@asheghanehaye_fatima
رهایم نکن
پیشانیات وطن من است
به من گوش کن
و چون علفی هرز پشت این نردهها رهایم نکن
همچون کبوتری در کوچ
مرا وا نگذار
همچون ماه تیره روز
و بهسان ستارهای دریوزه
در میان شاخسار
مرا با اندوهام رها نکن،
زندانیام کن با دستی که آفتاب میریزد
بر دریچهی زندانام
بازگرد تا بسوزانیام، اگر مشتاق منی، مشتاق من با سنگهایام، با درختهای زیتونام، با پنجرههایام... با گِلام،
وطنام پیشانی توست
صدایام را بشنو و تنها رهایم نکن.
🔘شاعر: #محمود_درویش
🔘برگردان: #محبوبه_افشاری
رهایم نکن
پیشانیات وطن من است
به من گوش کن
و چون علفی هرز پشت این نردهها رهایم نکن
همچون کبوتری در کوچ
مرا وا نگذار
همچون ماه تیره روز
و بهسان ستارهای دریوزه
در میان شاخسار
مرا با اندوهام رها نکن،
زندانیام کن با دستی که آفتاب میریزد
بر دریچهی زندانام
بازگرد تا بسوزانیام، اگر مشتاق منی، مشتاق من با سنگهایام، با درختهای زیتونام، با پنجرههایام... با گِلام،
وطنام پیشانی توست
صدایام را بشنو و تنها رهایم نکن.
🔘شاعر: #محمود_درویش
🔘برگردان: #محبوبه_افشاری
@asheghanehaye_fatima
تنهایان چنین میکنند
تبعیدگاه را به خانه میآورند
و گذشته را در مرثیهای عادلانه
ترمیم میکنند.
قهوه درست میکنند
با همدستی خانه،
و چون ملازمان رنگینپوش
بر شكوه آن میافزایند.
تنهایان چنین میکنند،
نیمکتی در جایی دنج بر میگزینند
چون نام پژمرده درختی
و دوباره شروع میکنند به مرور گذشته،
یک نوعروس
و خیانتی فراهم آمده در باغ همسایه
راه پلهای تاریک
و گنجهی خانواده
حرکت در طول داستان
بررسی رهگذران
کاشتن زنان در خیال
تجدید نظر در پشیمانی،
و دستی به منحنیهای کمِ تاقچهها میکشند
در حالیکه شمع روشن میکنند●
✍ #غسان_زغطان
🔘برگردان: #محبوبه_افشاری
تنهایان چنین میکنند
تبعیدگاه را به خانه میآورند
و گذشته را در مرثیهای عادلانه
ترمیم میکنند.
قهوه درست میکنند
با همدستی خانه،
و چون ملازمان رنگینپوش
بر شكوه آن میافزایند.
تنهایان چنین میکنند،
نیمکتی در جایی دنج بر میگزینند
چون نام پژمرده درختی
و دوباره شروع میکنند به مرور گذشته،
یک نوعروس
و خیانتی فراهم آمده در باغ همسایه
راه پلهای تاریک
و گنجهی خانواده
حرکت در طول داستان
بررسی رهگذران
کاشتن زنان در خیال
تجدید نظر در پشیمانی،
و دستی به منحنیهای کمِ تاقچهها میکشند
در حالیکه شمع روشن میکنند●
✍ #غسان_زغطان
🔘برگردان: #محبوبه_افشاری
در ازدحام دنیا
اگر انسانی را یافتی
که تو را میفهمد رهایش نکن،
چه، آنها که ما را نمیفهمند، بیشمارند.
■شاعر: #غسان_زغطان
■برگردان: #محبوبه_افشاری
@asheghanehaye_fatima
اگر انسانی را یافتی
که تو را میفهمد رهایش نکن،
چه، آنها که ما را نمیفهمند، بیشمارند.
