_جمشیدی
@asheghanehaye_fatima
این دکلمه رو میتونید از سایت 👇
http://www.taranomesher.ir/sl/n/907
دانلود کنید.
این کار رو بشنوید و اگه دوست داشتید در موردش برام بنویسید.
شعر و دکلمه: #پویا_جمشیدی
با همراهی #محسن_انشایی
موسیقی و آواز: #وحید_اختری
آوا: #فرزانه_میرزایی
گرافیست: #عطا_سرمست
ضبط: استودیو اورانیا
پخش: سایت ترنم شعر
انتهای خاطرات مشترک
سرنوشت ما دو تا از هم جداست
بعد ما اما خیابانهای شهر
جای جایش رد پای ما دو تاست
.
نیستی من در نبودت غرق در
انتظاری گاه و بیگاهم هنوز
نیستی از دور میبوسم تو را
بودنت را چشم در راهم هنوز
#پویا_جمشیدی
@asheghanehaye_fatima