@asheghanehaye_fatima
در کشور من
نام هیچ زنی دریا نیست
دریا هزاران سال پیش
روسری آبیاش را از سر برداشت
و تمام زنها کوه شدند.
¤¤¤¤¤¤
تو را آخرین بار در قطاری دیدم
که از دنیا می رفت
سرت را از پنجره بیرون آوردی
موهایت میخواستند برگردند
#حسین_رضایی
#شاعر_افغان
🍀🍀
در کشور من
نام هیچ زنی دریا نیست
دریا هزاران سال پیش
روسری آبیاش را از سر برداشت
و تمام زنها کوه شدند.
¤¤¤¤¤¤
تو را آخرین بار در قطاری دیدم
که از دنیا می رفت
سرت را از پنجره بیرون آوردی
موهایت میخواستند برگردند
#حسین_رضایی
#شاعر_افغان
🍀🍀
@asheghanehaye_fatima
همه جا دکان رنگ است، همه رنگ ميفروشند/
دل من به شيشه سوزد، همه سنگ ميفروشند/
به کرشمهای، نگاهش، دل سادهلوح ما را/
چه به ناز ميربايد، چه قشنگ ميفروشد /شرری بگير و آتش به جهان بزن تو ای آه /
ز شرارهای که هر شب، دل تنگ ميفروشد /
به دکان بخت مردم که نشسته است يا رب /گل خنده ميستاند، غم جنگ ميفروشد؟ /
دل کس به کس نسوزد به محيط ما به حدّی /که غزال، چوچهاش را به پلنگ ميفروشد/مدتي است کس نديده گُهری به قُلزُمِ ما /
که صدف هر آنچه دارد، به نهنگ ميفروشد/
ز تنور طبع «فانی» تو مجو سرود آرام /
مَطَلب گل از دکانی که تفنگ ميفروشد/
#رزاق_فانی
#شاعر_افغان 🌱
همه جا دکان رنگ است، همه رنگ ميفروشند/
دل من به شيشه سوزد، همه سنگ ميفروشند/
به کرشمهای، نگاهش، دل سادهلوح ما را/
چه به ناز ميربايد، چه قشنگ ميفروشد /شرری بگير و آتش به جهان بزن تو ای آه /
ز شرارهای که هر شب، دل تنگ ميفروشد /
به دکان بخت مردم که نشسته است يا رب /گل خنده ميستاند، غم جنگ ميفروشد؟ /
دل کس به کس نسوزد به محيط ما به حدّی /که غزال، چوچهاش را به پلنگ ميفروشد/مدتي است کس نديده گُهری به قُلزُمِ ما /
که صدف هر آنچه دارد، به نهنگ ميفروشد/
ز تنور طبع «فانی» تو مجو سرود آرام /
مَطَلب گل از دکانی که تفنگ ميفروشد/
#رزاق_فانی
#شاعر_افغان 🌱
@asheghanehaye_fatima
از تو شروع شدهام
مثل یک شعر عاشقانه
بریده بریده نفس میکشم
پیراهن سرخ میپوشم
و میگذارم گوشههای دامنم در باد برقصد
تو هم آتشی بر پا کن
در صحن جنگلی تن ما
تا با صدای پرهیجان پرندگان تپنده
به دور آتش،
بومی برقصیم
دور از چشم گیتارهای آویخته بر دیوار
و مجسمههای روی میز در اتاقخواب
من این زمین نرم را
بیشتر از تخت خواب دونفره دوست دارم
🇦🇫 #زینت_نور
#شاعر_افغان
از تو شروع شدهام
مثل یک شعر عاشقانه
بریده بریده نفس میکشم
پیراهن سرخ میپوشم
و میگذارم گوشههای دامنم در باد برقصد
تو هم آتشی بر پا کن
در صحن جنگلی تن ما
تا با صدای پرهیجان پرندگان تپنده
به دور آتش،
بومی برقصیم
دور از چشم گیتارهای آویخته بر دیوار
و مجسمههای روی میز در اتاقخواب
من این زمین نرم را
بیشتر از تخت خواب دونفره دوست دارم
🇦🇫 #زینت_نور
#شاعر_افغان