عاشقانه های فاطیما
818 subscribers
21.2K photos
6.5K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima


گریستم ، اشک تنها تسلی بخش من
و لب فرو بستم، بی هیچ شکوه ای
روحم غرق در سیاهی اندوه
و پنهان در ژرفنای شادمانی تلخ خود
مرا بر رویای رفته ی زندگانیم دریغی نیست
فنا شو در تاریکی، ای روح عریان!
که من ،تنها به تاوان عشق خویش می اندیشم
پس بگذار بمیرم اما عاشق بمیرم!


#الکساندر_پوشکین
#شاعر_روسیه🇷🇺
ترجمه :
#مستانه_پورمقدم
@asheghanehaye_fatima



فرصتی برای نفرت نبود
چراکه مرگ مرا باز می داشت از آن
و زندگی چندان فراخ نبود
که پایان دهم به نفرت خویش.

برای عشق ورزیدن نیز فرصتی نبود
اما از آن جا که کوششی می بایست
پنداشتم ،اندک رنجی از عشق
مرا کافی ست




#امیلی_دیکنسون
#شاعر_آمریکایی 🇺🇸
ترجمه:
#مستانه_پورمقدم
@asheghanehaye_fatima




بوسه بر پیشانیت مینهم
در اين واپسین دیدار .
بگذار اقرار کنم حق با تو بود
که پنداشتی زندگانیم رویایی بیش نیست
با این وجود گر روز یا شبی
چه در خیال ، چه در هیچ
امید رخت بربندد
پنداری که چيز کمی از دست داده‌ایم ؟
گر اینگونه باشد
سراسر زندگانی رویایی بیش نیست
در میان خروش امواج مشوش ساحل ایستاده‌ام
دانه های زرین شن در دستانم
چه حقیراز میان انگشتانم سر می ‌خورند
خدایا ! مرا توان آن نیست که محکم ‌تر در دست گیرمشان ؟
یا تنها یکی از آنها را از چنگال موجی سفاک برهانم ؟
آیا سراسر زندگانیتنها یک رویاست ؟


#ادگار_آلن_پو
#شاعر_امریکا🇺🇸
ترجمه : #مستانه_پورمقدم
عشق من در تن‌پوشی سپید
میان درختان سیب،
آن‌جا که بادهای مسرور
بزرگ‌ترین آرزوی‌شان
درهم‌پیچیدن است.
آن‌جا که بادهای مسرور عشق‌بازی می‌کنند
با برگ‌های شادابِ افتان،
عشق من آرام
سایه‌اش را رو به چمن‌زار می‌گسترد؛
و آن‌جا که آسمان‌اش
چون جام آبی کم‌نور است
بر فراز سرزمین خرّم
عشق من با جامه‌ای
که در دستان ظریف و زیبای‌اش گرفته
آرام، ره‌سپار می‌شود.

■●شاعر: #جیمز_جویس | James Joyce | ایرلند، ۱۹۴۱-۱۸۸۲ |

■●برگردان: #مستانه_پورمقدم

@asheghanehaye_fatima
‍ 〇🍂
دوست‌ات داشتم!
گویی هنوز هم دوست‌ات می‌دارم
و این احساس مدتی پابرجاست
اما بگذار عشق‌ام بیش از این تو را نیازارد
آرزوی‌ام این نیست که سبب درد و رنج تو باشم
دوست‌ات داشتم و با تو شناختم نومیدی را
رشک و شرم را، اگرچه بی‌هوده
در جست‌وجوی عشقی لطیف‌تر و حقیقی‌تر از عشق من باش
چرا که خدا به تو بخشیده
فرصت دوباره عاشق شدن را.

■●شاعر: #الکساندر_پوشکین | Alexander Pushkin | روسیه، ۱۸۳۷-۱۷۹۹ |

■●برگردان: #مستانه_پورمقدم

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



صدای‌ام را سوی ستارگان می‌افکنم
شاید پژواکِ واژه‌هایم برای تو
در ابرها با سپیده‌دم نوشته شود

و اینک تمامِ آن‌چه که می‌خواهم بگویم‌ات:
تو را در میانِ تاریکی دوست می‌دارم.

