عاشقانه های فاطیما
819 subscribers
21.2K photos
6.5K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima



فقط مردن است كه می تواند زندگی را به شكل اولش برگرداند. اگر يك دفعه قلبم بگيرد و دراز به دراز وسط آشپزخانه بيفتم، احتمالا با قاشقی كه قرار است شير را به هم بزنم
امير تازه آنوقت می تواند مرا ببيند .
همين حالا امير بايد نگاهم كند با همان دقتی كه سال ها پيش نگاهم می كرد. با همان مهری كه ته چشمانش بود .
می تواند چروك های ريز كنار چشمان #زنی كه لحظه ای ديگر برای هميشه از دست خواهد داد را ببيند .
می تواند ابروهايم را ببيند كه ماه هاست عالم و آدم می دانند و فقط او نمی داند كه ديگر كمانی نيست .
حتما دستم را خواهد گرفت و ته دلش احساس خواهد كرد اين همان دستی است كه او را هيجان زده می کرد .
"اوی حواست كجاست؟ شير سررفت"
با نااميدی زنده می شوم. با يه عالمه دلسوزی برای خودم شير را بهم ميزنم. قاشق به دست به طرفش برمی گردم و با دلخوری نگاهش می كنم .
دارم فكر می كنم چرا مردی كه می تواند آدم را اوی صدا بزند، نميرد؟ مرگ مطمئنا او را عزيزتر می کند.
همانطور كه آقاجان را كرد. خواهرم آقاجان را جوری برای شوهر آینده اش وصف كرد كه انگار شخصيت ژان والژان را توصيف می کرد؛ سرشار از شرافت و درستكاری.
بالای سر جنازه اش شيون می کنم، به سينه ام چنگ می زنم "امير برگرد، دورت بگردم امير برگرد"
زن هايی كه شانه هايم را محكم گرفته اند نمی دانند كه می خواهم امير ده سال پيش برگردد.
اميری كه وقتی آدم توی چشمهايش نگاه ميكرد ته دلش می گفت:"خدايا چه رنگی"
امير می گويد:"چرا مثل ديوانه ها نگاهم ميكنى ؟"



📖 #پرنده_من
#فريبا_وفى
_
@asheghanehaye_fatima




می توانی همین روزها وارد زندگی من بشوی
مثلا در یک فروشگاه
وقتی که قوطی های کنسرو را جا به جا می کنی

و یا در یک دکه روزنامه فروشی
وقتی که باد
حوادث را ورق می زند

میتوانی با من قدم بزنی
پیاده روها ما را کنار هم تجربه کنند
خیابان باران بگیرد
و من چترم را تنها روی سر تو باز کنم

برای تمام شعرهایی که به شاعرانگی نرسیده اند
تصمیم بگیر
خوشبختی
بالشی ست سفید
که موهای سیاه تو را کم دارد

لای در را باز میگذارم
میتوانی همین روزها وارد اتاقم بشوی
لباس تور بلندت را برقصانی
خیالت را کنار تخت بگذاری

#محمد_علی_نوری
از کتاب #پرنده_اگر_برگردیم
#نشر_آرادمان
#رباعی

دلخون شده ای و بی قراری دلِ من
هر لحظه هزار شکوه داری دلِ من
هر روز هوای عاشقی ها ابری ست
دلتنگِ کدام روزگاری دلِ من؟

#علی_عباسنژاد
#پرنده_بودن

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



...که ما همچنان
می نویسیم،
که ما همچنان
در اینجا مانده ایم،
مثل درخت که مانده است ،
مثل گرسنگی
که اینجا مانده است،
مثل سنگ ها که مانده اند،
مثل #درد که مانده است
مثل #زخم
مثل #شعر
مثل #دوست_داشتن
مثل #پرنده
مثل #فکر
مثل #آرزوی_آزادی
و مثل هر چیز که از ما نشانه ای دارد...


#محمد_مختاری
Forwarded from اتچ بات
ترانه: #پرنده
ترانه سرا: #اردلان_سرافراز
خواننده: #سیمین_غانم
بازخوانی: ثمین و بهین بلوری

@asheghanehaye_fatima
پرنده ی آبی
#چارلز_بوکوفسکی


یک #پرنده_آبی در قلب من است که
می خواهد بیرون بیاید
اما من خیلی به او سخت گیرم
می گویم، اونجا بمون
اجازه نمیدم کسی ببیندت

یک پرنده آبی در قلب من است که
می خواهد بیرون بیاید
اما من رویش ویسکی می ریزم و دود سیگار
فرو می دهم
و زنان بدکاره و متصدیان بار
و کارمندان فروشگاه
هیچ وقت نمی فهمند
که اون (پرنده آبی) اینجاست.

یک پرنده آبی در قلبم است که
می خواهد بیرون برود
اما من خیلی به او سخت می گیرم
من می گم،
اون پایین (در قلبم) بمان، می خوای منو بهم بریزی؟
می خوای کارامو خراب کنی؟
می خوای فروش کتابام در اروپا را بهم بریزی؟

یک پرنده آبی در قلبم است که
می خواهد بیرون بیاید
اما من خیلی زرنگم
فقط بعضی وقت ها آن هم شب ها می گذارم بیرون بیاید
وقتی همه خواب هستند
بهش میگم، می دونم که اونجایی
پس ناراحت نباش
سپس دوباره برش می گردانم
اما آنجا کمی آواز می خواند
نمی گذارم کاملا بمیرد

و ما به این شکل با هم به خواب می رویم
با رازی که بینمان است
و این به اندازه کافی
برای گریه انداختن یک مرد کافیست
اما من گریه نمی کنم، شما می کنید؟


@asheghanehaye_fatima.