ساعت از نه گذشته، باید به بستر رفته باشی
راه شیری در جوی نقره روان است در طول شب
شتابیم نیست، با رعد تلگراف
سببی نیست که بیدار یا که دلنگرانت کنم
همانطور که آنان میگویند، پرونده بسته شد.
زورق عشق به ملال روزمره در هم شکست،
اکنون من و تو خموشانیم،
دیگر غم سود و زیان
اندوه و درد و جراحت چرا؟
نگاه کن چه سکونی بر جهان فرو مینشیند
شب آسمان را فرو میپوشاند به پاس ستارگان
در ساعاتی اینچنین
آدمی برمیخیزد تا خطاب کند
اعصار و تاریخ و تمامی خلقت را...
در ساعاتی اینچنین #ولادیمیر_مایاکوفسکی
ترجمه: یوسف آباذری
● آخرین شعر شاعر. مایاکوفسکی در ۱۴ آوریل ۱۹۳۰ پیش از آنکه به دستیاری گلوله و هفتتیری، جهان پر هیاهو را بدرود گوید، بر برگهای نوشت:
قدمم
در خیابان
مسافت را
لگدمال میکند
جهنم درونم را
اما
چاره چیست؟
@asheghanehaye_fatima
راه شیری در جوی نقره روان است در طول شب
شتابیم نیست، با رعد تلگراف
سببی نیست که بیدار یا که دلنگرانت کنم
همانطور که آنان میگویند، پرونده بسته شد.
زورق عشق به ملال روزمره در هم شکست،
اکنون من و تو خموشانیم،
دیگر غم سود و زیان
اندوه و درد و جراحت چرا؟
نگاه کن چه سکونی بر جهان فرو مینشیند
شب آسمان را فرو میپوشاند به پاس ستارگان
در ساعاتی اینچنین
آدمی برمیخیزد تا خطاب کند
اعصار و تاریخ و تمامی خلقت را...
در ساعاتی اینچنین #ولادیمیر_مایاکوفسکی
ترجمه: یوسف آباذری
● آخرین شعر شاعر. مایاکوفسکی در ۱۴ آوریل ۱۹۳۰ پیش از آنکه به دستیاری گلوله و هفتتیری، جهان پر هیاهو را بدرود گوید، بر برگهای نوشت:
قدمم
در خیابان
مسافت را
لگدمال میکند
جهنم درونم را
اما
چاره چیست؟
@asheghanehaye_fatima
من از تو دو دست دارم
من از تو لب دارم
پس چگونه نمی توانم ببوسم
ببوسم، ببوسم، ببوسم
و هر بار درد نکشم؟
#ولادیمیر_مایاکوفسکی
@asheghanehaye_fatima
من از تو لب دارم
پس چگونه نمی توانم ببوسم
ببوسم، ببوسم، ببوسم
و هر بار درد نکشم؟
#ولادیمیر_مایاکوفسکی
@asheghanehaye_fatima
ماریا
میترسم از یاد ببرم اسمت را
به سان شاعران
که میترسند از یاد برند
آن کلمه را
که زاده شد از شکنجهی شب
آن کلمه را
که مینماید همتراز خدا
اما
همیشه به یاد خواهم داشت
جسمت را
اما
همیشه دوست خواهم داشت
جسمت را
اما همیشه پاس خواهم داشت
جسمت را
بدان سان که سربازی
جنگش در هم شکسته
بیکس و بیمصرف
پاس میدارد
تنها پای برجای ماندهاش را.
#ولادیمیر_مایاکوفسکی
برگردان: #مدیا_کاشیگر
@asheghanehaye_fatima
میترسم از یاد ببرم اسمت را
به سان شاعران
که میترسند از یاد برند
آن کلمه را
که زاده شد از شکنجهی شب
آن کلمه را
که مینماید همتراز خدا
اما
همیشه به یاد خواهم داشت
جسمت را
اما
همیشه دوست خواهم داشت
جسمت را
اما همیشه پاس خواهم داشت
جسمت را
بدان سان که سربازی
جنگش در هم شکسته
بیکس و بیمصرف
پاس میدارد
تنها پای برجای ماندهاش را.
#ولادیمیر_مایاکوفسکی
برگردان: #مدیا_کاشیگر
@asheghanehaye_fatima