@asheghanehaye_fatima
این عشق
به این سختی
به این تردی
به این نازکی
به این نومیدی
این عشق
به زیبایی روز
و به زشتی زمان ورطه ی تمام بدی است
این عشق
این اندازه حقیقی
این عشق
این اندازه زیبا
این اندازه خجسته
این اندازه شاد
و این اندازه ریشخند آمیز
لرزان از وحشت
مثل طفلی در ظلمت
و این اندازه متکی به خود
آرام مثل مردی در دل شب
این عشقی که وحشت به جان دیگران می اندازد
به حرفشان می آورد
و رنگ از رخشارشان می پراند
این عشق بزخو شده
چرا که خود در کمین آنیم
این عشق جرگه شده
زخم خورده
پامال شده
پایان یافته
انکار شده
از یاد رفته
چراکه خود جرگه اش کرده ایم
زخمش زده ایم
پامالش کرده ایم
تمامش کرده ایم
منکرش شده ایم
و از یادش برده ایم
این عشق دست نخورده ی هنوز این اندازه زنده و سراپا آفتابی
از توست
از توست و از من است
این چیز همیشه تازه که تغییری نکرده است
واقعی ست مثل گیاهی
لرزان است مثل پرنده ای
به گرمی و جان بخشی تابستان
ما دو
می توانیم برویم و برگردیم
می توانیم از یاد ببریم و بخوابیم
بیدار شویم و رنج بکشیم و پیر شویم
دوباره بخوابیم و خواب مرگ ببینیم
بیدار شویم و بخوابیم و بخندیم و جوانی از سر بگیریم
اما عشقمان به جا می ماند
لجوج
مثل موجود بی ادراکی
زنده
مثل هوس
ستمگر
مثل خاطره
ابله
مثل حسرت
مهربان
مثل یادبود
به سردی مرمر
به زیبایی روز
به تردی کودک
لرزان به او گوش می دهم
و به فریاد درمی آیم برای تو و برای خودم
بخاطر تو
بخاطر من
و بخاطر همه دیگران که نمی شناسمشان
دست به دامنش می شوم استغاثه کنان
که بمان
همان جا که هستی
همان جا که پیش از این بودی
حرکت مکن
مرو
بمان
ما که عشق آشناییم
از یادت نبرده ایم
تو هم از یادمان مبر
جز تو در عرصه خاک کسی نداریم
مگذار سرد شویم
هر روز و از هرکجا که شد
نشانه ای از حیات به ما ده
دیر ترک
از کنج بیشه ای در جنگل خاطره ها ناگهان پیدا شو
دست به سوی ما دراز کن
و نجاتمان بده
#ژاک_پره_ور
#احمد_شاملو
این عشق
به این سختی
به این تردی
به این نازکی
به این نومیدی
این عشق
به زیبایی روز
و به زشتی زمان ورطه ی تمام بدی است
این عشق
این اندازه حقیقی
این عشق
این اندازه زیبا
این اندازه خجسته
این اندازه شاد
و این اندازه ریشخند آمیز
لرزان از وحشت
مثل طفلی در ظلمت
و این اندازه متکی به خود
آرام مثل مردی در دل شب
این عشقی که وحشت به جان دیگران می اندازد
به حرفشان می آورد
و رنگ از رخشارشان می پراند
این عشق بزخو شده
چرا که خود در کمین آنیم
این عشق جرگه شده
زخم خورده
پامال شده
پایان یافته
انکار شده
از یاد رفته
چراکه خود جرگه اش کرده ایم
زخمش زده ایم
پامالش کرده ایم
تمامش کرده ایم
منکرش شده ایم
و از یادش برده ایم
این عشق دست نخورده ی هنوز این اندازه زنده و سراپا آفتابی
از توست
از توست و از من است
این چیز همیشه تازه که تغییری نکرده است
واقعی ست مثل گیاهی
لرزان است مثل پرنده ای
به گرمی و جان بخشی تابستان
ما دو
می توانیم برویم و برگردیم
می توانیم از یاد ببریم و بخوابیم
بیدار شویم و رنج بکشیم و پیر شویم
دوباره بخوابیم و خواب مرگ ببینیم
بیدار شویم و بخوابیم و بخندیم و جوانی از سر بگیریم
اما عشقمان به جا می ماند
لجوج
مثل موجود بی ادراکی
زنده
مثل هوس
ستمگر
مثل خاطره
ابله
مثل حسرت
مهربان
مثل یادبود
به سردی مرمر
به زیبایی روز
به تردی کودک
لرزان به او گوش می دهم
و به فریاد درمی آیم برای تو و برای خودم
بخاطر تو
بخاطر من
و بخاطر همه دیگران که نمی شناسمشان
دست به دامنش می شوم استغاثه کنان
که بمان
همان جا که هستی
همان جا که پیش از این بودی
حرکت مکن
مرو
بمان
ما که عشق آشناییم
از یادت نبرده ایم
تو هم از یادمان مبر
جز تو در عرصه خاک کسی نداریم
مگذار سرد شویم
هر روز و از هرکجا که شد
نشانه ای از حیات به ما ده
دیر ترک
از کنج بیشه ای در جنگل خاطره ها ناگهان پیدا شو
دست به سوی ما دراز کن
و نجاتمان بده
#ژاک_پره_ور
#احمد_شاملو
@asheghanehaye_fatima
امروز چه روزی است؟
ما خود تمامی روزهاییم ای دوست
ما خود زندگیایم به تمامی ای یار
یكدیگر را دوست میداریم و
زندگی میكنیم
زندگی میكنیم
و یكدیگر را دوست میداریم
و نه میدانیم زندگی چیست
و نه میدانیم روز چیست
و نه میدانیم عشق چیست...
