عاشقانه های فاطیما
808 subscribers
21.2K photos
6.48K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
هیچ چیز راحتم نمی‌کند.
نه دریا، نه آفتاب و نه لباس‌هایی که تازه خریده‌ام.
نمیدانم چه‌کار کنم!
بروم و سرم را به درخت‌ها بکوبم، داد بزنم، گریه کنم.
نمی‌دانم.

#فروغ_فرخزاد

@asheghanehaye_fatima

بیش از اینها آه آری
بیش از اینها می‌توان خاموش ماند
می‌توان ساعاتِ طولانی
با نگاهی چون نگاه مُردگانِ ثابت،
خیره شد در دود یک سیگار
خیره شد در شکل یک فنجان

#فروغ_فرخزاد
@asheghanehaye_fatima
● بریده ای از یک نامه

خوشحالم که موهایم سفید شده و پیشانیم خط افتاده و میان ابروهایم دوتا چین بزرگ در پوستم نشسته است ... خوشحالم که دیگر خیالباف و رؤیایی نیستم ... دیگر نزدیک است که ۳۲ سالم بشود. هر چند که سی‌ودوساله شدن یعنی ۳۲ سال از سهم زندگی را پشت‌سر گذاشتن و به پایان رساندن، اما در عوض خودم را پیدا کرده‌ام ... ذهنم مغشوش و دلم گرفته است و از تماشاچی بودن دیگر خسته شده‌ام. به محض این‌که به خانه برمی‌گردم و با خودم تنها می‌شوم، یک‌مرتبه حس می‌کنم که تمام روزم به سرگردانی و گمشدگی در میان انبوهی از چیزهایی که از من نیست و باقی نمی‌ماند گذشته است ...
(از جشنواره) به خانه که برمی‌گشتم، مثل بچه‌های یتیم، همه‌اش به فکر گل‌های آفتاب‌گردانم بودم. چقدر رشد کرده‌اند؟ برایم بنویس. وقتی گل دادند زود برایم بنویس ...
از این‌جا که خوابیده‌ام، دریا پیداست. روی دریا قایق‌ها هستند و انتهای دریا معلوم نیست که کجاست ... اگر می‌توانستم جزئی از این بی‌انتهایی باشم، آن‌وقت می‌توانستم هر کجا که می‌خواهم باشم ... دلم می‌خواهد این‌طوری تمام بشوم یا این‌طوری ادامه بدهم ... از توی خاک، همیشه نیرویی بیرون می‌آید که مرا جذب می‌کند. بالا رفتن یا پیش رفتن برایم مهم نیست. فقط دلم می‌خواهد فرو بروم، همراه با تمام چیزهایی که دوست می‌دارم فرو بروم ... میان این‌همه آدم‌های جورواجور، آن‌قدر احساس تنهایی می‌کنم که گاهی گلویم می‌خواهد از بغض پاره شود ... حس خارج از جریان بودن دارد خفه‌ام می‌کند ... وقتی تفاوت را می‌بینم و این جریان زندۀ هوشیار را که با چه نیرویی پیش می‌رود و شوق به آفریدن و ساختن را تلقین و بیدار می‌کند، مغزم پُر از سیاهی و ناامیدی می‌شود و دلم می‌خواهد بمیرم، بمیرم و دیگر قدم به تالار فارابی نگذارم و آن مجلۀ پرت پست پنج‌ریالی [کنایه از مجلۀ فردوسی] را نبینم ...

● بریده ای از #نامه #فروغ_فرخزاد به ابراهیم گلستان

@asheghanehaye_fatima
و عشق ،
که در سلامی شرم آگین خویشتن را بازگو می کرد
در ظهر های گرم دود آلود ....
ما عشقمان را در غبار کوچه می خواندیم
ما با زبان ساده گلهای قاصد آشنا بودیم
ما قلبهامان را به باغ مهربانی های معصومانه می بردیم
و به درختان قرض می دادیم
و توپ با پیغام های بوسه در دستان ما می گشت
و عشق بود ،آن حس مغشوشی که در تاریکی هشتی
ناگاه
محصورمان می کرد
و جذبمان می کرد ، در انبوه سوزان نفس ها و تپش ها و تبسم های دزدانه ...

#فروغ_فرخزاد

@asheghanehaye_fatima
برگرد … این لبان من، این جام بوسه ها

از دام بوسه راه گریزی اگر که بود

ما خود نمی شدیم چنین رام بوسه ها!

