عاشقانه های فاطیما
820 subscribers
21.2K photos
6.5K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima



در ابرهاي منفعل ِ چشمم...
در دست هاي جوهري ام هستي !
در جستجوي آن لغت ِ تنها، *
در دردهاي دختري ام هستي

تو تيک تاک ِ خاطره اي در من،
در جنگ ِ بي ملاحظه ي تثليث
تو جيغ هاي قهوه اي ِ مستي،
در چشم هاي دائما از غم خيس

از رد پاي خوني ِ تو در دل،
فهميدم عشق در تو جنون-خيز است
درمان و درد، هردو تويي، اي #شعر !
وقتي کنايه هات، غزل ريز است

در گيجگاه ِ مرتعش ِ تاريخ،
با کرم هاي سفسطه خوابيدي
در اختگي ِ آلت ِ آزادي،
به ريش ِ جبر و محکمه خنديدي

زاييدي اضطراب ِ جهانت را**
در هيبت ِ محمد ِ مختاري
من باردار ِ نطفه ي اندوهم
از تو که نام ِ ديگر ِ "آزار"ي

اي شعر...!
شعر ِ من که بد آوردي
در روزگار ِ از خفقان جاري،
آيا دوبيت ِ ديگر ِ بعدي را،
تاب ِ "نخوانده-کشته-شدن" داري؟

اي شعر!اي تداوم ِ نصرت ها
آشوب کن بساط ِ فضيلت را!
از مرگ ِ بي دروغ ِ فروغ ات باز،
بيرون بکش شکوه ِ حقيقت را

#ليلا_کاظمي_فراهاني



*درجستجوي آن لغت تنها/اثري از يدالله رويايي

**زاده ي اضطراب جهان/اثر محمدمختاري
@asheghanehaye_fatima


اختياری ندارم
تو آفتابی
آفتاب
آفتاب
و قلبِ من
آه ..!
قلبِ من آفتاب‌گردانی دیوانه ...

#عدنان_الصائغ


______________


تا دست ِهيچکس نرود،سمت ِ بودنت
در پاره پاره هاي همين شعر ِمن ،بخواب!
تو #آفتاب ِ منعکسي، عشق من!
ولي،
لطفا به شعرهاي کسي غير ِ من ،نتاااب!

#ليلا_کاظمي_فراهاني
@asheghanehaye_fatima




وقتي هنوز توي غزلهات زنده ام،
يعني هنوووز هم ،تو به من فکرميکني
شبها هميشه خاطره خيزند ،عشق من!
دربين روز هم تو به من فکرميکني؟!



#ليلا_کاظمي_فراهاني
@asheghanehaye_fatima


به #آفتاب


يه دستي که همدست ِدلتنگيام/
که هم-عهد ِ شب-گريه هاي منه
يه دستي مث دست کم لطف ِتو/
که توو گيس ِ خيس ِشباي منه/

منو ميبره تا خود ِآفتاب
منو ميبره...
مييبره...
ميييبره...

تاجايي که مي افتم از اوج ِشب...
با دست تو خواب ازسرم ميپره...

يه دستي من ُ هي ورق ميزنه
داره ميرسه صفحه ي آخرم
بزن...
صفحه،
زخم ِ زبون ،
پشت ِپا...

گذشته ديگه آه و غم از سرم

حريص ِ هراس ِنبود ِ توام!
هراس ِ نبود ِ همين گريه ها
همين غم که تنها پناه ِ منه،
بيا پاي حرفم بشين...

گريه ها.../
امونم نميدن که از فکرهام،
ازاين ترس ِ بدپيله صحبت کنم،
بيا آرزوم ُ فقط باخودت،
بگم ، توي اين شعر قسمت کنم

من ُ از سکوت ِ ترانه م بگير
که زنگ ِ صدات ُبه شعرم بدي
اگه قهره بامن ، ولي باتو نه/
يه کم از خدات ُ به شعرم بدي

تو رو پشت ِاين نقطه چيناي زشت
توو آغوش ِ غم قايمت ميکنم
تورو از تو ميگيرم و تا ابد،
براي خودم قايمت ميکنم...


#ليلا_کاظمي_فراهاني
@asheghanehaye_fatima




شبيه ِ سرو ِ توو سرما نِشسته
سرم سبزه، ولي يخ کرده قلبم
بساط گريه آماده ست دائم
برام دنيارو برزخ کرده قلبم

گرفتم از خودم خواب و خوراکو
نفس رو هم بگيرم؟ خيلي ساده س
نميدونم چرا تنها ،وجودم
براي دوري از "تو" بي اراده س

توو اين اوضاع ِ درهم برهم انگار
برام از عشق چيزي سخت تر نيست
جهان توو التهاب ِ جنگ و فقره
ولي از من کسي بدبخت تر نيست

عجيبه واسه مردم، واسه قلبت
که آزارم بدي، عاشقترِت شم
بذار دنياي بعدي ، همسرت......
نه!
تورو دنيا بيارم، مادرت شم!

چه جوري؟
با کدوم دل؟
با چه رحمي؟
نوشته قصه ي تلخي ِ ما رو؟
نميبخشم به جاي هردوتامون،
خداي ِ خوب ِ توي قصه ها رو...


#ليلا_کاظمي_فراهاني
دي ماه1395
@asheghanehaye_fatima




عجيبه واسه مردم، واسه قلبت
که آزارم بدي، عاشقترِت شم
بذار دنياي بعدي ، همسرت......
نه!
تورو دنيا بيارم، مادرت شم!


