یک روز اگر گیاه شوم
چمنی در سبزهزاری باشم ای کاش،
نه اینکه شوکران
یک روز اگر مسیری در زیر پاها باشم
ای کاش ماشین عروس از من عبور کند
نه اینکه زنجیر فولادین تانکها
و کودکان ای کاش روی من بدوند
نه سربازانی که فرار میکنند
یا آنکه در تعقیب دیگراناند
یک روز اگر بخواهید از خاک من
آجر بسازید
برای مدرسهها باشد ای کاش
نه اینکه برای زندانها..
اگر نفسی ماندگار باقی بمانَد
ای کاش نغمهیی در سوت بنوازد
ای امان... نه این که در سوتکی بدمد
شما قلم از من بسازید... قلم
و سرودههایی دربارهی عشق بنویسید
نه این که فرمان مرگ..
من پس از مردنام
در هیات برگهای درخت غار
زندگی خواهم کرد
نه اینکه در هیات جنگافزارها
#عزیز_نسین
@asheghanehaye_fatima
چمنی در سبزهزاری باشم ای کاش،
نه اینکه شوکران
یک روز اگر مسیری در زیر پاها باشم
ای کاش ماشین عروس از من عبور کند
نه اینکه زنجیر فولادین تانکها
و کودکان ای کاش روی من بدوند
نه سربازانی که فرار میکنند
یا آنکه در تعقیب دیگراناند
یک روز اگر بخواهید از خاک من
آجر بسازید
برای مدرسهها باشد ای کاش
نه اینکه برای زندانها..
اگر نفسی ماندگار باقی بمانَد
ای کاش نغمهیی در سوت بنوازد
ای امان... نه این که در سوتکی بدمد
شما قلم از من بسازید... قلم
و سرودههایی دربارهی عشق بنویسید
نه این که فرمان مرگ..
من پس از مردنام
در هیات برگهای درخت غار
زندگی خواهم کرد
نه اینکه در هیات جنگافزارها
#عزیز_نسین
@asheghanehaye_fatima
نه نامه هایم نه عکس هایم
نه یادبودها نه یادگارها
نه هدیه ها
هیچ یک را نمی خواهم
خنده هایمان اشک هایمان
و تمامی بوسه هایم
تمام شان بماند برای تو
رویاهایم اما
رویاهایم را بازگردان
هرچه دادم هرچه گرفتی بماند برای تو
پرنده هم قفس هم از آنِ تو
جان هم از آنِ تو تن هم
هرآنچه از تو به جا مانده در من بگیر
برای تو
انگاره هایم اما ... پنداره هایم
خیال هایم را بازگردان.
#عزیز_نسین
ترجمه #پوریا_اشتری
+ بخشی از شعر
از کتاب"در صدای تو بوسیدم آفتاب را ..."
@asheghanehaye_fatima
نه یادبودها نه یادگارها
نه هدیه ها
هیچ یک را نمی خواهم
خنده هایمان اشک هایمان
و تمامی بوسه هایم
تمام شان بماند برای تو
رویاهایم اما
رویاهایم را بازگردان
هرچه دادم هرچه گرفتی بماند برای تو
پرنده هم قفس هم از آنِ تو
جان هم از آنِ تو تن هم
هرآنچه از تو به جا مانده در من بگیر
برای تو
انگاره هایم اما ... پنداره هایم
خیال هایم را بازگردان.
#عزیز_نسین
ترجمه #پوریا_اشتری
+ بخشی از شعر
از کتاب"در صدای تو بوسیدم آفتاب را ..."
@asheghanehaye_fatima
آخرین بوسهیمان
یخبسته در میان خاطرات،
کارتپستالی عاشقانه
که عاشقان برای همدیگر خواهند فرستاد.
و ما
دست در دست هم
در میان کوچههایش قدمزنان.
ما دیگر زنده نیستیم
آن شهر
بدل به یک عکس رنگی شد
که عاشقان به همدیگر خواهند فرستاد.