■●شاعر: #کریستوفر_پویندکستر | Christopher Poindexter |

■●برگردان: #مستانه_پورمقدم
@asheghanehaye_fatima




دگربار باز خواهم گشت؛
به‌خاطر لب‌خند و عشق باز خواهم گشت
و با چشمان حیران خویش
به نیم‌روز زرّین و جنگل سوخته می‌نگرم،
و دود سیاه نیل‌گونی که به آسمان کبود برمی‌خیزد.
سلانه باز می‌گردم هم‌راه با جوی‌بارانی
که برگ‌های سوخته‌ی علف‌زاران خمیده را می‌شوید.

و یک‌بار دیگر به هزار رؤیای خویش از آب‌هایی می‌اندیشم
که شتابان از کوه‌ها فرو می‌ریزند.
باز خواهم گشت برای شنیدن آوای فلوت و ویولن
در پای‌کوبی‌های دهکده،
نغمه‌های محبوب دل‌نواز
که ژرفای نهان حیات بومی را برمی‌انگیزند،
و نواهای سرگشته‌ی مبهم که یادآور سحر و افسون‌اند.
باز خواهم گشت، دگربار باز خواهم گشت،
برای رهایی اندیشه‌ام از سال‌های طولانی پر درد.‌

■●شاعر: #کلود_مک_کی | Claude" McKay | جاماییکا، ۱۹۴۸-۱۸۸۹ |

■●برگردان: #مستانه_پورمقدم
@asheghanehaye_fatima



  بگذار اقرار کنم؛
حق با تو بود که پنداشتی
زندگانی‌ام رویایی بیش نیست
با این وجود گر روز یا شبی
چه در خیال، چه در هیچ
امید رخت بربندد
پنداری که چیز کمی از دست داده‌ایم
گر این‌گونه باشد
سراسر زندگانی رویایی بیش نیست

در میان خروش امواج مشوش ساحل ایستاده‌ام
دانه‌های زرین شن در دستان‌ام
چه حقیر
از میان انگشتان‌ام سر می‌خورند
خدایا! مرا توان آن نیست که محکم‌تر در دست گیرم‌شان؟
یا تنها یکی از آن‌ها را از چنگال موجی سفاک برهانم؟
آیا سراسر زندگانی
تنها یک رویاست؟

■●شاعر: #ادگار_آلن‌پو | Edgar Allan Poe | آمریکا، ۱۸۴۹-۱۸۰۹ |

■●برگردان: #مستانه‌_پورمقدم
@asheghanehaye_fatima



فرصتی برای نفرت نبود
چرا که مرگ مرا بازمی‌داشت از آن
و زندگی چندان فراخ نبود
که پایان دهم به نفرت خویش.

برای عشق ورزیدن نیز فرصتی نبود
اما از آن‌جا که کوششی می‌بایست
پنداشتم، اندک رنجی از عشق
مرا کافی‌ست.




#امیلی_دیکنسون | Emily Dickinson | آمریکا، ۱۸۸۶-۱۸۳۰ |

برگردان: #مستانه_پورمقدم
@asheghanehaye_fatima


عشق من در تن‌پوشی سپید
میان درختان سیب،
آن‌جا که بادهای مسرور
بزرگ‌ترین آرزوی‌شان
درهم‌پیچیدن است.
آن‌جا که بادهای مسرور عشق‌بازی می‌کنند
با برگ‌های شادابِ افتان،
عشق من آرام
سایه‌اش را رو به چمن‌زار می‌گسترد؛
و آن‌جا که آسمان‌اش
چون جام آبی کم‌نور است
بر فراز سرزمین خرّم
عشق من با جامه‌ای
که در دستان ظریف و زیبای‌اش گرفته
آرام، ره‌سپار می‌شود.




#جیمز_جویس | James Joyce | ایرلند، ۱۹۴۱-۱۸۸۲ |

برگردان: #مستانه_پورمقدم