@asheghanehaye_fatima
آن روزها
از چنگی که تو بر دلم زدی
ردی به جا ماند که منحنی لبخند هایم شد
شب موهایم برق ستاره های چشمانت را سبب شد
و دستانمان جمع شد در انفرادی بودنمان
این روزها
خطوط پیشانی ام را که می شمرم
غمی به دلم چنگ می زند
که خط افقی لب هایم را به لرزه می اندازد
این روزها
چوب خط روزهای نبودنت
سپیدی موهایی ست که هر شب در انفرادی بودنم سر می زند
و ساعت، تیک عصبی دست هایی ست که ناخودآگاه به سمت خالی دستان تو دراز می شوند
تا سپید شدن این شب، چند خط باقی ست
چند قرص ضد اضطراب دیگر...
چند خط قرصی که تا برگشتن تو تمام می شود
#ایلناز_حقوقی
#شعر_من_تو_را_میزاید
آن روزها
از چنگی که تو بر دلم زدی
ردی به جا ماند که منحنی لبخند هایم شد
شب موهایم برق ستاره های چشمانت را سبب شد
و دستانمان جمع شد در انفرادی بودنمان
این روزها
خطوط پیشانی ام را که می شمرم
غمی به دلم چنگ می زند
که خط افقی لب هایم را به لرزه می اندازد
این روزها
چوب خط روزهای نبودنت
سپیدی موهایی ست که هر شب در انفرادی بودنم سر می زند
و ساعت، تیک عصبی دست هایی ست که ناخودآگاه به سمت خالی دستان تو دراز می شوند
تا سپید شدن این شب، چند خط باقی ست
چند قرص ضد اضطراب دیگر...
چند خط قرصی که تا برگشتن تو تمام می شود
#ایلناز_حقوقی
#شعر_من_تو_را_میزاید
@asheghanehaye_fatima
من معشوقه ی کسان زیاده بوده ام
وقتی که بر من می پیچید و پیراهنم را می برد
و بر پوستم دست می کشید
باد
وقتی که بر من می تابید و کم می کردم از پیراهن هایم
خورشید
وقتی که دل به او میزدم و مرا در آغوش می کشید
دریا
وقتی که در کنارش می نشستم، به او خیره می شدم و مرا به خلسه ی رقص و آواز می برد
آتش
وقتی که بر بسترش می خوابیدم و آرام لای انگشتانم می خزید و موهایم را می چسبید
خاک
طعم دهانم را خرمالو گس میکرد
مرا بر شانه هایش درخت گردو می نشاند
پیوسته و آرام بر تنم باران بوسه می زد
و بی صدا مرا ابر نوازش میکرد..
من معشوقه ی کسان زیادی بوده ام
کسانی که بیش از آنچه فکر میکنی مرا می خواهند
و بیش از آنچه می خواهم به من فکر میکنند..
من عشق را در هویت کسان زیادی یافته ام
هر بار به رنگی و به بویی و به طعمی
با من از نجابت دخترانه ی مریم حرف نزن
من با بادها دویده ام
بر خاک ها خوابیده ام
با اتش ها رقصیده ام
و با آب ها هماغوش شدم
من معشوقه ی کسان زیادی بوده ام ...
ایلناز حقوقی
#نشر_مایا
#شعر_من_تو_را_میزاید
من معشوقه ی کسان زیاده بوده ام
وقتی که بر من می پیچید و پیراهنم را می برد
و بر پوستم دست می کشید
باد
وقتی که بر من می تابید و کم می کردم از پیراهن هایم
خورشید
وقتی که دل به او میزدم و مرا در آغوش می کشید
دریا
وقتی که در کنارش می نشستم، به او خیره می شدم و مرا به خلسه ی رقص و آواز می برد
آتش
وقتی که بر بسترش می خوابیدم و آرام لای انگشتانم می خزید و موهایم را می چسبید
خاک
طعم دهانم را خرمالو گس میکرد
مرا بر شانه هایش درخت گردو می نشاند
پیوسته و آرام بر تنم باران بوسه می زد
و بی صدا مرا ابر نوازش میکرد..
من معشوقه ی کسان زیادی بوده ام
کسانی که بیش از آنچه فکر میکنی مرا می خواهند
و بیش از آنچه می خواهم به من فکر میکنند..
من عشق را در هویت کسان زیادی یافته ام
هر بار به رنگی و به بویی و به طعمی
با من از نجابت دخترانه ی مریم حرف نزن
من با بادها دویده ام
بر خاک ها خوابیده ام
با اتش ها رقصیده ام
و با آب ها هماغوش شدم
من معشوقه ی کسان زیادی بوده ام ...
