عاشقانه های فاطیما
808 subscribers
21.2K photos
6.48K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
آدمیزاد است دیگر، یکجا زورش تمام می‌شود. داد و بیداد‌هایش را که کرد، دست به یقه گرفتن‌هایش که به آخر رسید، مشت‌ها و لگد‌هایش را که زد، خوب که خاکی شد، لباس‌هایش که پاره شد، تن و بدنش که زخمی شد، خون‌های سر و صورتش که لخته شد، بعد از همه این‌ها، یکجا توانش ته می‌کشد. آدمیزاد است دیگر، به اینجا که رسید، تازه اندوهگین می‌شود. تازه تتمه ناسازگاری‌هایش با جهان، هر آنچه که فرصت بیرون ریختنش را نیافت، می‌ریزد داخل، می‌ریزد به روح و روانش، می‌‌ریزد پای درخت افسردگی و اندوه.
آدمیزاد است دیگر، زور و توانش در جنگ با جهان که تمام شد، زخمی و مجروح به جنگ دنیای درونش می‌رود.
آدمیزاد  است دیگر، عقلش برسد، بعد از هر شکست آماده می‌شود برای شکست بعدی.

#امیرعلی_بنی_اسدی

@asheghanehaye_fatima
در حکایت ابراهیم ادهم هست که وقتی به جانش آتش افتاد راهی شکار شد. در شکار بود که آهویی از راه رسید. ابراهیم قصد شکار داشت که آهو به زبان درآمد و گفت من به شکار تو آمده‌ام و بعد گفت تو را برای همین کار آفریده‌اند که می‌کنی.

انگار درس بزرگی که مرتب از یاد می‌بریم همین است.  اینکه همیشه اتفاقات بزرگ به دست گردن‌کلفت‌های جهان رقم نمی‌خورد. همیشه درس‌های بزرگ از دهان پیرمردان گفته نمی‌شود. همیشه تحولات عمیق با زرق و برق و های و هوی از راه نمی‌رسند. بزرگترین درس را گاهی از کودکی می‌گیریم، گاهی از اتفاق کوچکی، گاهی از آهویی که به شکار ما، به خیال خودمان شکارچیان، آمده است.


#امیرعلی_بنی_اسدی

@asheghanehaye_fatima
سیروس علی‌نژاد در مصاحبه با اندیشه‌پویا یک جا شکایت می‌کند که در جوانی کوکب هدایتی نداشته و مجبور شده خودش راه و چاه را یاد بگیرد و این من را یاد پدرم می‌اندازد که بارها از او شنیده‌ام که در جوانی راهنمای درستی نداشته وگرنه مثلا دانشکده پزشکی را رها نمی‌کرد و این به یاد آوردن می‌کشدم به این خیال و تصور که آدم‌های این دوره زمانه که ما و از ما جوانتر‌‌ها باشند وسط این همه راهنما و صفحه و مطلب الهام‌بخش و متن‌های کوتاه و بلند و پادکست و وبلاگ و این همه چراغ و لامپ و البته کوکب هدایت چه گلی به سر و صورت این جامعه  زده‌اند و قرار است بزنند.

در همین افکار شناورم که این ایمان قدیمی در دلم زنده می‌شود که کواکب هدایتی اگر هستند بزرگترین و درخشانترین‌شان گاهی در دل و جان خود ماست و در لایه‌های وجدان‌مان. پس رسالت بزرگترمان، بزرگتر از یافتن راهنمای بیرونی، مراقبت از همان شمع درونمان است که گاهی از هر منبع بیرونی به دردبخورتر است.

و این من را یاد خاطره دایی عزیزم می‌اندازد که نقل می‌کرد که یکبار استاد محمد تقی  به دکتر علی گفته بود ما که این همه خوانده‌ایم این اندیشه‌های تو به ذهنمان نمی‌رسد و دکتر گفته بود دلیلش همین است که من آن همه نخوانده‌ام.