آن واپسین شبی که در میخانه گذراندیم
حال عکسیست از ما میان زمان یخبسته
برای پست شدن به عاشقان…
#عزیز_نسین
برگردان: فرید فرخزاد
@asheghanehaye_fatima
یخبسته در میان خاطرات،
کارتپستالی عاشقانه
که عاشقان برای همدیگر خواهند فرستاد.
و ما
دست در دست هم
در میان کوچههایش قدمزنان.
ما دیگر زنده نیستیم
آن شهر
بدل به یک عکس رنگی شد
که عاشقان به همدیگر خواهند فرستاد.
آن واپسین شبی که در میخانه گذراندیم
حال عکسیست از ما میان زمان یخبسته
برای پست شدن به عاشقان…
#عزیز_نسین
برگردان: فرید فرخزاد
@asheghanehaye_fatima
آن زمانهایی که من نخواهم بود...
ابری با تو خواهد بود و سایهاش همیشه بالای سرت،
آن ابر منم
نخواهی شناخت...
نسیمی دامنت را به رقص درخواهد آورد
گیسوانت پریشان
یک دستت بر دامن و دیگری بر موهایت
آن نسیم منم
نخواهی شناخت...
شبانگاهی در رختخوابت
به اینسو و آنسو خواهی پیچید
نه در خوابی و نه بیداری
آن خوابوخیال منم
نخواهی شناخت...
در تنهاییات، با کسی که نیست سخن خواهی گفت
خواهی گفت آنچه را که تا حال بر زبان نیاوردهای
با گوشِ جان تو را خواهد شنید
آن که نیست،منم
نخواهی شناخت...
سوز و دردی بیهنگام را حس خواهی کرد
بی آنکه بدانی از کجاست
قلبت در خاطرات به تپش خواهد افتاد
آن درد و سوز منم
نخواهی شناخت...
#عزیز_نسین
@asheghanehaye_fatima
ابری با تو خواهد بود و سایهاش همیشه بالای سرت،
آن ابر منم
نخواهی شناخت...
نسیمی دامنت را به رقص درخواهد آورد
گیسوانت پریشان
یک دستت بر دامن و دیگری بر موهایت
آن نسیم منم
نخواهی شناخت...
شبانگاهی در رختخوابت
به اینسو و آنسو خواهی پیچید
نه در خوابی و نه بیداری
آن خوابوخیال منم
نخواهی شناخت...
در تنهاییات، با کسی که نیست سخن خواهی گفت
خواهی گفت آنچه را که تا حال بر زبان نیاوردهای
با گوشِ جان تو را خواهد شنید
آن که نیست،منم
نخواهی شناخت...
سوز و دردی بیهنگام را حس خواهی کرد
بی آنکه بدانی از کجاست
قلبت در خاطرات به تپش خواهد افتاد
آن درد و سوز منم
نخواهی شناخت...
#عزیز_نسین
@asheghanehaye_fatima
آدمی گاهی چنان دلتنگ کسی میشود
که اگر او از این دلتنگی باخبر شود
شرمسار خواهد شد.
#عزیز_نسین
برگردان: #سیامک_تقی_زاده
@asheghanehaye_fatima
که اگر او از این دلتنگی باخبر شود
شرمسار خواهد شد.
#عزیز_نسین
برگردان: #سیامک_تقی_زاده
@asheghanehaye_fatima
"چنان تهیام از خود
که فرو میروم ذرهذره در گردابی مسموم،
پیرامونم چیزی پیدا نیست،
صدایت را بفرست
تاکه چون پیچکی در آن بیاویزم
و از این تالاب بگریزم...."
#عزیز_نسین
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
که فرو میروم ذرهذره در گردابی مسموم،
پیرامونم چیزی پیدا نیست،
صدایت را بفرست
تاکه چون پیچکی در آن بیاویزم
و از این تالاب بگریزم...."
#عزیز_نسین
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima