عاشقانه های فاطیما
817 subscribers
21.2K photos
6.5K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
.

به من بگو که کجا می‌روی
پس از آن‌وقت‌ها
که رویاها تعطیل می‌شوند
و ما به گریه روی می‌آوریم...

#رضا_براهنی

@asheghanehaye_fatima
.

به جز دو دست من، دو چشم من، لبان من
به جز دو دست او، دو چشم او، لبان او
کس از کسان شهر را خبر نشد
که من مکیده‌ام ز قلب او، هزار آرزوی او
کس از کسان شهر را خبر نشد
که این درخت خشک را
من آفریده‌ام
کس از کسان شهر را خبر نشد
که آبشار شیشه‌ها فرو شکست و ریخت
و یک زن از خرابه‌های قلب من رمید
و مردی از خرابه‌های قلب او گریخت
به جز دو قلب ما، درون خانه‌ای ز خانه‌های شهر،
کس از کسان شهر را خبر نشد
که کشتن است عشق، عشق کشتن است
کس از کسان شهر را خبر نشد
که مردن است عشق، عشق مردن است
کنون برهنه ایستاده‌ام میان چار راه شهر
شفای من، درون خانه‌ای ز خانه‌های شهر نیست
شفای من درون قلب عابران چار راه نیست
شفای من درون ابرهای روی کوه هاست
شفای من درون برف هاست
برهنه ایستاده‌ام میان چار راه شهر
ببار! هان ببار! هان ببار، ابر! : و نعره می‌زنم
که گرچه مرده قلب من، ولی نمرده روح من
ببار! هان ببار! هان ببار، ابر..

#رضا_براهنی


@asheghanehaye_fatima
امروز بوسه‌های تو يادم آمد
در اين زمين زيبای بيگانه
و کاکل کوتاه موهايت
کوتاه ؟ يا بلند ؟
يا فرق باز شده از وسط ؟
يادم نيست

و دست‌هایت
و شانه‌هایت
و آن مورب نورانی از چشم‌هایت
چيزی ميان مشکی و عسل و خرمايی
بی جنس ؟
انگار با تمامی جنسیت‌ها
يادم نيست

این‌ها تمام حافظه ی من نيست
تنها اشاره‌هایی از فاصله‌هاست
مجموعه‌های فاصله‌ها يادهای توست
يا يادهای شما ؟
يادم نيست

آيا تو يک نفری ؟
يا مجموعه نفراتی ؟
يا ترکيبی از اشاره‌های سراسر تصادفی از چهره‌های عزيزی هستی که می شناخته ام ؟
يادم نيست؟

#رضا_براهنی

@asheghanehaye_fatima
و من اگر نباشم
تو که معشوق منی
مگر به دیده‌ی عشاق دیگری در آینده خواهی نشست ؟
هزار آینه‌ی شخصی دیوانه برافراشته‌ام
به دور عشوه‌ی بی‌انتهای تو
ـ "عشوه " ـ چه واژه‌ی والایی
انگار آن را تو بر زبان راندی اول و بعد زن قیامت شد
و از پسِ آن بود که هیچ آینه‌ی دیگری را اجازه ندادم
نوک آن ناخن نوچیده‌ی ظریف تو را انعکاس دهد
عاشق اگر حسود نباشد
حتماً دیوانه است
و یا زیبایی سرش نمی‌شود


#رضا_براهنی

@asheghanehaye_fatima
صدای کف زدنت کبک‌های کیهانی را برای من که زمینی هستم بیدار می‌کند
منی که دست ندارم چگونه کف بزنم؟
ولی شکفته بادا لبان من که نیمه‌ماهِ نیم‌رخانِ تو را شبانه می‌بوسند
فدای تو دو چشم من که چشم‌های تو را خواب دیده‌اند
‌ببینمت تو کجایی که چهره‌ات باغی است
که از هزار پنجرۀ نور می‌وزد هر صبح،
و شانه‌های تو آنجا چه ابرهای سپیدی که بر بلندی آنها چه تاج چهره چه خورشیدی!
منی که دست ندارم چگونه کف بزنم!
به من بگو که کجا می‌روی پس از آن وقتها که رؤیاها تعطیل می‌شوند وَ ما به گریه روی می‌آریم
و،گریه به رو، کجا؟
و سایه پشت سرت چیست در شب این که شعر من است که از پشت پای تو می‌آید
چه دست‌هایی داری
شبیه بوسه!