همه اینها را گفتم که بگویم انگار گاهی هم باید از آلودگی نوری و از تعدد چراغ‌ها، بیشتر از غروب‌های تیره و روشن و زمان‌های نیمه تاریک ترسید. گاهی تعدد راهنما‌ها سرگردانی و سرگیجه می‌آفریند. گاهی یک خورشید در دوردست‌ها بهتر از هزار کوکب دم دست است.


#امیرعلی_بنی_اسدی


@asheghanehaye_fatima
می‌دونی شرط لازم برای درست بودن یه تصمیم چیه؟ اینکه تصمیم درست بی‌هزینه نیست، تصمیم درست بدون نگرانی نیست، تصمیم درست گارانتی نداره.
تصمیم‌های به ظاهر بی‌هزینه، ظاهرا بدون نگرانی و گارانتی شده بیشتر از اینکه ریشه در واقعیت داشته باشن محصول توهم و خیالبافی ما هستن.
دنیای واقعی روی بده بستان ساخته شده، پایه‌ش هزینه و فایده است، اساسش بر ریسک‌های کوچیک و بزرگه.
می‌‌خوام بگم به تصمیم‌گیریهای جدی زندگی که رسیدی دنبال آپشن هزینه صفر نگرد، دنبال گارانتی نگرد، دنبال خیال صد در صد راحت نگرد. زندگی از این آپشن‌ها نداره.

اینا را رفیقم به یادم آورد، همین چند روز پیش.


#امیرعلی_بنی_اسدی

@asheghanehaye_fatima
فیلم شغال (۱۹۹۷)را می‌دیدم. جایی در فیلم بروس ویلیس فردی را برای ساخت اسلحه خودکارش استخدام می‌کند. سازنده اسلحه (جک بلک) اسلحه‌ای می‌سازد که کمی خطای نشانه‌گیری دارد. بروس ویلیس  از بلک، که روز قبل پول بیشتری هم برای زحماتش طلب کرده، می‌خواهد پاکت سیگاری به دست بگیرد. ویلیس سپس پاکت را نشانه می‌گیرد و به خاطر همان خطای نشانه‌گیری در اسلحه، گلوله دست بلک را قطع می‌‌کند. در صحنه پایانی بلک در میان گلوله‌هایی که به سمت او شلیک می‌شود در میان آتش جان می‌دهد . بروس ویلیس با خونسردی صحنه را نگاه می‌کند.

رفتار ویلیس من را به یاد رفتار سایکوپت‌ها انداخت. انسان‌هایی بی‌رحم و فاقد همدلی. انسان‌هایی که کوچکترین خطا را با سنگین‌ترین واکنش کیفر می‌دهند. انسا‌ن‌هایی که در کمال خونسردی می‌توانند رنج دیگری را تماشا کنند، چرا که تصمیم گرفته‌اند که او مستحق چنین رنجی است.
ترسناک‌ترین آدم‌ها سایکو‌پت‌ها هستند.

#امیرعلی_بنی_اسدی


@asheghanehaye_fatima
امروز، در دومین روز زمستان داشتم به این فکر می‌کردم که صلح با جهان بزرگ‌ترین دارایی ماست. دو روز پیش، در آخرین روز پاییز،  نمایش مالی سویینی را دیدم. داستان زن نابینایی که در صلح با خود زندگی می‌کند تا اینکه پزشکی از راه می‌رسد و با این استدلال که زن چیزی برای از دست دادن ندارد چشمان او را جراحی می‌کند. زن بینایی را به دست می‌آورد ولی صلح پیشین را از دست می‌دهد. پزشک جایی در انتهای نمایش می‌گوید اشتباه ما این بود که فکر کردیم مالی چیزی برای از دست دادن ندارد.