ایلناز حقوقی
#نشر_مایا
#شعر_من_تو_را_میزاید
@asheghanehaye_fatima
من معشوقه ی کسان زیاده بوده ام
وقتی که بر من می پیچید و پیراهنم را می برد
و بر پوستم دست می کشید
باد
وقتی که بر من می تابید و کم می کردم از پیراهن هایم
خورشید
وقتی که دل به او میزدم و مرا در آغوش می کشید
دریا
وقتی که در کنارش می نشستم، به او خیره می شدم و مرا به خلسه ی رقص و آواز می برد
آتش
وقتی که بر بسترش می خوابیدم و آرام لای انگشتانم می خزید و موهایم را می چسبید
خاک
طعم دهانم را خرمالو گس میکرد
مرا بر شانه هایش درخت گردو می نشاند
پیوسته و آرام بر تنم باران بوسه می زد
و بی صدا مرا ابر نوازش میکرد..
من معشوقه ی کسان زیادی بوده ام
کسانی که بیش از آنچه فکر میکنی مرا می خواهند
و بیش از آنچه می خواهم به من فکر میکنند..
من عشق را در هویت کسان زیادی یافته ام
هر بار به رنگی و به بویی و به طعمی
با من از نجابت دخترانه ی مریم حرف نزن
من با بادها دویده ام
بر خاک ها خوابیده ام
با اتش ها رقصیده ام
و با آب ها هماغوش شدم
من معشوقه ی کسان زیادی بوده ام ...
#ایلناز_حقوقی
#نشر_مایا
#شعر_من_تو_را_میزاید
من معشوقه ی کسان زیاده بوده ام
وقتی که بر من می پیچید و پیراهنم را می برد
و بر پوستم دست می کشید
باد
وقتی که بر من می تابید و کم می کردم از پیراهن هایم
خورشید
وقتی که دل به او میزدم و مرا در آغوش می کشید
دریا
وقتی که در کنارش می نشستم، به او خیره می شدم و مرا به خلسه ی رقص و آواز می برد
آتش
وقتی که بر بسترش می خوابیدم و آرام لای انگشتانم می خزید و موهایم را می چسبید
خاک
طعم دهانم را خرمالو گس میکرد
مرا بر شانه هایش درخت گردو می نشاند
پیوسته و آرام بر تنم باران بوسه می زد
و بی صدا مرا ابر نوازش میکرد..
من معشوقه ی کسان زیادی بوده ام
کسانی که بیش از آنچه فکر میکنی مرا می خواهند
و بیش از آنچه می خواهم به من فکر میکنند..
من عشق را در هویت کسان زیادی یافته ام
هر بار به رنگی و به بویی و به طعمی
با من از نجابت دخترانه ی مریم حرف نزن
من با بادها دویده ام
بر خاک ها خوابیده ام
با اتش ها رقصیده ام
و با آب ها هماغوش شدم
من معشوقه ی کسان زیادی بوده ام ...
#ایلناز_حقوقی
#نشر_مایا
#شعر_من_تو_را_میزاید
کوتاه بیا رفیق!
زندگی همین فنجان قهوه نیست
با دود سیگار و شکرهایی که قهوه ای شده
اند
زندگی همین کافه
ی دود گرفته نیست که پیش چشمانت عشقی به هوسی دل میبازد
زندگی ترانه
ی شانزلیزه
زندگی ته جاده
ی سرد پاییزی
زندگی آشپزهای گمشده نیست
زندگی زایش شعریست
روی دستمال کاغذی کافه
شعری که متولد میشود تا من از بغض
های تلخ قهوه
ای نمیرم
تا من سالها بعد
ته جاده
ی سرد پاییزی
شبیه آشپز گمشده
به مرگ طبیعی بمیرم
من
اما
شعر را با بغضهای تلخ سیگار بلعیده
ام
کوتاه بیا رفیق
هوای بازدمم نیست
زندگی مرگیست
که
همین
لحظه
اتفاق
میافتد
#ایلناز_حقوقی
#نشر_مایا
#شعر_من_تو_را_میزاید
@asheghanehaye_fatima🌸
زندگی همین فنجان قهوه نیست
با دود سیگار و شکرهایی که قهوه ای شده
اند
زندگی همین کافه
ی دود گرفته نیست که پیش چشمانت عشقی به هوسی دل میبازد
زندگی ترانه
ی شانزلیزه
زندگی ته جاده
ی سرد پاییزی
زندگی آشپزهای گمشده نیست
زندگی زایش شعریست
روی دستمال کاغذی کافه
شعری که متولد میشود تا من از بغض
های تلخ قهوه
ای نمیرم
تا من سالها بعد
ته جاده
ی سرد پاییزی
شبیه آشپز گمشده
به مرگ طبیعی بمیرم
من
اما
شعر را با بغضهای تلخ سیگار بلعیده
ام
کوتاه بیا رفیق
هوای بازدمم نیست
زندگی مرگیست
که
همین
لحظه
اتفاق
میافتد
#ایلناز_حقوقی
#نشر_مایا
#شعر_من_تو_را_میزاید
@asheghanehaye_fatima🌸
یک روز خورشید چشمت را می زند
از خواب بیدار می شوی
از پشت بام قصه هایم پایین می روی
به خورشید پشت می کنی و در غروب، راه سایه ات را پیش می گیری...
