.
دو نفر بودند
در خیابانهای متروک میرفتند
مرد بوی توتون میداد
و از زن برگهای لیمو میافتاد
سر پیچِ خیابان
مثل دو ستاره افتادند
دو نفر بودند
یکی عاشق خواندن
و دیگری شیفتهی شنیدن
ناگهان مرد از خواندن ماند
و زن از شنیدن،
هنگامی که نیلبک شکست
دو نفر بودند
زن به او قلمی داد برای نوشتن
و مرد به او کفشهای سبکی برای گشتن
مرد با قلم نوشت: خدانگهدار
و او با کفشهای سبک آمد
برای خداحافظی.
#ریاض_الصالح_الحسین
مترجم: #سینا_کمالآبادی
@asheghanehaye_fatima
دو نفر بودند
در خیابانهای متروک میرفتند
مرد بوی توتون میداد
و از زن برگهای لیمو میافتاد
سر پیچِ خیابان
مثل دو ستاره افتادند
دو نفر بودند
یکی عاشق خواندن
و دیگری شیفتهی شنیدن
ناگهان مرد از خواندن ماند
و زن از شنیدن،
هنگامی که نیلبک شکست
دو نفر بودند
زن به او قلمی داد برای نوشتن
و مرد به او کفشهای سبکی برای گشتن
مرد با قلم نوشت: خدانگهدار
و او با کفشهای سبک آمد
برای خداحافظی.
#ریاض_الصالح_الحسین
مترجم: #سینا_کمالآبادی
@asheghanehaye_fatima