هر کس لابد چیزهایی دارد, که ممکن است از دست بدهد،  و چیزهایی ندارد که ممکن است آرزوی به دست آوردن‌شان را داشته باشد. از میان همه اینها صلح درونی  اما پر ارزش‌ترین است. همان که از دست دادنش جبران ناپذیر و به دست آوردنش بزرگ‌ترین موفقیت است. انگار هیچ‌ دستاوردی ارزش از دست دادن آرامش نهفته در صلح درون را ندارد.
#امیرعلی_بنی_اسدی


@asheghanehaye_fatima
جایی خواندم که اتفاق‌های بزرگ تنها برای کسانی می‌افتند که جرات تعریف کردنشان را داشته باشند. انگار آدمی که جرات روایت کردن ندارد، شایستگی رخداد‌ بزرگ را ندارد. انگار زندگی جایی رخ می‌دهد که اتفاق بزرگ سر راه آدم شجاع قرار می‌گیرد. انگار آنچه روایت نشود، بود و نبودش یکی است.انگار نیستی سرنوشت همه اتفاقات بزرگی است، که از بخت بد، سر راه ترسو‌ها قرار گرفتند.

#امیرعلی_بنی_اسدی


@asheghanehaye_fatima
انگار یکجا هست در جهان که خود‌مانیم. یکجا هست که در آن وانمود تمام می‌شود، ادا در‌آوردن تمام می‌شود، اضطراب تمام می‌شود. یک نقطه هست که در آن همه چیز سر جایش قرار می‌گیرد. یک وضعیت هست که همه دردها در آن فراموش می‌شود، همه سوالات جواب خود را پیدا می‌کند، همه غبار‌ها می‌نشیند.
یکجا هست که در آن همه چیز در فاصله درست از همه چیز است. همه چیز به میزان لازم و کافی در کنار ماست، همه چیز با همه چیز در آشتی است.
آنوقت همه سرک کشیدن‌های ما به گوشه و کنار، همه سرگردانی‌های ما، همه سفر‌های ما، همه دل بستن و دل گسستن‌های برای یافتن آن یکجاست، رسیدن ما به آن یکجا، ماندن ما در آن یکجا.

ما در آن یکجاست که خودمان را پیدا می‌کنیم. آن یکجا گم شدن و گم کردن تمام می‌شود. آن یکجا کشتی ما به ساحل می‌رسد.

#امیرعلی_بنی_اسدی

@asheghanehaye_fatima
حرف آخر را اول بزنم.  تاب‌آوری را یاد بگیریم و یاد بدیم. اول اینکه زندگی قرار نیست آسون‌تر شه. حمایت‌ها معلوم نیست بیشتر شه. باید رفت دنبال پوست کلفت‌تر، شانه قویتر، کله نترس‌تر، انتظار کمتر، تلاش بیشتر. دوم اینکه از گذشته درس بگیریم، درس را که گرفتیم تو اندوه و پشیمونی گیر نکنیم. سوم اینکه نذاریم ذهن‌مون را از ما بدزدن. همه ایراد دارن، ما هم ایراد داریم. رو ایرادامون کار کنیم ولی نذاریم کسی ایراد را تو سرمون بزنه. چهارم اینکه از تیرهایی که آدم‌ها سمت‌‌مون  میندازن تعجب نکنیم. اگه جلیقه ضدگلوله نداریم، یاد بگیریم زود جا‌خالی بدیم. پنجم اینکه همه ما به یه عده محدودی بدهی داریم. لیستشون را دربیاریم. هر وقت کسی ادعای طلبکاری کرد اول اون لیست را چک کنیم. تو لیست نبود جدی نگیریمش. ششم اینکه مراقب سلامتیمون باشیم، یه بدن بیشتر نداریم. آشغال تا میشه نخوریم. هفتم اینکه جواب هر حرفی را لازم نیست بدیم. به هر حرفی لازم نیست گوش بدیم.

چاره ما تاب‌آوریه.