#ژاک_پره_ور
#شاعر_فرانسه 🇫🇷
ترجمه: #احمد_شاملو
امروز چه روزی است؟
ما خود تمامی روزهاییم ای دوست
ما خود زندگیایم به تمامی ای یار
یكدیگر را دوست میداریم و
زندگی میكنیم
زندگی میكنیم
و یكدیگر را دوست میداریم
و نه میدانیم زندگی چیست
و نه میدانیم روز چیست
و نه میدانیم عشق چیست...
#ژاک_پره_ور
#شاعر_فرانسه 🇫🇷
ترجمه: #احمد_شاملو
@asheghanehaye_fatima
:
لب هایت را
بیشتر از تمامی کتاب هایم
دوست می دارم
چرا که با لبان تو
بیش از آنکه باید بدانم
می دانم
لب هایت را
بیشتر از تمامی گل ها
دوست می دارم
چرا که لب هایت
لطیف تر و شکننده تر از
تمامی آن هاست
لب هایت را
بیش از تمامی کلمات
دوست می دارم
چرا که با لب های تو
دیگر نیازی به کلمه ها
نخواهم داشت
#ژاک_پره_ور
:
لب هایت را
بیشتر از تمامی کتاب هایم
دوست می دارم
چرا که با لبان تو
بیش از آنکه باید بدانم
می دانم
لب هایت را
بیشتر از تمامی گل ها
دوست می دارم
چرا که لب هایت
لطیف تر و شکننده تر از
تمامی آن هاست
لب هایت را
بیش از تمامی کلمات
دوست می دارم
چرا که با لب های تو
دیگر نیازی به کلمه ها
نخواهم داشت
#ژاک_پره_ور
@asheghanehaye_fatima
❑برای تو ای یار
رفتم راستهی پرندهفروشها و
پرندههایی خریدم
برای تو ای یار
رفتم راستهی گلفروشها و
گلهایی خریدم
برای تو ای یار
رفتم راستهی آهنگرها و
زنجیرهایی خریدم
زنجیرهای سنگینی برای تو ای یار
بعد رفتم راستهی بردهفروشها و
دنبال تو گشتم
اما نیافتمت ای یار.
■ژاک پرهور
■ترجمه: #احمد_شاملو
#ژاک_پره_ور
❑برای تو ای یار
رفتم راستهی پرندهفروشها و
پرندههایی خریدم
برای تو ای یار
رفتم راستهی گلفروشها و
گلهایی خریدم
برای تو ای یار
رفتم راستهی آهنگرها و
زنجیرهایی خریدم
زنجیرهای سنگینی برای تو ای یار
بعد رفتم راستهی بردهفروشها و
دنبال تو گشتم
اما نیافتمت ای یار.
■ژاک پرهور
■ترجمه: #احمد_شاملو
#ژاک_پره_ور
@asheghanehaye_fatima
من آن پرنده را که می خواند در سر من
و مدام می گوید که دوستم داری
و مدام می گوید که دوستت دارم
من آن پرنده ی پُرگویِ پُرملال را
صبح فردا خواهم کشت
#ژاک_پره_ور
من آن پرنده را که می خواند در سر من
و مدام می گوید که دوستم داری
و مدام می گوید که دوستت دارم
من آن پرنده ی پُرگویِ پُرملال را
صبح فردا خواهم کشت
#ژاک_پره_ور
@asheghanehaye_fatima
ﺳﻪ ﮐﺒﺮﯾﺖ ، ﯾﮏ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺩﺭ ﺷﺐ ﺭﻭﺷﻦ ﺷﺪ
ﺍﻭﻟﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﺪﻥ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺻﻮﺭﺕ ﺗﻮ
ﺩﻭﻣﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﺪﻥ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ
ﺳﻮﻣﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﺪﻥ ﻟﺒﺎﻧﺖ
ﻭ ﺑﻌﺪ ﺗﺎﺭﯾﮑﯽ ﻏﻠﯿﻆ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ
ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺑﺴﭙﺮﻡ ﻫﻤﻪ ﺭﺍ
ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﺑﺎﺯﻭﺍﻧﻢ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﻡ...