■شاعر: #غسان_زغطان
■برگردان: #محبوبه_افشاری
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
در تو صفاتی غيرقابل پيشبينی وجود دارد
مردی جديد براي هر روز
و من با تو هر روز عشق جديدی دارم
مداوم به تو خيانت
و آن را روی تو اجرا میکنم
همه چيز اسم تو شده است
صدای تو شده است
و حتا هنگامی که میخواهم
از تو
به بيابانهای خواب فرار کنم
پيش میآيد که ساعدهایم نزديک گوشهايم قرار گيرد
به تیکتیکهای ساعتام گوش میدهم
که اسم تو را تکرار میکند
ثانيه به ثانيه
در عشق نيفتادم
به سوی او با گامهای ثابت رفتم
با چشمانی باز تا دوردست
من در عشق ايستادهام
نه افتاده در عشق
تو را میخواهم با تمام هوش و حواسام
يا با آنچه باقی مانده بعد از آشنايی با تو
تصميم گرفتم دوستات داشته باشم
خواستهای که خودم خواستهام
نه خواستهای که از روی شکست است
و اين من هستم که از وجود در بستهی تو عبور میکنم
با تمام هوش يا ديوانگیام
و از قبل میدانم
در کدام کهکشان آتش برافکنام
و چه طوفانی از صندوق گناهان بيرون بياورم.
■شاعر: #غاده_السمان |سوریه، ۱۹۴۲ |
■برگردان: #محبوبه_افشاری
در تو صفاتی غيرقابل پيشبينی وجود دارد
مردی جديد براي هر روز
و من با تو هر روز عشق جديدی دارم
مداوم به تو خيانت
و آن را روی تو اجرا میکنم
همه چيز اسم تو شده است
صدای تو شده است
و حتا هنگامی که میخواهم
از تو
به بيابانهای خواب فرار کنم
پيش میآيد که ساعدهایم نزديک گوشهايم قرار گيرد
به تیکتیکهای ساعتام گوش میدهم
که اسم تو را تکرار میکند
ثانيه به ثانيه
در عشق نيفتادم
به سوی او با گامهای ثابت رفتم
با چشمانی باز تا دوردست
من در عشق ايستادهام
نه افتاده در عشق
تو را میخواهم با تمام هوش و حواسام
يا با آنچه باقی مانده بعد از آشنايی با تو
تصميم گرفتم دوستات داشته باشم
خواستهای که خودم خواستهام
نه خواستهای که از روی شکست است
و اين من هستم که از وجود در بستهی تو عبور میکنم
با تمام هوش يا ديوانگیام
و از قبل میدانم
در کدام کهکشان آتش برافکنام
و چه طوفانی از صندوق گناهان بيرون بياورم.
■شاعر: #غاده_السمان |سوریه، ۱۹۴۲ |
■برگردان: #محبوبه_افشاری
هرچه از من گفتهاند... حقیقت است
آنچه از شهرتام
در عشق و زن گفتهاند درست است
اما آنان ندانستند که در عشق تو
چون مسیح در خون
غوطهورم.
○●شاعر: #نزار_قبانی | سوریه |
○●برگردان: #محبوبه_افشاری
📕●از کتاب: «کتاب عشق»
@asheghanehaye_fatima
آنچه از شهرتام
در عشق و زن گفتهاند درست است
اما آنان ندانستند که در عشق تو
چون مسیح در خون
غوطهورم.
○●شاعر: #نزار_قبانی | سوریه |
○●برگردان: #محبوبه_افشاری
📕●از کتاب: «کتاب عشق»
@asheghanehaye_fatima
چشمانات چون شب بارانیست،
کشتیهایام در آنها غرق میشوند...
نوشتههایام در آنها فراموش میشوند...
آیینهها حافظهای ندارند...
☆☆☆☆☆
عيناك مثل الليلة الماطرة،
مراكبي غارقة فيهما..
كتابتي منسية فيهما..
إن المرايا ما لها ذاكرة...
○●شاعر: #نزار_قبانی | ○●برگردان: #محبوبه_افشاری
📕●از کتاب: «کتاب عشق»●نشر: #دوات_معاصر
@asheghanehaye_fatima
کشتیهایام در آنها غرق میشوند...
نوشتههایام در آنها فراموش میشوند...
آیینهها حافظهای ندارند...
☆☆☆☆☆
عيناك مثل الليلة الماطرة،
مراكبي غارقة فيهما..