#امیرعلی_بنی_اسدی

@asheghanehaye_fatima
اضطراب گاهی تا تو کله آدمه زورش زیاده. کافیه رو کاغذ بنویسیش، کافیه زنگ بزنی به رفیقت در موردش حرف بزنی، کافیه در کله‌ات را باز کنی بیاد بیرون. اونوقت یهو میبینی مثل چرخ پنچر شد، مثل بادکنک ترکید، مثل خیمه‌ای که ستونش را انداختی نقش زمین شد.
اضطراب خیلی وقت‌ها تمام قدرتش تو ذهن ما وجود داره. بکشیش بیرون، بندازیش جلوی بقیه  محو میشه میره پی کارش.

اضطراب خیلی وقت‌ها فقط تو سکوت و تنهایی ما میتونه زنده بمونه.

#امیرعلی_بنی_اسدی

@asheghanehaye_fatima
اوشن وانگ‌ گفته بود آزادی چیزی نیست جز فاصله بین شکار و شکارچی و این همه آن چیزی است که ما آزادی دوستان جهان برای فراموش کردنش تقلا می‌کنیم. تکاپوی دائمی ما برای گریز از اضطرابی که همزاد آزادی است، اضطرابی که همراه انتخاب می‌آید، اضطرابی که فرزند مسوولیتی است که آزادی در چمدانش می‌آورد. آزادی فاصله بین شکار و شکارچی است چرا که دوامش به دویدن ماست، به گریز دائمی ما از استبداد و نادانی. آزادی فاصله بین شکار و شکارچی است چرا که پروژه پایان‌ناپذیر جهان خوشبخت است. پروژه پایان‌ناپذیری که با لحظه‌ای سستی و بی‌انگیزگی شکست می‌خورد.
پس آزادی ضرورت زنده ماندن و زندگی است، ضرورت نجات و ماندگاری، ضرورت بقا، چرا که دنیای بدون آزادی دنیای درندگانی است که قربانیانشان را می‌شمارند.


#امیرعلی_بنی_اسدی

@asheghanehaye_fatima
رفته بودم سر انباری وسایل به جا مانده از اسباب‌کشی. یک هدیه قدیمی بود که هر چه فکر کردم یادم نیامد چه کسی چه زمانی زحمتش را کشیده. حس غریب ناتوانی در بازیابی کامل یک خاطره خوب. حس گم کردن تکه مهمی از یک اتفاق شیرین. انگار کسی قسمتی از نقاشی زیبایی را پاک کرده باشد. انگار لامپی از لامپ‌های خانه ذهنت سوخته باشد. انگار یکی از بهانه‌های دلخوشی را از تو دزدیده باشند. انگار درختی از درختان خیالت را آفت زده باشد. انگار بخشی از پس‌انداز عاطفیت را از دست داده باشی.

#امیرعلی_بنی_اسدی


@asheghanehaye_fatima
کوهن یه جا میگه “عزیزم من قبلا اینجا  بودم، این اتاق را قبلا دیدم. رو این زمین قبلا قدم زدم. من قبل از آشنایی با تو تنها بودم.”
هر کدوم از ما یه جاهایی هست که قبلا بودیم ولی دیگه نمیخوایم بریم. اتاق‌هایی هست که ازش خاطره خوشی نداریم، زمین‌هایی هست که زخمی مون کرده.  هر کدوم از ما جاهایی هست که ازش دوری می‌کنیم، وضعیت‌هایی هست که ازش فراری هستیم، شرایطی هست که ازش گریزانیم.
هر کدوم از ما نسخه تاریک و دوست نداشتنی ای داره که محصول جاهاییه که دیگه نمی‌خوایم بهش پا بذاریم، محصول شرایطی که خودمون را تو اون شرایط دوست نداریم، یادآور  اتاق‌هایی که نمی‌خوایم بهشون پا بذاریم، زمین‌هایی که نمی‌خوایم روش قدم بزنیم.

هر کدوم از ما نسخه‌ای داریم که نمی‌خوایم دوباره از راه برسه.

#امیرعلی_بنی_اسدی


@asheghanehaye_fatima