دور می شوی
ماه کوچک تر می شود
و تو یادت می رود نخ بسته ای به انگشتی که ماه را نشان می داد
دور می شوی
دورتر می شوی
و می رسی به شب های بی قصه
در کوچه هایی که از بن بست ما امروزی ترند
کوچه هایی که اصالت دخترانشان به شهرزاد نمی رسد...
کوچه هایی که هیچ خانه ای در انتهایشان پایبند تو نیست
کوچه هایی که ماه ندارند...
خسته می شوی
بی قصه
بی ماه
می خوابی
یک روز از خواب بیدار می شوی
بی هیچ پشت بامی
بی هیچ خورشیدی
دلت می گیرد
نخ بسته به انگشتت را باز می کنی
خورشید را در آغوش می گیری
سایه ات را پشت سر جا می گذاری
بر می گردی
به خانه ی انتهای کوچه ی بن بست
از پله ها بالا می روی
به ماه بوسه می زنی
تار موهایم را دور انگشتت حلقه می کنی
و قصه می خوانی در گوش منی که از وقت رفتنت خوابیده ام. .
.
#ایلناز_حقوقی
از کتاب
#شعر_من_تو_را_میزاید
#نشر_مایا
@asheghanehaye_fatima🌸
از خواب بیدار می شوی
از پشت بام قصه هایم پایین می روی
به خورشید پشت می کنی و در غروب، راه سایه ات را پیش می گیری...
دور می شوی
ماه کوچک تر می شود
و تو یادت می رود نخ بسته ای به انگشتی که ماه را نشان می داد
دور می شوی
دورتر می شوی
و می رسی به شب های بی قصه
در کوچه هایی که از بن بست ما امروزی ترند
کوچه هایی که اصالت دخترانشان به شهرزاد نمی رسد...
کوچه هایی که هیچ خانه ای در انتهایشان پایبند تو نیست
کوچه هایی که ماه ندارند...
خسته می شوی
بی قصه
بی ماه
می خوابی
یک روز از خواب بیدار می شوی
بی هیچ پشت بامی
بی هیچ خورشیدی
دلت می گیرد
نخ بسته به انگشتت را باز می کنی
خورشید را در آغوش می گیری
سایه ات را پشت سر جا می گذاری
بر می گردی
به خانه ی انتهای کوچه ی بن بست
از پله ها بالا می روی
به ماه بوسه می زنی
تار موهایم را دور انگشتت حلقه می کنی
و قصه می خوانی در گوش منی که از وقت رفتنت خوابیده ام. .
.
#ایلناز_حقوقی
از کتاب
#شعر_من_تو_را_میزاید
#نشر_مایا
@asheghanehaye_fatima🌸
برف، رد پای کسی ست که بی صدا می آید
دوستش داری
سرت را تا جایی که می توانی به پشت خم می کنی
تا تمام صورتت را لمس کند
آرام
آرام
به پیشانی ات می نشیند
سردت می شود
لب هایت را می بوسد
یخ می کنی
لرزه به اندامت می افتاد
به خودت می آیی
سرت را به زیر می اندازی
خودت را لمس می کنی
نیست!
آرام آمد
به دلت نشست
سردت کرد
رفت
#ایلناز_حقوقی
#شعر_من_تو_را_میزاید
@asheghanehaye_fatima
دوستش داری
سرت را تا جایی که می توانی به پشت خم می کنی
تا تمام صورتت را لمس کند
آرام
آرام
به پیشانی ات می نشیند
سردت می شود
لب هایت را می بوسد
یخ می کنی
لرزه به اندامت می افتاد
به خودت می آیی
سرت را به زیر می اندازی
خودت را لمس می کنی
نیست!
آرام آمد
به دلت نشست
سردت کرد
رفت
#ایلناز_حقوقی
#شعر_من_تو_را_میزاید
@asheghanehaye_fatima