كتابتي منسية فيهما..
إن المرايا ما لها ذاكرة...
○●شاعر: #نزار_قبانی | ○●برگردان: #محبوبه_افشاری
📕●از کتاب: «کتاب عشق»●نشر: #دوات_معاصر
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
پیشانیات وطن من است
به من گوش کن
و چون علفی هرز پشت این نردهها رهایم نکن
همچون کبوتری در کوچ
مرا وا نگذار
همچون ماه تیره روز
و بسان ستارهای دریوزه
در میان شاخسار
مرا با اندوهم رها نکن، زندانیام کن با دستی که آفتاب میریزد
بر دریچهی زندانم
بازگرد تا بسوزانیام،اگر مشتاق منی، مشتاق من با سنگهایم، با درختهای زیتونم، با پنجرههایم... با گِلم
وطنم پیشانی توست
صدایم را بشنو و تنها رهایم نکن...
#محمود_درویش
ترجمه: #محبوبه_افشاری
پیشانیات وطن من است
به من گوش کن
و چون علفی هرز پشت این نردهها رهایم نکن
همچون کبوتری در کوچ
مرا وا نگذار
همچون ماه تیره روز
و بسان ستارهای دریوزه
در میان شاخسار
مرا با اندوهم رها نکن، زندانیام کن با دستی که آفتاب میریزد
بر دریچهی زندانم
بازگرد تا بسوزانیام،اگر مشتاق منی، مشتاق من با سنگهایم، با درختهای زیتونم، با پنجرههایم... با گِلم
وطنم پیشانی توست
صدایم را بشنو و تنها رهایم نکن...
#محمود_درویش
ترجمه: #محبوبه_افشاری
در ازدحام دنیا
اگر انسانی را یافتی
که تو را میفهمد رهایاش نکن،
چه، آنها که ما را نمیفهمند، بیشمارند.
■●شاعر: #غسان_زغطان | فلسطین |
■●برگردان: #محبوبه_افشاری
@asheghanehaye_fatima
اگر انسانی را یافتی
که تو را میفهمد رهایاش نکن،
چه، آنها که ما را نمیفهمند، بیشمارند.
■●شاعر: #غسان_زغطان | فلسطین |
■●برگردان: #محبوبه_افشاری
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
هرچه از من گفتهاند... حقیقت است
آنچه از شهرتام
در عشق و زن گفتهاند درست است
اما آنان ندانستند که در عشق تو
چون مسیح در خون
غوطهورم.
■●شاعر: #نزار_قبانی | سوریه ● ۱۹۹۸-۱۹۲۳ |
■●برگردان: #محبوبه_افشاری
📕●از کتاب: «کتاب عشق»●نشر: #دوات_معاصر
هرچه از من گفتهاند... حقیقت است
آنچه از شهرتام
در عشق و زن گفتهاند درست است
اما آنان ندانستند که در عشق تو
چون مسیح در خون
غوطهورم.
■●شاعر: #نزار_قبانی | سوریه ● ۱۹۹۸-۱۹۲۳ |
■●برگردان: #محبوبه_افشاری
📕●از کتاب: «کتاب عشق»●نشر: #دوات_معاصر
@asheghanehaye_fatima
هرچه از من گفتهاند... حقیقت است
آنچه از شهرتام
در عشق و زن گفتهاند درست است
اما آنان ندانستند که در عشق تو
چون مسیح در خون
غوطهورم.
■●شاعر: #نزار_قبانی | سوریه ● ۱۹۹۸-۱۹۲۳ |
■●برگردان: #محبوبه_افشاری
📕●از کتاب: «کتاب عشق»●نشر: #دوات_معاصر
هرچه از من گفتهاند... حقیقت است
آنچه از شهرتام
در عشق و زن گفتهاند درست است
اما آنان ندانستند که در عشق تو
چون مسیح در خون
غوطهورم.
■●شاعر: #نزار_قبانی | سوریه ● ۱۹۹۸-۱۹۲۳ |
■●برگردان: #محبوبه_افشاری
📕●از کتاب: «کتاب عشق»●نشر: #دوات_معاصر