@asheghanehaye_fatima
🎀
باز
بوته های علف مست کرده اند
سرشان را به هم می کوبند
هر وقت بوی تو نزدیک می شود
داستان ما همین است
#محمد_شمس_لنگرودی
🎀
باز
بوته های علف مست کرده اند
سرشان را به هم می کوبند
هر وقت بوی تو نزدیک می شود
داستان ما همین است
#محمد_شمس_لنگرودی
.
.
می سوزم و عطر یادهای تو را می دهم
عطر بال پرنده ای تازه سال
که به اشتیاق قوس قزح پر گرفت
و به خانۀ خود برنگشت.
یادهای تو دریاست
و من نهنگ گمشده ای
که در پی قویی
در جویی غرق شد!
یادهای تو بارانی سرکش است
که به اشتیاق دهانم مست می کند
و سر
به شیشۀ آسمان می کوبد،
صبحی ژاله بار است
که می بارد بر من
بیدارم می کند
و آفتاب
چشم گشوده به من
صبح به خیر می گوید.
@asheghanehaye_fatima
#محمد_شمس_لنگرودی
.
می سوزم و عطر یادهای تو را می دهم
عطر بال پرنده ای تازه سال
که به اشتیاق قوس قزح پر گرفت
و به خانۀ خود برنگشت.
یادهای تو دریاست
و من نهنگ گمشده ای
که در پی قویی
در جویی غرق شد!
یادهای تو بارانی سرکش است
که به اشتیاق دهانم مست می کند
و سر
به شیشۀ آسمان می کوبد،
صبحی ژاله بار است
که می بارد بر من
بیدارم می کند
و آفتاب
چشم گشوده به من
صبح به خیر می گوید.
@asheghanehaye_fatima
#محمد_شمس_لنگرودی
@asheghanehaye_fatima
26 آبان، زادروز #محمد_شمس_لنگرودی
ساعت
دوازده و بیست و پنج دقیقه ی نیمروز
بیست و ششم آبان.
آفریدگارا
بگذار
دهان تو را ببوسم
غبار ستاره ها را از پلک فرشتگانت بروبم
كف خانه ات را
با دمب بریده ی شیطان جارو كنم
متولد شدم
در مرز نازک نیستی
سگ های شما
از دهان فرشتگان دورو نجاتم دادند.
پروردگارا
نه درخت گیلاس،نه شراب به
از سر اشتباهی
آتش را
به نطفه های فرشته ای آمیختی
و مرا آفریدی.
اما تو به من نفس بخشیدی عشق من!
دهانم را تو گشودی
و بال مرا كه نازک و پرپری بود
تو به پولادی از حریر
مبدل كردی.
سپاسگزارم خدای من
خنده را
برای دهان او
او را
به خاطر من
و مرا
به نیت گم شدن آفریدی.
#محمد_شمس_لنگرودی
26 آبان، زادروز #محمد_شمس_لنگرودی
ساعت
دوازده و بیست و پنج دقیقه ی نیمروز
بیست و ششم آبان.
آفریدگارا
بگذار
دهان تو را ببوسم
غبار ستاره ها را از پلک فرشتگانت بروبم
كف خانه ات را
با دمب بریده ی شیطان جارو كنم
متولد شدم
در مرز نازک نیستی
سگ های شما
از دهان فرشتگان دورو نجاتم دادند.
پروردگارا
نه درخت گیلاس،نه شراب به
از سر اشتباهی
آتش را
به نطفه های فرشته ای آمیختی
و مرا آفریدی.
اما تو به من نفس بخشیدی عشق من!
دهانم را تو گشودی
و بال مرا كه نازک و پرپری بود
تو به پولادی از حریر
مبدل كردی.
سپاسگزارم خدای من
خنده را
برای دهان او
او را
به خاطر من
و مرا
به نیت گم شدن آفریدی.
#محمد_شمس_لنگرودی
@asheghanehaye_fatima
سپاسگزارم خدای من
خنده را
برای دهان او
او را
به خاطر من
و مرا
به نیت گم شدن آفریدی.
#محمد_شمس_لنگرودی
سپاسگزارم خدای من
خنده را
برای دهان او
او را
به خاطر من
و مرا
به نیت گم شدن آفریدی.
#محمد_شمس_لنگرودی
@asheghanehaye_fatima
می خواهم ببوسمت
اگر این شعر های شعله ورم دهانی بگذارند
می خواهم دستت را بگیرم
اگر که دست دهد این دست این قلم
دستی بگذارند
اینان به نوشتن از تو چنان معتادند
که مجسمه ها به سنگ
و سربازان
به خیالات پیروزی...