#ليلا_کاظمي_فراهاني
دي ماه1395
@asheghanehaye_fatima




بيا که حرف نه...امشب فقط قدم بزنيم
بيا که خواب ِجهان را کمي به هم بزنيم

شب است و توي سرم جغدها عزادارند
مرا به کوچه ي ديوانگيت برده دلم
به گور ِخالي ِقلبي که ازتو خالي تر...
مرا به خاک و خودش را به من سپرده دلم

بکوب بر سر ِشعري که ردپاي...
ببين
گرفته از شب ِمن، دست ِسومي من را
نخواه بعد ِتو ،ازتو دوباره بنويسم
که خودکشي شده ام "ازتو زنده بودن" را

تورا کجا ننويسم؟که هرچه هست تويي
به نيست هاي کماکان، به خاک هاي جهان
تورا چقدر نخواهم؟که هرچه بود،تويي
تورا چگونه بميرم؟کجاي نبض ِزمان؟

پرنده ات شده بودم، به رنگ ِ شعر ِفروغ
صدا صداي تو بود از گلوي من رد شد
نشست توي دل ِواژه هاي شعر-بِشو
چقدر گريه شد و يک سکوت ِ ممتد شد!

"پرنده..آه،پرنده.. پرنده کوچک بود"
و چشم هاي مرا جز پرنده گريه نکرد...




#ليلا_کاظمي_فراهاني
@asheghanehaye_fatima




زيبا نبود عذاب ِ در من تنيده،
اين همه اگر تو مطلق نبودي در عظمت!
فرو نمي ريخت در من هرآنچه پيش ازتو معنا داشت
-معناست زيبايي
معناست شعر
جهان، معناست-

در دَوَران ِ اين جهان ِ ازمعنا افتاده طواف مي کنم حباب ِ باستاني ِ عشق را
به عزت و شرف ِ بوسه هايي که بر لبم تشييع مي شوند،
بگرد بامن گرد ِ عشق

بيا به زباله دان ِ معناها برويم
قربان شويم و در خون نامقدس ِ هوس،
مومن شويم به غسل سکوت.

به حظ ِ حضورت، جسد به جسد پيش مي روم
بيامرز بوسه هايي را که در طلب ِمعناي "تو" شهيد مي شوند

همه چيز زيباست
زيباست وقتي تو مطلقي در عظمت

حقيقت از تو زيباست
دروغ از تو زيباست
و شعر، که دروغ است و حقيقت.
شعر از تو زيباست



#ليلا_کاظمي_فراهاني
@asheghanehaye_fatima



تو رو پشت ِاين نقطه چيناي زشت
توو آغوش ِ غم قايمت ميکنم
تورو از تو ميگيرم و تا ابد،
براي خودم قايمت ميکنم...


#ليلا_کاظمي_فراهاني
کنار خاطره هايي که لال وخاموشند
دوباره بغض و نگاهم ترانه مي پوشند


دوباره از خفقاني زنانه لبريزم
به روي گور خودم خاک تازه مي ريزم


نگاه ميکني ازپشت قاب عکسي لال
به انعکاس نگاهم ،به خنده هايي کال


به بسته هاي پراز خشم ِ قرص اعصابم
به ميز و دفتر وخودکار ِ رفته در خوابم


به خرس قهوه اي ِ کنج تختخوابم که...
به شمع قرمز ِ خاموش ِ درحبابم که...


به خوشنويسي ِ از بيت هاي نابم که...
به روسري ِ سياه ِ دراضطرابم که...


فقط نگاه و نگاهي که غرق ابهام است
ودختري که دراين ماجرا کمي خام است


چقدر لحن نگاهت سپيد و ارام است
چقدر سکر کلامت شبيه خيام است


زني پراز تب وتابم ، ترانه مي خواهم
براي مردن و رفتن بهانه مي خواهم


تمام انچه نشسته ست دردلم گفتم
دوباره از تب اين عاشقانه آشفتم

ازاتحاد گلو باترانه ميگفتم
ازانفجار ِ قريب بهانه مي گفتم

از عمق وحشت زن،در خيانت وترديد
ازانچه هرشب وهرشب،درآينه مي ديد


تو زيرکانه شنيدي وسرتکان دادي
کمي به ذهن کژانديش خود زمان دادي


به دخترانه ترين لحظه ها قسم خوردم
به عطر مسکر ِ نان تازه ها قسم خوردم


که از تمام غزل هاي کهنه دل بکنم
که حرفي از غزل وشعر و واژه ها نزنم


که در بکارت کور ِ زنانه جان بدهم
خداي باور خود را،به ديگران بدهم


که کور وکر بشوم،عاشقانه ننويسم
که ساده جان بدهم روي بالش خيسم


خودم نباشم و "خود " را به گووور بسپارم
به گور سرد اتاقي نموور بسپارم


فقط به پاي همين شعر اخرم بنشين
به پاي زنده شدن هاي باورم بنشين


غزل دوباره خودش راکشانده تا اينجا
نفس نفس زده خود را رسانده تا اينجا
.
.
.

به قدر عمر ِ همه عاشقانه ها پيرم
تو رفته اي وپس از رفتنت زمين گيرم


اگرچه شعر نوشتم ،اگرچه واژه شدم
فقط نگاه تو در قاب کرده تفسيرم


عزيزدل نه فقط باتو بين روياها
که با خودم وهمه مدتيست درگيرم


پريشب امده بودي به خوابم و امروز
زني به مرگ عجولانه کرده تعبيرم


تومرده اي و من امشب به اتفاق غزل
کنار عکس تو بر روي ميز ، مي ميرم...!!!


#ليلا_کاظمي_فراهاني