#ژاک_پره_ور
ﺳﻪ ﮐﺒﺮﯾﺖ ، ﯾﮏ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺩﺭ ﺷﺐ ﺭﻭﺷﻦ ﺷﺪ
ﺍﻭﻟﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﺪﻥ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺻﻮﺭﺕ ﺗﻮ
ﺩﻭﻣﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﺪﻥ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ
ﺳﻮﻣﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﺪﻥ ﻟﺒﺎﻧﺖ
ﻭ ﺑﻌﺪ ﺗﺎﺭﯾﮑﯽ ﻏﻠﯿﻆ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ
ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺑﺴﭙﺮﻡ ﻫﻤﻪ ﺭﺍ
ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﺑﺎﺯﻭﺍﻧﻢ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﻡ...
#ژاک_پره_ور
@asheghanehaye_fatima
هزاران هزار سال
کفایت نمی کند
برای شرح
آن لحظه ی جاوید
که مرا در آغوش کشیدی
که تو را در آغوش کشیدم
سپیده دمی در روشنای زمستان
در پارک مونسوری
در پاریس
در پاریس
روی همین زمین
زمینی که یک جرم آسمانی است .
■ژاک پرهور
■ترجمه :غزال صحرائی
#ژاک_پره_ور
هزاران هزار سال
کفایت نمی کند
برای شرح
آن لحظه ی جاوید
که مرا در آغوش کشیدی
که تو را در آغوش کشیدم
سپیده دمی در روشنای زمستان
در پارک مونسوری
در پاریس
در پاریس
روی همین زمین
زمینی که یک جرم آسمانی است .
■ژاک پرهور
■ترجمه :غزال صحرائی
#ژاک_پره_ور
@asheghanehaye_fatima
لب هایت را
بیشتر از تمامی کتاب هایم
دوست می دارم؛
چرا که با لبان تو
بیش از آنکه باید بدانم ، می دانم...
لب هایت را
بیشتر از تمامی گل ها
دوست می دارم؛
چرا که لب هایت
لطیف تر و شکننده تر از تمامی آن هاست...
لب هایت را
بیش از تمامی کلمات
دوست می دارم؛
چرا که با لب های تو
دیگر نیازی به کلمه ها نخواهم داشت...
#ژاک_پره_ور
لب هایت را
بیشتر از تمامی کتاب هایم
دوست می دارم؛
چرا که با لبان تو
بیش از آنکه باید بدانم ، می دانم...
لب هایت را
بیشتر از تمامی گل ها
دوست می دارم؛
چرا که لب هایت
لطیف تر و شکننده تر از تمامی آن هاست...
لب هایت را
بیش از تمامی کلمات
دوست می دارم؛
چرا که با لب های تو
دیگر نیازی به کلمه ها نخواهم داشت...
#ژاک_پره_ور
@asheghanehaye_fatima
.
_می روم آن را که دوست می دارم آزاد کنم
اگر هنوز فرصتی به جای مانده باشد.
آن را که به بند کشیده ام
از سر مهر،ستمگرانه
در نهانی ترین هوسم
در شنیع ترین شکنجه ام
در دروغ های آینده
در بلاهت پیمان ها.
می خواهم رهاییش بخشم
می خواهم آزاد باشد
و حتا از یادم ببرد
و حتا برود
و حتا باز گردد و
دیگر بار دوستم بدارد
یا دیگری را دوست بدارد
اگر دیگری را خوش داشت.
#ژاک_پره_ور
احمد_شاملو
همچون_کوچه_ئی_بی_انتها
.
_می روم آن را که دوست می دارم آزاد کنم
اگر هنوز فرصتی به جای مانده باشد.
آن را که به بند کشیده ام
از سر مهر،ستمگرانه
در نهانی ترین هوسم
در شنیع ترین شکنجه ام
در دروغ های آینده
در بلاهت پیمان ها.
می خواهم رهاییش بخشم
می خواهم آزاد باشد
و حتا از یادم ببرد
و حتا برود
و حتا باز گردد و
دیگر بار دوستم بدارد
یا دیگری را دوست بدارد
اگر دیگری را خوش داشت.
#ژاک_پره_ور
احمد_شاملو
همچون_کوچه_ئی_بی_انتها
Forwarded from پیوند نگار
.
لب هایت را
بیشتر از تمامی کتاب هایم
#دوستمیدارم
چرا که با لبان تو
بیش از آنکه باید بدانم ، می دانم ...
لب هایت را
بیشتر از تمامی گل ها
#دوستمیدارم
چرا که لب هایت
لطیف تر و شکننده تر از تمامی آن هاست ...
لب هایت را
بیش از تمامی کلمات
#دوستمیدارم
چرا که با لب های تو
دیگر نیازی به کلمه ها نخواهم داشت ...
#ژاک_پره_ور
@asheghanehaye_fatima
لب هایت را
بیشتر از تمامی کتاب هایم
#دوستمیدارم
چرا که با لبان تو
بیش از آنکه باید بدانم ، می دانم ...
لب هایت را
بیشتر از تمامی گل ها
#دوستمیدارم
چرا که لب هایت
لطیف تر و شکننده تر از تمامی آن هاست ...
لب هایت را
بیش از تمامی کلمات
#دوستمیدارم
چرا که با لب های تو
دیگر نیازی به کلمه ها نخواهم داشت ...
#ژاک_پره_ور
@asheghanehaye_fatima
Telegram
attach📎