#محمد_شمس_لنگرودی
کتاب:
#حکایت_دریاست_زندگی
می خواهم ببوسمت
اگر این شعر های شعله ورم دهانی بگذارند
می خواهم دستت را بگیرم
اگر که دست دهد این دست این قلم
دستی بگذارند
اینان به نوشتن از تو چنان معتادند
که مجسمه ها به سنگ
و سربازان
به خیالات پیروزی...
#محمد_شمس_لنگرودی
کتاب:
#حکایت_دریاست_زندگی
@asheghanehaye_fatima
با شبی که در گذر است
با شبی که در چشمهایت در گذر است
مرا به خوابی دیگرگونه بیداری بخش
چرا که من حقیقت هستی را
در حضور تو جستهام
و در کنار تو صبحیست
که رنج شبان را
از یاد میبرد...
بگذار صبحم را به نام تو بیاغازم
تا پریشانی دوشینم
از یاد برده شود
#محمد_شمس_لنگرودی
با شبی که در گذر است
با شبی که در چشمهایت در گذر است
مرا به خوابی دیگرگونه بیداری بخش
چرا که من حقیقت هستی را
در حضور تو جستهام
و در کنار تو صبحیست
که رنج شبان را
از یاد میبرد...
بگذار صبحم را به نام تو بیاغازم
تا پریشانی دوشینم
از یاد برده شود
#محمد_شمس_لنگرودی
@asheghanehaye_fatima
برای ستايش تو
همين كلمات روزمره كافی است
همين كه كجا میروی، دلتنگم ...
برای ستايش تو
همين گُل و سنگريزه كافی است
تا از تو بُتی بسازم.
#محمد_شمس_لنگرودی
از کتاب #پنجاه_و_سه_ترانه_عاشقانه
برای ستايش تو
همين كلمات روزمره كافی است
همين كه كجا میروی، دلتنگم ...
برای ستايش تو
همين گُل و سنگريزه كافی است
تا از تو بُتی بسازم.
#محمد_شمس_لنگرودی
از کتاب #پنجاه_و_سه_ترانه_عاشقانه
@asheghanehaye_fatima
به سرش زده باد
نگاهش کنید!
چگونه میان درختها میدود و
سرش را به پنجرهها میکوبد
به سرش زده باد
دستش را
به دهان گنجشکها گذاشته
نمیگذارد سخنی بگویند
آب حوضچه را به هم میریزد
فرصت نمیدهد که گلویش را ماه تر کند
به سرش زده این برهنۀ گرما زده...
گفته بودم طوری بیایی که بوی تو را باد نشنود!
دیوانه شده این پسر
پیرهنت را به دهان گرفته کجا میبرد!
#محمد_شمس_لنگرودی
به سرش زده باد
نگاهش کنید!
چگونه میان درختها میدود و
سرش را به پنجرهها میکوبد
به سرش زده باد
دستش را
به دهان گنجشکها گذاشته
نمیگذارد سخنی بگویند
آب حوضچه را به هم میریزد
فرصت نمیدهد که گلویش را ماه تر کند
به سرش زده این برهنۀ گرما زده...
گفته بودم طوری بیایی که بوی تو را باد نشنود!
دیوانه شده این پسر
پیرهنت را به دهان گرفته کجا میبرد!
#محمد_شمس_لنگرودی
@asheghanehaye_fatima
زنده باد بال خدا
که فرو می افتد
و درست روی شانۀ من می نشیند،
زنده باد!
زنده باد آفتاب سحر
که سرش را می چرخاند، پیدایت می کند
و تلالو اولش را برای تو پست می کند،
زنده باد!
زنده باد دفتر مشق من
که بین این همه کاغذ
فقط برای تو شعر جذب می کند،
زنده باد!
زنده باد سنگ های خیابان
که بین این همه کفش
فقط از کفش تو عکس می گیرند
و برای عارفان برهنه پای روز جزا می فرستند.
زنده باد عشق تو محبوبم زنده باد
که خیالم را آن قدر دور می برد
که برای حیات این مردم
معنایی پیدا کند.
آی زندگی، دیدی چه سرت آوردیم.
#محمد_شمس_لنگرودی
زنده باد بال خدا
که فرو می افتد
و درست روی شانۀ من می نشیند،
زنده باد!
زنده باد آفتاب سحر
که سرش را می چرخاند، پیدایت می کند
و تلالو اولش را برای تو پست می کند،
زنده باد!
زنده باد دفتر مشق من
که بین این همه کاغذ
فقط برای تو شعر جذب می کند،
زنده باد!
زنده باد سنگ های خیابان
که بین این همه کفش
فقط از کفش تو عکس می گیرند
و برای عارفان برهنه پای روز جزا می فرستند.
زنده باد عشق تو محبوبم زنده باد
که خیالم را آن قدر دور می برد
که برای حیات این مردم
معنایی پیدا کند.
آی زندگی، دیدی چه سرت آوردیم.
#محمد_شمس_لنگرودی