#فروغ_فرخزاد

@asheghanehaye_fatima
می‌توان در بازوان چیره یک مرد
ماده‌ای زیبا و سالم بود
با تنی چون سفره چرمین
با دو پستان درشت سخت
می‌توان در بستر یک مست، یک دیوانه، یک ولگرد
عصمت یک عشق را آلود...

#فروغ_فرخزاد

@asheghanehaye_fatima
Audio
Forough Farrokhzad [Reticence.ir]
بیش از این‌ها
آره آری بیش از این‌ها...

شعر و صدای #فروغ_فرخزاد

@asheghanehaye_fatima
از نامه‌های #فروغ_فرخزاد به #ابراهیم_گلستان


امّا به‌هرحال همیشه تنها هَستی و تنهایی تو را می‌خورد و خُرد می‌کند. من قیافه‌ام خیلی شکسته شده و موهایم سفید شده و فکرِ آینده خفه‌ام می‌کند، ولی بگذریم، بگذریم .. بگذریم .


@asheghanehaye_fatima
▪️

از زور تنهایی دارم مثل سگ‌ کار می‌کنم و فراموش میکنم که شماها رفته‌اید و برنمی‌گردید.

زندگی همین است. یا باید خودت را با سعادت‌های زودیاب و معمول مثل بچه و شوهر و خانواده گول بزنی یا با سعادت‌های دیریاب و غیرمعمول مثل شعر و سینما و هنر و از این مزخرفات! اما به‌هرحال همیشه تنها هستی. تنهایی تو را می‌خورد و خرد می‌کند. من قیافه‌ام خیلی شکسته شده و موهایم سفید شده و فکر آینده‌ام خفه‌ام می‌کند ولی بگذریم... بگذریم... بگذریم...


#فروغ_فرخزاد
نامه‌ای به #فریدون_فرخزاد

@asheghanehaye_fatima
امروز روز اول دیماه است
من راز فصل ها را می دانم
و حرف لحظه ها را می فهمم...

نگاه کن که در اینجا
چگونه جان آن کسی که با کلام سخن گفت
و با نگاه نواخت
و با نوازش از رمیدن آرمید
به تیرهای توهم
مصلوب گشته است .

سکوت چیست ، چیست ، چیست ای یگانه ترین یار ؟
سکوت چیست به جز حرف‌های ناگفته
من از گفتن می مانم ، اما زبان گنجشکان
زبان زندگی جمله های جاری جشن طبیعت‌ست .

ایمان بیاوریم به آغاز فصل  سرد ...

#فروغ_فرخزاد


@asheghanehaye_fatima
*
و عشق بود
آن حسِ مغشوشی که در تاریکی ناگاه
محصورمان می‌کرد و جذبمان می‌کرد
در انبوه سوزانِ نفس‌ها و تپش‌ها
و تبسم‌های دزدانه.
_

وقتی که زندگی من
هیچ چیز نبود
هیچ چیز به جز تیک تاک ساعت دیواری
دریافتم
باید  باید  باید
دیوانه‌وار دوست بدارم
کسی را که مثل هیچکس نیست
_

آیا کسی که مهربانی یک جسم زنده را
به تو می‌بخشد
جز درک حس زنده بودن
از تو چه می‌خواهد؟

#فروغ_فرخزاد

@asheghanehaye_fatima
بودنت
قشنگ ترین لهجه‌ی زندگی ام شده
زیبایِ دوست داشتنی صدایم کن
فرقی نمی‌کند
با چه لحنی با لبخندت
با نگاهت
با انگشتانت
با صدایت
زیبای دوست داشتنی صدایم کن
لهجه‌ی دهان تو مثل ترانه‌های ترکی که
آدم نمی‌فهمد
دوست داشتنی ترین
ترانه زندگی‌ام شده صدایم کن
صدایِ تو
قشنگ ترین کلام خداست....

#فروغ_فرخزاد


@asheghanehaye_fatima
زندگی شاید آن لحظه‌ی مسدودی‌ست
که نگاه من، در نی‌نیِ چشمانِ تو خود را ویران می‌سازد
و در این حسی‌ست
که من آن را با ادراکِ ماه و با دریافتِ ظلمت خواهم آمیخت

در اتاقی که به اندازه‌ی یک تنهایی‌ست
دلِ من
که به اندازه‌ی یک عشق است
به بهانه‌های ساده خوش‌بختیِ خود می‌نگرد
به زوالِ زیبای گل‌ها در گل‌دان
به نهالی که تو در باغ‌چه‌ی خانه‌مان کاشته‌یی
و به آوازِ قناری‌ها
که به اندازه‌ی یک پنجره می‌خوانند

آه...
سهم من این است
سهم من این ست...

#فروغ_فرخزاد


@asheghanehaye_fatima