@asheghanehaye_fatima
سایهام افتاده بود روی دیوار
پرندهای ، سر در پر فرو برده
دست به سایه کشیدم
دیواری از پر
دستم را عاجزانه در سیاهی میکشید
دست کشیدم
بر سینهام
دست بر تنم
پرندهای از من گریخته بود
#علیرضا_عباسی
سایهام افتاده بود روی دیوار
پرندهای ، سر در پر فرو برده
دست به سایه کشیدم
دیواری از پر
دستم را عاجزانه در سیاهی میکشید
دست کشیدم
بر سینهام
دست بر تنم
پرندهای از من گریخته بود
#علیرضا_عباسی
@asheghanehaye_fatima
به سرت میزند گاهی
تصميم آخر
از سوراخی در مغزت
بدوی
چنگ بیاندازی به تاریکی
بيرون بريزد معنای گمشدهات
ميان اين همه کلمه و چراغ
معنای گمشده
در دهانها که میجنبند
میجوند حروف بیجان را
که چیزی هميشه ناگفته بماند
و تصویری غمناک
از تصميم آخرت
پر کند چشمها را
جويده شود در دهانها
#علیرضا_عباسی
به سرت میزند گاهی
تصميم آخر
از سوراخی در مغزت
بدوی
چنگ بیاندازی به تاریکی
بيرون بريزد معنای گمشدهات
ميان اين همه کلمه و چراغ
معنای گمشده
در دهانها که میجنبند
میجوند حروف بیجان را
که چیزی هميشه ناگفته بماند
و تصویری غمناک
از تصميم آخرت
پر کند چشمها را
جويده شود در دهانها
#علیرضا_عباسی
اگر برای تنهایی
از تنهایی ام می نویسم
چرا قطاری که رنج را در رگم می برد
پر از صوت های مغموم است
#علیرضا_عباسی
@asheghanehaye_fatima
از تنهایی ام می نویسم
چرا قطاری که رنج را در رگم می برد
پر از صوت های مغموم است
#علیرضا_عباسی
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
اگر برای تنهایی
از تنهایی ام می نویسم
چرا قطاری که رنج را در رگم می برد
پر از صوت های مغموم است
#علیرضا_عباسی
اگر برای تنهایی
از تنهایی ام می نویسم
چرا قطاری که رنج را در رگم می برد
پر از صوت های مغموم است
#علیرضا_عباسی
@asheghanehaye_fatima
سایهام افتاده بود روی دیوار
پرندهای ، سر در پر فرو برده
دست به سایه کشیدم
دیواری از پر
دستم را عاجزانه در سیاهی میکشید
دست کشیدم
بر سینهام
دست بر تنم
پرندهای از من گریخته بود.
#علیرضا_عباسی
سایهام افتاده بود روی دیوار
پرندهای ، سر در پر فرو برده
دست به سایه کشیدم
دیواری از پر
دستم را عاجزانه در سیاهی میکشید
دست کشیدم
بر سینهام
دست بر تنم
پرندهای از من گریخته بود.
#علیرضا_عباسی
@asheghanehaye_fatima
سایهام افتاده بود روی دیوار
پرندهای ، سر در پر فرو برده
دست به سایه کشیدم
دیواری از پر
دستم را عاجزانه در سیاهی میکشید
دست کشیدم
بر سینهام
دست بر تنم
پرندهای از من گریخته بود.
#علیرضا_عباسی
سایهام افتاده بود روی دیوار
پرندهای ، سر در پر فرو برده
دست به سایه کشیدم
دیواری از پر
دستم را عاجزانه در سیاهی میکشید
دست کشیدم
بر سینهام
دست بر تنم
پرندهای از من گریخته بود.
#علیرضا_عباسی
مرزها تنها میتوانند
لبها را از هم دور نگه دارند
نسیمی که هرشب
موهایت را بر پیشانیات میریزد
باد پریشانیست که
از انگشتان من گذشته است.
#علیرضا_عباسی
@asheghanehaye_fatima
لبها را از هم دور نگه دارند
نسیمی که هرشب
موهایت را بر پیشانیات میریزد
باد پریشانیست که
از انگشتان من گذشته است.
#علیرضا_عباسی
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
-باید میدیدیم
اما پیش از گشودن چشمها
از هم رو گرفتیم.
کلمات معلق بینمان
و خواستن که هراسی در من بود..
هراسِ نتوانستن
و رها شدن و غلطیدن؛
بر ناتوانیِ حرفها
جایی خالی شده در آغوشی باز!
حفرهای عمیق..!
#علیرضا_عباسی
-باید میدیدیم
اما پیش از گشودن چشمها
از هم رو گرفتیم.
کلمات معلق بینمان
و خواستن که هراسی در من بود..
هراسِ نتوانستن
و رها شدن و غلطیدن؛
بر ناتوانیِ حرفها
جایی خالی شده در آغوشی باز!
حفرهای عمیق..!
#علیرضا_عباسی