و خاک از تو که لبریز می‌شود ببین چه جلگه‌ای آنجا که شانه می‌خورد از بوسه‌ها و نسیم
کدام دست نیی چون تو را زده قط
شبیه بوسه چه انگشتهای سبزی داری!
نرو
به من بگو که کجا می‌روی پس از آن وقتها که رؤیاها تعطیل می‌شوند وَ ما به گریه روی می‌آریم
و،گریه به رو،کجا؟
بمان!
منی که دست ندارم چگونه کف بزنم؟

#رضا_براهنی
@asheghanehaye_fatima
چشم‌های او
تاریخِ رنگ‌های عمودی‌ست
زیرا مسافران دوگانه
- خورشید و ماه‌تاب -
در یک نگاهِ اوست که می‌چرخند
و استوای بینش و بینایی
از محورِ دو شانه‌‌ی او می‌کند عبور

کبکِ دری به پارسی ساده
از لانه‌ی معطرِ لب‌هایش
             پرواز می‌کند
و گرچه دست‌هایش
- گسترده روی نافه‌ی آهوها -
چون سفره‌یی‌ست پر از لیمو
                     در زیرِ ماه‌تاب
با این‌همه
آن‌قدر ساده است که چشمان‌اش
جشنی‌ست در ولادتِ آهوها.

#رضا_براهنی [ ۲۱ آذر ۱۳۱۴ – ۵ فروردین ۱۴۰۱ ]

@asheghanehaye_fatima
.

ستاره مثل تو نیست
تو مثل ستاره نیستی
و آسمان که شکل تو نیست و تو که
شکل آسمان نیستی
غمی که از تو می بارد مرا می‌گدازد
بهار مثل تو نیست تو مثل بهار نیستی
زیرا تو در نسیم ایستادی و می‌سوزی
برهنه پای زیبای من که روی حصیر ایستاده
خوابیده و می‌سوزد
غمی که از تو می‌بارد مرا
و جنگ جنگل و جادو که از تو می‌گذرد
و با نگاه تو انگشترم آتش گرفت
و هیچ چیز مثل تو نیست
و هیچ آدم دیگر شبیه تو نیست
برهنه پای زیبای من که روی حصیر ایستاده
خوابیده و می‌سوزد
و زیبایی که پشت آهویی بلند ایستاده مشتعل
از مفصل ستاره و دریا و می‌شتابد و می‌سوزد
مرا می‌گدازد غمی که از تو می‌بارد
و هیچ رویایی
به شکل خواب چشم تو نیست نیست


#رضا_براهنی
#شما_فرستادید


@asheghanehaye_fatima
من با تمام مردمِ عالم کاری نداشتم
‏مردم برای من تویی
‏آن جنگل "تو" است
‏در این زمینِ زیبای بیگانه
‏امروز بوسه های تو یادم آمد
‏با فرقی از وسط؟ یادم نیست!
‏امروز از تختِ سینه ام، ‏دستی
‏دریچه‌ی مخفی را آهسته باز کرد
‏در من تو را بیدار کردند
‏ای کاش در من همیشه تو را بیدار می کردند

#رضا_براهنی

@asheghanehaye_fatima
شما جسورتر از من باشید
ستاره های جهان را میان زن ها قسمت کنید
که در زمانۀ من زن ها
نصیب سادۀ یک سوسوی ستاره نمی بردند
کلید هستی خضری را به دست بچه های جهان بسپارید
قفس نسازید
که مرغ عشق و قناری به بال خویش بیایند کنار پنجره تان
در آن زمان که جهان گل شد
دگردیسی شیوع یافت
شما هم شبانه بال در آوردید،
مرا به یاد بیارید
مرا که عاشق معراج های شرق کهن بودم.



#رضا_براهنی
#شما_فرستادید


@asheghanehaye_fatima
چنان زلال شود
آن کسی که تو را یک بار
فقط یک بار نگاه کند
که هیچ‌گاه کسی
جز تو را نبیند از آن پس
حتی اگر هزار بار هزاران چهره را نگاه کند.
یتیمِ زیبایی خواهد بود
این جهان اگر آدم‌هایش
بدون رؤیتِ تو
چشم گشوده باشند.
چگونه جهان به غربتِ ابدی
دوباره عادت خواهد کرد
اگر تو را نبیند…



#رضا_براهنی
#شما_فرستادید


@asheghanehaye_fatima