@asheghanehaye_fatima
زندگی رویا نیست. هشدار! هشدار! هشدار!
ما به خوردن خاک نموک
پای پلهها میغلتیم،
یا فرا میرویم از رشتهی برف
با همسراییی کوکبان پژمرده.
اما نه فراموشی است و نه رویا:
گوشت زنده. بوسهها دهانها را پیوند میدهد
در انبوهی از عروق جدید؛
و آن که از درد خویش آزردهست
درد بیآرامی خواهد داشت،
و آنکه از مرگ هراسان است
مرگ را بهشانه خواهد برد.
#فدریکو_گارسیا_لورکا
#شاعر_اسپانیا
ترجمه:
#بیژن_الهی
زندگی رویا نیست. هشدار! هشدار! هشدار!
ما به خوردن خاک نموک
پای پلهها میغلتیم،
یا فرا میرویم از رشتهی برف
با همسراییی کوکبان پژمرده.
اما نه فراموشی است و نه رویا:
گوشت زنده. بوسهها دهانها را پیوند میدهد
در انبوهی از عروق جدید؛
و آن که از درد خویش آزردهست
درد بیآرامی خواهد داشت،
و آنکه از مرگ هراسان است
مرگ را بهشانه خواهد برد.
#فدریکو_گارسیا_لورکا
#شاعر_اسپانیا
ترجمه:
#بیژن_الهی
ابدیت به خوبی میتوانست
فقط رودخانهای باشد
اسب از یاد رفتهای باشد
و کوکوی فاختهی گمشدهای
برای مردی که یارانش را ترک میگوید
باد میآید،
چیزهای دیگری میگویدش،
گوشها و چشمهایش را
به چیزهای دیگر میگشاید.
امروز یارانم را ترک گفتم،
و تنها، در این تنگه،
دیدن رود را آغاز کردم
و اسبی را دیدم تنها
به تنهایی
گوش به کوکوی
فاختهی گمشدهای دادم.
و آنگاه باد
همچو کسی که در گذر است
به نزدم آمد و گفت :
ابدیت به خوبی میتوانست
فقط رودخانهای باشد،
اسب از یاد رفتهای باشد
و کوکوی
فاختهی گمشدهای
#رافائل_آلبرتی
#شاعر_اسپانیا
ترجمه:
#محمود_نیکبخت
@asheghanehaye_fatima
فقط رودخانهای باشد
اسب از یاد رفتهای باشد
و کوکوی فاختهی گمشدهای
برای مردی که یارانش را ترک میگوید
باد میآید،
چیزهای دیگری میگویدش،
گوشها و چشمهایش را
به چیزهای دیگر میگشاید.
امروز یارانم را ترک گفتم،
و تنها، در این تنگه،
دیدن رود را آغاز کردم
و اسبی را دیدم تنها
به تنهایی
گوش به کوکوی
فاختهی گمشدهای دادم.
و آنگاه باد
همچو کسی که در گذر است
به نزدم آمد و گفت :
ابدیت به خوبی میتوانست
فقط رودخانهای باشد،
اسب از یاد رفتهای باشد
و کوکوی
فاختهی گمشدهای
#رافائل_آلبرتی
#شاعر_اسپانیا
ترجمه:
#محمود_نیکبخت
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
...جز آزادی زندانی کسی بودن
آزادی دیگری نمیشناسم
کسی که نمیتوانم نامش را بیرعشه بشنوم
کسی که به خاطرش این وجود حقیر را از یاد میبرم
کسی که روز و شبام چناناست که او میخواهد
و تن و جانم در تن و جاناش شناور است
چونان تختهپارههای گمشده
که به دریا فرو میروند و بالا میآیند
در عین رهایی ، با آزادی عشق
با آزادی یگانهای که سرفرازم میکند
با آزادی یگانهای که برایش میمیرم
دلیلِ وجود منی تو
اگر نشناسمات ، زندگی نکردهام
و اگر بمیرم بیشناختنات
نمیمیرم
چراکه نزیستهام.
#لوییس_سرنودا
#شاعر_اسپانیا
ترجمه :
#محسن_عمادى
...جز آزادی زندانی کسی بودن
آزادی دیگری نمیشناسم
کسی که نمیتوانم نامش را بیرعشه بشنوم
کسی که به خاطرش این وجود حقیر را از یاد میبرم
کسی که روز و شبام چناناست که او میخواهد
و تن و جانم در تن و جاناش شناور است
چونان تختهپارههای گمشده
که به دریا فرو میروند و بالا میآیند
در عین رهایی ، با آزادی عشق
با آزادی یگانهای که سرفرازم میکند
با آزادی یگانهای که برایش میمیرم
دلیلِ وجود منی تو
اگر نشناسمات ، زندگی نکردهام
و اگر بمیرم بیشناختنات
نمیمیرم
چراکه نزیستهام.
#لوییس_سرنودا
#شاعر_اسپانیا
ترجمه :
#محسن_عمادى