عاشقانه های فاطیما
820 subscribers
21.2K photos
6.5K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
وقتی آرامم
انگار
خودم نیستم
انگار
در درونم
کسی دیگر
می‌زند دست
می‌زند پا.


#ولادیمیر_مایاکوفسکی
برگردان: مدیا کاشیگر


◼️@asheghanehaye_fatima
.

اما برای شادمانی
سیارهء ما
چندان آماده نیست
خوشی را باید
از چنگ روزهای آینده بیرون کشید

در این زندگی مردن دشوار نیست
ساختن زندگی
بسیار دشوارتر است...

#ولادیمیر_مایاکوفسکی

@asheghanehaye_fatima
شب دیرگاهی‌ست که با سکوت درآمیخته
به خواب رفته‌ای اکنون، می‌دانم
شب اما تا بی‌کران‌اش را کشیده تنگ در آغوش،
راه شیری، آن کمانِِ نقره‌پوش
سزا نیست که با تلگرامی بی‌وقت،
بیدار یا که پریشان‌خاطرت سازم
شتابی در کار نیست.
چنان که گویند؛ ماجرا پایان یافت
و زورقِ عشق در ستیز با امواجِ روزمرگی،
درهم شکست.
اکنون بی‌حساب شده‌ایم،
بی‌‌نیاز از مرورِ مرارت‌ها
پس جهان را نظاره کن،
که تن به خاموشی می‌سپارد
هنگام که شب،
آسمان را با تن‌پوشی از ستارگان می‌پوشاند.
در چنین گاهی است که انسان اوج می‌گیرد،
تا آواز دهد،
زمانه و تاریخ و تمامِ هستی را…


#ولادیمیر_مایاکوفسکی [ روسیه، ۱۹۳۰-۱۸۹۳ ]

@asheghanehaye_fatima
ساعت از نه گذشته، باید به بستر رفته باشی
راه شیری در جوی نقره روان است در طول شب
شتابیم نیست، با رعد تلگراف
سببی نیست که بیدار یا که دل‌نگرانت کنم
همان‌‌طور که آنان می‌گویند، پرونده بسته شد.
زورق عشق به ملال روزمره در هم شکست،
اکنون من و تو خموشانیم،
دیگر غم  سود و زیان
اندوه و درد و جراحت چرا؟

نگاه کن چه سکونی بر جهان فرو می‌نشیند
شب آسمان را فرو می‌پوشاند به پاس ستارگان
در ساعاتی این‌چنین
آدمی برمی‌خیزد تا خطاب کند
اعصار و تاریخ و تمامی خلقت را...



در ساعاتی این‌چنین #ولادیمیر_مایاکوفسکی
ترجمه: یوسف آباذری


● آخرین شعر شاعر. مایاکوفسکی در ۱۴ آوریل ۱۹۳۰ پیش از آن‌که به دست‌یاری گلوله‌ و هفت‌تیری، جهان پر هیاهو را بدرود گوید، بر برگه‌ای نوشت:

قدمم
در خیابان
مسافت را
لگدمال می‌کند
جهنم درونم را
اما
چاره چیست؟


@asheghanehaye_fatima
من از تو دو دست دارم

من از تو لب دارم

پس چگونه نمی توانم ببوسم

ببوسم، ببوسم، ببوسم

و هر بار درد نکشم؟

#ولادیمیر_مایاکوفسکی

@asheghanehaye_fatima
ماریا
می‌ترسم از یاد ببرم اسمت را
به سان شاعران
که می‌ترسند از یاد برند
آن کلمه را
که زاده شد از شکنجه‌ی شب
آن کلمه را
که می‌نماید همتراز خدا
اما
همیشه به یاد خواهم داشت
جسمت را
اما
همیشه دوست خواهم داشت
جسمت را
اما همیشه پاس خواهم داشت
جسمت را
بدان سان که سربازی
جنگش در هم شکسته
بی‌کس و بی‌مصرف
پاس می‌دارد
تنها پای برجای مانده‌اش را.



#ولادیمیر_مایاکوفسکی
برگردان: #مدیا_کاشیگر


@asheghanehaye_fatima